لينكستان
موضوعات
























ایسنای سایت
ذکرایام هفته
اعضا

شمارنده
الهی فقط خودت

سایت خاتون
درچه سوره ای از قرآن مجیدمسئله ولایت ورهبری امده است؟
گاهى گمان مىشود تنها مدرك اسلامى بودن
یك مسأله، این است كه: در قرآن كریم مطرح شود و چگونگى طرح آن كاملًا شفاف،
روشن و بى نیاز از ژرفنگرى و تأملات اجتهادى باشد. در حالى كه:
یكم.
عقل و سنت نیز هر یك منبع و مدرك معتبرى در اسلام است و آموزههاى اسلامى
را مىتوان و بلكه باید از مجموع هر سه منبع (قرآن، سنت و عقل) شناخت.
دوّم.
طرح مسائل در قرآن، گونههاى مختلفى دارد و در بسیارى از موارد استنباط یك
مسأله از قرآن مجید، بدون آشنایى با متدلوژى فهم دین و فرایند استنباط
امكانپذیر نیست. در عین حال یكى از سادهترین روشها براى اثبات ولایت
فقیه از طریق قرآن، مراجعه به شرایط حاكم در قرآن است كه پس از معصومین
تنها بر ولى فقیه صدق مىكند.
شرایط حاكم جامعه
1. اسلام و ایمان
خداوند
مىفرماید: (لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ
سَبِیلًا)(1) «خداوند هرگز كافران را بر مؤمنان سلطه نمىدهد» و (لا
یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكافِرِینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ
الْمُؤْمِنِینَ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِكَ فَلَیْسَ مِنَ اللَّهِ فِى
شَىْءٍ)(2) «مؤمنان نباید كافران را به جاى مؤمنان دوست و ولى خود بگیرند و
هر كس چنین كند از لطف و ولایت خدا بى بهره است».
2. عدالت (در مقابل ظلم)
خداوند
حكومت و ولایت ظالمان را نمىپذیرد پس حاكم و ولى باید عادل باشد: (وَ لا
تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ)(3) «به ستم
پیشگان گرایش نیابید كه آتش دوزخ به شما خواهد رسید». این ركون و گرایش در
روایات به «دوستى و اطاعت» تفسیر شده است.(4) همچنین خداوند در شرایط امامت
به حضرت ابراهیم فرمود: (لا یَنالُ عَهْدِى الظَّالِمِینَ)(5).
«عهد من به ستمكاران نمىرسد».
3. فقاهت
حاكم
اسلامى باید عالم به احكام اسلام باشد تا بتواند آنها را اجرا كند. در
زمان پیامبر (ص) و امام معصوم (ع) این علم از سوى خداوند به آنان داده شده
است و در زمان غیبت امام معصوم (ع)، داناترین مردم به احكام یعنى، فقها
حاملان این علماند. قرآن درباره شرط علم مىفرماید: (أَ فَمَنْ یَهْدِى
إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّى إِلَّا أَنْ
یُهْدى فَما لَكُمْ كَیْفَ تَحْكُمُونَ)(6) «آیا كسى كه به راه حق هدایت
مىكند، سزاوارتر است كه از او پیروى شود یا كسى كه راه نمىیابد مگر آنكه
راه برده شود شما را چه مىشود؟ چگونه داورى مىكنید؟»
فقیه با تخصصى
كه سالها در تحصیل آن كوشش كرده، مىتواند احكام اسلام را از قرآن، سنت،
عقل و اجماع به دست آورد اما غیر فقیه این تخصص را ندارد و باید احكام
اسلام را از فقیه بیاموزد.
اشكال. غیر فقیه مىتواند احكام اسلام را به صورت فتوا از فقیه بگیرد و حكومت كند، پس لازم نیست حاكم خودش فقیه باشد.
پاسخ.
یكم. آگاهىهاى لازم از اسلام براى حكومت، اختصاص به فتوا ندارد تا گفته
شود: غیر فقیه از فقیه تقلید مىكند بلكه در بسیارى از موارد، فقیه باید با
توجه به ملاكهاى ترجیح در تزاحم احكام و یا تشخیص موارد مصلحت، حكم
حكومتى صادر كند. «حكم حكومتى» خارج از دایره فتوا و تقلید است در عین آنكه
مسألهاى تخصصى و در حوزه تخصّص فقیه است.
دوّم. آیا غیر فقیه اطاعت
از فقیه را در همه موارد بر خود لازم مىداند؟ یا فقط در مواردى كه خود
تشخیص مىدهد، از فقیه اطاعت مىكند؟ در صورت دوم هیچ ضمانتى بر اجراى
احكام الهى و دینى بودن حكومت وجود ندارد. در صورت اول، در واقع آن فقیه
ولایت دارد و شخصى كه به طور مستقیم امور اجرایى را به عهده دارد، مجرى از
سوى او به شمار مىآید و این یكى از شیوههاى اجرا و اعمال ولایت فقیه است.
اشكال. در این آیه اطاعت از (مَنْ یَهْدِى إِلَى الْحَقِّ) سزاوارتر
از (مَّنْ لا یَهِدِّى إِلَّا أَنْ یُهْدى) معرفى شده است یعنى، اطاعت از
فقیه را سزاواتر از اطاعت غیر فقیه مىداند. بنابراین اطاعت غیر فقیه نیز
با وجود فقیه مقبول است گرچه اطاعت از فقیه بهتر است
پاسخ. مانند این
سخن را ابن ابى الحدید در شرح نهج البلاغه(7) در مقایسه بین امام على (ع) و
خلفاى پیش از او مىگوید یعنى، او اطاعت از امیرالمؤمنین (ع) را بهتر از
ولایت دیگران مىانگارد نه لازم و واجب
سزاواتر بودن در آیه، سزاوارى
در حد الزام است یعنى، فقط باید از او پیروى كرد زیرا در ذیل آیه مردم را
توبیخ مىكند كه چرا از (مَنْ یَهْدِى إِلَى الْحَقِّ) پیروى نمىكنید:
(فَما لَكُمْ كَیْفَ
تَحْكُمُونَ)؟ بنابراین سزاوارى در حد الزام است.
مشابه این مسأله در موارد دیگرى نیز در قرآن وجود دارد مثلًا در آیه (وَ
أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ)(8) كه در بحث ارث است و
وجود هر طبقه مانع از ارث طبقه دوم مىشود. آیات بىشمار دیگرى نیز وجود
دارد كه فضیلت عالمان را بر غیر عالمان بیان كرده است.(9)
از نظر عقل نیز با وجود شایستهتر، نباید به فروتر تن داد به ویژه در امر رهبرى كه تعیین سرنوشت جامعه در گرو آن است.
4. كفایت
توانایى
و شایستگى اداره امور جامعه كه از آن به مدیر و مدبّر بودن نیز تعبیر
مىشود. حضرت یوسف فرمود: (قالَ اجْعَلْنِى عَلى خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّى
حَفِیظٌ عَلِیمٌ) «گفت: مرا بر خزاین این سرزمین بگمار كه من نگهبانى امین
و كاردانم». در داستان(10) حضرت موسى و دختر شعیب نیز آمده است: (إِنَّ
خَیْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِىُّ الْأَمِینُ) «بهترین كسى كه مىتوانى
به [كارگیرى او است كه] تواناى درستكار است»(11) و
از مجموع این
آیات، مىتوان تصویرى كلى از سیماى حاكم از دیدگاه قرآن به دست آورد. در
منطق قرآن حكومت و زمامدارى، تنها شایسته كسانى است كه از صلاحیتهاى علمى و
اخلاقى و توانمندىهاى لازم برخودار باشند. به دست آوردن این تصویر در
زمان غیبت امام معصوم (ع) بر «ولایت فقیه» تطبیق مىكند. از طرف دیگر حكومت
اسلامى حكومت قانون خداست: (مَنْ لَمْ یَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ
فَأُولئِكَ هُمُ الْكافِرُونَ)(12) و آن بدون حاكمیت دینشناس و متخصص
مستعد در اجراى احكام الهى (فقیه عادل و جامع الشرایط) امكانپذیر
نیست.(13)
ابتدا توجه به این نكته لازم است كه گاه گمان مى شوند كه
تنها مدرك اسلامى بودن یك مساله مطرح شدن آن به صورت صریح در قرآن كریم است
و هر آنچه با قطع نظراز این كه عقل و سنت نیز هر یك دلیل و مدرك معتبرى در
كنار قرآن است واسلام را مى توان و بلكه باید از مجموع هر سه منبع (قرآن،
سنت و عقل) شناخت به توضیح این مساله مى پردازیم كه قرآن كریم كه روشن گر
راه هدایت است برخى از امور را خود به طور مستقیم و بدون واسطه بیان كرده
است مانند كلیات بسیارى از احكام و برخى از امور را به طور غیر مستقیم و
باواسطه پیامبران بیان كرده است ولى خودش به این واسطه تصریح كرده است.
قرآن كریم تبیین هدایت خود را بر عهده پیامبر مى گذارد ((و انزلناالیك
الذكر لتبین للناس ما نزل الیهم و این قرآن را به سوى تو فروفرستادیم تا
براى مردم آنچه را به سوى ایشان نازل شده است توضیحدهى))، (نحل، آیه 44 (و
نیز فرمود ((ما آتاكم الرسول فخذوه و مانهاكم عنه فانتهوا آنچه را رسول خدا
براى شما آورد بگیرید و آنچه را نهى كرد خوددارى كنید))، (حشر، آیه 7 (.
از این آیات به دست مى آید كه خداوند متعال فرامین رسول خود را نازل منزل و
قایم مقام خود كرده است پس هر چه را پیامبرخداگفت مى توان با استناد به
این آیات سخن غیر مستقیم قرآن دانست درست مانند این كه مالك خانه از دو
طریق مى تواند كلید همه اتاقهاى خانه رابه شخصى بدهد یكى این كه مستقیما
همه كلیدها را به او بدهد و دیگر این كه كلید یك اتاق را بدهد و كلید
اتاقهاى دیگر را در آن اتاق بگذارد و محل آن رانیز به آن شخص بگوید در هر
دو طریق مى توان گفت آن شخص كلید همه اتاقهارا از مالك خانه گرفته است.
بااین سخن مى توان عمل به همه روایات معصومین (ع) را عمل به قرآن و سخن
آنان را سخن قرآن دانست پس ادله روایى مساله ولایت مطلقه فقیه كه در همه
كتب مربوط به ولایت فقیه آمده است بیگانه از استناد به قرآن نیست. به هر
روى قبل از پاسخ، ذكر دو مقدمه لازم است: مقدمه اول: ولایت مطلقه از سه
طریق قابل اثبات است: الف) دلیل عقلى محض: یعنى بدون استناد به هیچ آیه و
روایتى. ب) دلیل نقلى محض: یعنى فقط از آیه و روایت و بدون مدد از دلیل
عقلى. ج) دلیل تلفیقى: یعنى از مجموع دلیل عقلى و نقلى. هر یك از این سه
طریق به تفصیل در كتب مربوطه مطرح شده است ولى در این پاسخ فقط بخش قرآنى
آن (یعنى استناد ولایت فقیه به قرآن) مطرح مى شود. مقدمه دوم: در ولایت
مطلقه فقیه ولایت به معنى زعامت، رهبرى و حكومت اسلامى و اطلاق آن بدین
معنااست كه دایره اختیارات در ولایت فقیه اختصاص به یك حوزه خاص از مسایل
اجتماعى ندارد بلكه هر حوزه اى را كه دخالت حكومت در آن لازم است شامل مى
شود پس فقیه مى تواند در تمامى این حوزه ها با رعایت ضوابط وقوانینى كه
اسلام تعیین كرده تصمیم گیرى و اجرا كند. ولایت مطلقه فقیه هرگز بدین معنا
نیست كه فقیه در تصمیم گیرى و اجرا هیچ قید و شرطى نداردو رعایت هیچ ضابطه
اى بر او لازم نیست این معناى باطل از ولایت مطلقه توسط هیچ فقیهى ابراز
نشده فقط توسط ناآگاهان یا غرض ورزان شده است پس اطلاق در ولایت به معناى
گستره ولایت بر همه حوزه هایى است كه دخالت حكومت در آن لازم است بدین معنا
اختیارات همه حكومت هاى متعارف در سطح جهان امروز مطلقه است زیرا بقاى هیچ
حكومتى بدون اجازه ودخالت در همه حوزه هاى حكومتى امكان پذیر نیست البته
هر حكومتى در جهان براى تصمیم گیرى و اجرا رعایت ضوابطى را بر خود لازم مى
داند در حكومت ولایت فقیه نیز این ضوابط از سوى دین تعیین شده است. پس از
ذكر این دومقدمه به اصل پاسخ مى پردازیم: براى اثبات ولایت مطلقه فقیه از
قرآن باید مسایل زیر را از قرآن به دست آورد: 1- اصل حكومت و ولایت در
اسلام. 2- اطلاق ولایت. 3- شرایط حاكم یعنى اسلام و ایمان، عدالت آگاهى به
اسلام (فقاهت)، كفایت. مساله اول، اصل حكومت در اسلام: لزوم حكومت درهر
جامعه اى از بدیهیات و نیازى به دلیل ندارد در
اینجا فقط به آیاتى كه
ولایت پیامبر اكرم (ص) و امامان معصوم (ع) را ثابت مى كند اشاره مى كنیم.
((النبى اولى بالمومنین من انفسهم)) (احزاب آیه 6 (پیامبر نسبت به مردم از
خود آنان سزاوارتر است پس اگر تصمیمى درباره آنان گرفت اطاعت از آن بر مردم
لازم است ((و ماكان لمومن و لا مومنه اذ اقضى الله و رسوله امرا ان یكون
لهم الخیره من امرهم)) (احزاب آیه 36 (هیچ مرد و زن با ایمانى حق ندارند
هنگامى كه خدا و پیامبرش مطلبى را لازم بدانند اختیارى از خود دربرابر خدا
داشته باشند و مجموع آیاتى كه امر به اطاعت از پیامبركرده است (آل عمران
آیه 32 و 132 ((مایده آیه 92 ((انفال آیه 20 ((نور آیه 54 و 56 ((محمد آیه
33 ((مجادله آیه 13 ((تغابن آیه 12 (و درباره ولایت امامان معصوم (ع) نیز
فرمود: ((انما ولیكم الله و رسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلوه و
یوتون الزكاه و هم راكعون)) (مایده آیه 55 (همانا ولى شما خداونداست و
پیامبر او و مومنانى كه نماز را بر پا مى دارند و در حال ركوع زكات مى دهند
این آیه به اتفاق همه مفسرانى كه (شیعه و سنى) براى آن شان نزول ذكر كرده
اند در حق على بن ابیطالب (ع) نازل شده است ((اطیعوا الله واطیعوا الرسول و
اولى الامر منكم)) (نسا آیه 59 (از خداوند و پیامبر و اولوالامرتان اطاعت
كنید مساله دوم: اطلاق ولایت: آیاتى كه در مساله قبل ذكرشد هیچ یك اطاعت از
پیامبر و اولواالامر را مقید به مورد خاص یا موضوع خاص نكرده است و آن را
به صورت مطلق بیان فرموده است. در آیه دوم اطاعت هرحكمى كه خدا و رسول
كردند بر مردم لازم شمرده شده است. در آیاتى كه امربه اطاعت از پیامبر و
اولواالامر شده است نیز هیچ قیدى براى آن ذكر نشده است پس از این آیات
اطلاق در ولایت ثابت مى شود. از آن جا كه حكومت درجامعه اسلامى از ضروریات
است و اختصاص به زمان رسول الله یا زمان حضورمعصوم ندارد از این آیات مى
توان اطلاق ولایت را براى حاكم اسلامى در هردوره اى ثابت كرد. مساله سوم
شرایط حاكم و ولى: شرط اول: اسلام و ایمان. خداوند مى فرماید: ((لن یجعل
الله للكافرین على المومنین سبیلا خداوند هرگزكافران را بر مومنان سلطه نمى
دهد))، (نسا آیه 141 (و ((لایتخذ المومنون الكافرین اولیا من دون المومنین
و من یفعل ذالك فلیس من الله فى شى مومنان نباید كافران را به جاى مومنان
دوست و ولى خود بگیرند و هر كس چنین كند از لطف و ولایت خدا بى بهره است))،
(آل عمران آیه 28 (. شرطدوم: عدالت در مقابل ظلم است. خداوند حكومت و
ولایت ظالمین رانمى پذیرد پس حاكم و ولى باید عادل باشد. فرمود:
((ولاتركنوا الى الذین ظلموا فتمسكم النار به ستم پیشگان گرایش نیابید كه
آتش دوزخ به شماخواهد رسید))، (هود آیه 113 (و این ركون در روایات به ركون
دوستى واطاعت تفسیر شده است، (تفسیر على بن ابراهیم ج، 1 ص، 338 (و در
شرطامامت به حضرت ابراهیم فرمود: ((قال انى جاعلك للناس اماما قال و من
ذریتى قال لاینال عهدى الظالمین)) (بقره آیه 124 (خدا فرمود: من تو
راپیشواى مردم گماردم گفت: و از فرزندان من؟ فرمود: عهد من به ستمكاران نمى
رسد شرط سوم: فقاهت. حاكم اسلامى باید عالم به احكام اسلام باشد تابتواند
آنها را اجرا كند در زمان پیامبر (ص) و امام معصوم (ع) این علم از سوى
خداوند به آنان داده شده است و در زمان غیبت امام معصوم (ع) داناترین مردم
به احكام یعنى فقها این علم را دارند قرآن درباره شرط علم مى فرماید:
((افمن یهدى الى الحق احق ان یتبع امن لایهدى الا ان یهدى فمالكم كیف
تحكمون آیا كسى كه به راه حق هدایت مى كند سزاوارتر است ك از او پیروى شود
یا كسى كه راه نمى یابد مگر آن كه راه برده شود شما را چه مى شود؟ چگونه
داورى مى كنید؟))، (یونس، آیه 35 (. فقیه كسى است كه با تخصصى كه سالها در
تحصیل آن كوشش كرده خودش مى توان احكام اسلام را از قرآن وسنت و عقل و
اجماع به دست آورد و غیر فقیه كسى است كه این تخصص راندارد و باید احكام
اسلام را از فقیه بیاموزد. اشكال: غیر فقیه مى توانداحكام اسلام را از فقیه
بگیرد و حكومت كند پس لازم نیست خودش فقیه باشد. پاسخ: اولا، آگاهى هاى
لازم از اسلام براى حكومت اختصاص به فتواندارد تا گفته شود غیر فقیه از
فقیه
تقلید مى كند بلكه در بسیارى از مواردفقیه باید با توجه به ملاك
هاى ترجیح در تزاحم احكام و یا تشخیص مواردمصلحت به حكم حكومتى صادر كند و
حكم حكومتى خارج از دایره فتوا و تقلیداست. صدور حكم حكومتى در تخصص فقیه
است. ثانیا آیا غیر فقیه اطاعت ازفقیه را در همه موارد بر خود لازم مى
داند؟ یا فقط در مواردى كه خود تشخیص مى دهد از فقیه اطاعت مى كند در صورت
دوم هیچ ضمانت بر اطاعت از فقیه وجود ندارد و در صورت اول در واقع آن فقیه
ولایت دارد و این شخص مجرى از سوى او به شمار مى آید این با ولایت فقیه
منافاتى ندارد. اشكال: در این آیه اطاعت از ((من یهدى الى الحق)) سزاوارتر
از ((من لایهدى الایهدى)) معرفى شده است و در تطبیق آن بر مورد ما اطاعت از
فقیه را سزاواتر ازاطاعت غیر فقیه مى داند. این است كه پس اطاعت غیر فقیه
نیز با وجودفقیه مقبول است گرچه اطاعت از فقیه بهتر است (مانند این سخن را
ابن ابن الحدید در شرح خود بر نهج البلاغه ج، 9 ص، 328 نسبت به مقایسه امام
على (ع و خلفاى پیش از او مى گوید) پاسخ: این سزاواتر بودن سزاوارى در
حدالزام است یعنى فقط باید از او پیروى كرد به قرینه اینكه در ذیل آیه مردم
را توبیخ مى كند كه چرا از ((من یهدى الى الحق)) پیروى نمى كنید ((فما لكم
كیف تحكمون)) این سزاوارى در حد الزام در واقع معناى صفت تفصیلى راساقط مى
كند مانند آیه ((واولوا الارحام بعضهم اولى ببعض)) (احزاب آیه 6 (كه در
بحث ارث است و وجود هر طبقه مانع از ارث طبقه دوم مى شود. آیات بیشمار
دیگرى نیز وجود دارد كه فضیلت عالمان را بر غیر عالمان بیان كرده است،
(زمر، آیه 9 (. شرط چهارم: كفایت: یعنى توانایى شایستگى دراداره امور جامعه
كه از آن به مدیر و مدبر بودن نیز تعبیر مى شود. حضرت یوسف فرمود: ((قال
اجعلنى على خزاین الارض انى حفیظ علیم گفت مرا برخزاین این سرزمین بگمار كه
من نگهبان امین و كاردانم))، (یوسف، آیه 55 (. درباره داستان حضرت موسى و
دختر شعیب نیز فرمود: ((ان خیر من استیجرت القوى الامین بهترین كسى كه مى
تواند به كارگیرى (اوست كه) تواناى دستكار است))، (قصص، آیه 26 (. در
داستان عفریت جنى و حضرت سلیمان (ع) نیز از قول آن عفریت فرمود: ((و انى
علیه لقوى امین من بر این كار تواناى درستكارم))، (نمل آیه 39 (. از مجموع
این آیات به دست مى آیداگر كسى كارى و پستى را به عهده مى گیرد باید
توانایى و صلاحیت لازم براى آن را داشته باشد. از مجموع آیاتى كه در این
موضوعات ذكر شد مى توان تصویرى كلى از سیماى حاكم از دیدگاه قرآن به دست
آورد در منطق قرآن حكومت و زمامدارى تنها شایسته كسانى است كه از صلاحیتهاى
علمى و اخلاقى و توانمندى هاى لازم برخودار باشند. به دست آوردن این تصویر
در زمان غیبت امام معصوم (ع) بر ولایت مطلقه فقیه تطبیق مى كند. از طرف
دیگرحكومت اسلامى حكومت قانون خداست ((و من لم یحكم بما انزل الله فاولیك
هم الكافرون و آن بدون حاكمیت دین شناسى و متخصص مستعد دراجراى احكام الهى
(فقیه عادل و جامع الشرایط) امكان پذیر نیست))، (مایده، آیه 44 (. براى
مطالعه بیشتر مستندات قرآنى ولایت مطلقه فقیه و حكومت اسلامى به منابع زیر
رجوع كنید: 1- نگاهى به مبانى قرآن ولایت فقیه على ذوعلم موسسه فرهنگى دانش
و اندیشه معاصر پاییز 2. 79- پیام قرآن ج 10 قرآن مجید و حكومت اسلامى آیت
الله مكارم شیرازى مدرسه امام على بن ابى طالب قم 1374. ((اظهار نظر دقیق
شما [با ذكر شماره نامه قبلى] درباره ى پاسخ ها، موجب تكامل و پویایى كار
ماست)).
پىنوشت
(1) نساء (4)، آیه 141.
(2) آل عمران (3)، آیه 28.
(3) هود (11)، آیه 113.
(4) تفسیر على بن ابراهیم، ج 1، ص 338.
(5) بقره (2)، آیه 421
(6) یونس (10)، آیه 35.
(7) ج 9، ص 328.
(8) احزاب (33)، آیه 6.
(9) زمر (39)، آیه 9.
(10) یوسف (12)، آیه 55.
(11) قصص (28)، آیه 26.
(12) مائده (5)، آیه 44.
(13) الف. تفسیر پیام قرآن، ج 10) قرآن مجید و حكومتاسلامى (ب. ذوعلم،
على، نگاهى به مبانى قرآن ولایت فقیه پ. مكارم شیرازى، آیتالله ناصر، آیات
ولایت در قرآن.
- نظرات (0)
اشتباهاتی که شما را بی کلاس میکند!

در تعریف با كلاس بودن ، افراد ملاك های متعددی را مد نظر قرار می دهند، برخی با كلاس بودن را به داشتن ماشین هایی با رنگ های تند می دانند و برخی داشتن خانه های مجلل را ملاك با كلاس بودن خود قرار می دهند .
اما حقیقت این است كه وقار و متانت شما با ماشین و با خانه و ثروت شما قابل ارزیابی نیست، در مقابل آنچه شما را تبدیل به یك فرد با كلاس می كند ، رفتار و گفتاری است كه در جامعه و یا یك مهمانی و جشن بزرگ از خود بروز می دهید .
در این مقاله قصد داریم برخی از مهمترین اشتباهاتی كه ممكن است از شما در یك مهمانی و یا جشن بزرگ رخ بدهد و سبب شود ،افرادی كه در آن مهمانی حضور دارند به شما به عنوان یك فرد بی كلاس نگاه كنند بیان كنیم تا با تمركز بر این اشتباهات در صدد برطرف كردن آنها از رفتار و گفتار خود بشویم.
تقدیم نكردن محل نشستن خود
یكی از مهمترین اشتباهاتی كه در جامعه و در استفاده از وسایل حمل و نقل عمومی و یا در مهمانی های شلوغ ممكن است از شما سر بزند، حساسیتی است كه شما بر مكان نشستن خود دارید و اینكه حاضر نیستید، كمی فشرده تر بنشینید و یا جای خود را به دیگرانی كه به آن مكان نیاز بیشتری دارند بدهید .
این ویژگی اگر در شما باشد سبب می شود افرادی كه در آن جمع حضور دارند با چشم دیگری به شما نگاه كنند و شما را فردی خودخواه و بی گذشت قلمداد كنند.
به همین جهت در آیات الهی سفارش شده است كه در مجالس برای یكدیگر جا باز كنید:
(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا قِیلَ لَكُمْ تَفَسَّحُوا فِی الْمَجَالِسِ فَافْسَحُوا یَفْسَحِ اللَّهُ لَكُمْ وَإِذَا قِیلَ انشُزُوا فَانشُزُوا یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ : اى كسانى كه ایمان آوردهاید، چون به شما گفته شود: «در مجالس جاى باز كنید»، پس جاى باز كنید تا خدا براى شما گشایش حاصل كند، و چون گفته شود: «برخیزید»، پس برخیزید. تا خدا [رتبه] كسانى از شما را كه گرویده و كسانى را كه دانشمندند [بر حسب] درجات بلند گرداند، و خدا به آنچه مىكنید آگاه است.)( المجادلة : 11)
در مهمانی ها و مجالس افرادی از محبوبیت بیشتری برخوردار هستند كه تواضع بیشتری داشته باشند و به همین جهت قران كریم برای كسانی كه دوست دارند با كلاس باشند سفارش می كند كه: (وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُور: و از مردم [به نِخوت] رُخ برمتاب، و در زمین خرامان راه مرو كه خدا خودپسندِ لافزن را دوست نمىدارد)
صحبت كردن با صدای بلند
صحبت كردن با اطرافیان با صدای بلند در مهمانی ها و جامعه و همچنین در استفاده از تلفن همراه نیز یكی دیگر از ویژگی هایی است كه سبب می شود افراد دیگر به شما به عنوان یك فرد بی كلاس و كسی كه از آداب معاشرت چیزی نمی داند، نگاه كنند، چرا كه وقتی شما با صدای بلند صحبت می كنید ؛
اولاً توجه منفی افراد را به خودتان جلب می كنید.
ثانیاً افراد تصور می كنند شما برای اثبات حرف های خودتان هیچ منطقی ندارید و تنها می خواهید حرف های خود را با صدای بلند اثبات كنید. به همین جهت است كه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می فرمایند:
(إنَّ اللّهَ یَكرَهُ مِن الرِّجالِ الرَّفیعَ الصَّوتِ، و یُحِبُّ الخَفیضَ مِن الصَّوتِ: خداوند مردانى را كه با صداى بلند سخن مى گویند ناخوش دارد و صداى آهسته را دوست مى دارد.( كنز العمّال : 7943)
پرخوری و اسراف
افراد بی كلاس در منطق قرآن مجید در مهمانی ها و جشن هایی كه حضور پیدا می كنند دو اقدام ناپسند انجام می دهند:
برخی پرخوری می كنند در حالی كه سفارش قرآن است كه می فرماید:
كُلُوا مِن طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ وَلَا تَطْغَوْا فِیهِ فَیَحِلَّ عَلَیْكُمْ غَضَبِی وَمَن یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَبِی فَقَدْ هَوَى: از خوراكی هاى پاكیزهاى كه روزى شما كردیم، بخورید و [لى] در آن زیادهروى مكنید كه خشم من بر شما فرود آید، و هر كس خشم من بر او فرود آید، قطعاً در [ورطه] هلاكت افتاده است. (طه : 81)
برخی اسراف می كنند و از ظرف غذایی كه برای آنها اختصاص داده شده است تنها مقدار كمی می خورند و بقیه را رها می كنند تا نصیب سطل زباله شود كه این گروه نیز مذمت شده اند:
(... وكُلُواْ وَاشْرَبُواْ وَلاَ تُسْرِفُواْ إِنَّهُ لاَ یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ
: ... و بخورید و بیاشامید و [لى] زیادهروى مكنید كه او اسرافكاران را دوست نمىدارد. )(الأعراف :31)
این در حالی است که می توانند با استفاده از یك ظروف یكبار مصرف مانع اسراف شدن غذا شوند.
خیره شدن به دیگران

یكی دیگر از ویژگی هایی كه تصور بی كلاس بودن نسبت به شما را در ذهن دیگران تقویت می كند، این است كه در یك مهمانی و یا در جامعه به فردی خیره شوید.
این خیره شدن در صورتی كه فرد مورد نظر شما خانم باشد از زشتی بیشتری برخودار است:
قُل لِّلْمُۆْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَیَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذَلِكَ أَزْكَى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا یَصْنَعُونَ : به مردان با ایمان بگو: «دیده فرو نهند و پاكدامنى ورزند، كه این براى آنان پاكیزهتر است، زیرا خدا به آنچه مىكنند آگاه است.» (النور : 30)
همچنین در روایتی كه از حضرت عیسی علیه السلام نقل شده است به زشتی این عمل تأكید شده است:
( لا تَكونَنَّ حَدیدَ النَّظَرِ إلى ما لَیسَ لَكَ ؛ فَإِنَّهُ لَن یَزنِیَ فَرجُكَ ما حَفِظتَ عَینَكَ، فَإِن قَدَرتَ ألاّ تَنظُرَ إلى ثَوبِ المَرأَةِ الَّتی لا تَحِلُّ لَكَ فَافعَل: به آنچه [نگاه كردن بِدان] برایت [حلال] نیست، خیره منگر؛ چرا كه اگر چشمت را حفظ كنى ، مرتكب فحشا نمى شوى و اگر مى توانى به لباس زنى كه مَحرم تو نیست، نگاه نكنى ، چنان كن.)
فخر فروشی
برخی گمان می كنند، اگر در معاشرت خود با دیگران خود را بگیرند و با حالتی سرشار از غرور وتكبر راه بروند ،دیگران فكر می كنند كه آنها افراد با كلاسی هستند در صورتی كه در مهمانی ها و مجالس ، افرادی از محبوبیت بیشتر برخوردار هستند كه تواضع بیشتری داشته باشند و به همین جهت قرآن كریم برای كسانی كه دوست دارند با كلاس باشند سفارش می كند كه:
(وَلَا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَلَا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحًا إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ : و از مردم [به نِخوت] رُخ برمتاب، و در زمین خرامان راه مرو كه خدا خودپسندِ لافزن را دوست نمىدارد.)( لقمان : 18)
غذا خوردن و یا جنباندن دهان در رفت و آمد یكی دیگر از اشتباهاتی است كه شما را بی كلاس می كند، چنانچه امام كاظم علیه السلام در پاسخ به سوال در باره انسان فرو مایه می فرماید:(لَمّا سُئلَ عنِ السَّفْلَةِ ـ : الّذِی یَأْكُلُ فِی الأسْوَاقِ:امام كاظم علیه السلام ـ در پاسخ به سۆال درباره انسان فرومایه ـ فرمود : كسى است كه در كوچه و بازار چیز مى خورد
خوردن در كوچه و خیابان
افراد با كلاس هیچ گاه در مسیر رفت و آمد خود و در كوچه و خیابات اقدام به خوردن مواد غذایی نمی كنند و برای صرف غذا مكانی مناسب را انتخاب می كنند .
غذا خوردن و یا جنباندن دهان در رفت و آمد یكی دیگر از اشتباهاتی است كه شما را بی كلاس می كند، چنانچه امام كاظم علیه السلام در پاسخ به سوال درباره انسان فرو مایه می فرماید:(لَمّا سُئلَ عنِ السَّفْلَةِ ـ: الّذِی یَأْكُلُ فِی الأسْوَاقِ: امام كاظم علیه السلام ـ در پاسخ به سۆال درباره انسان فرومایه ـ فرمود : كسى است كه در كوچه و بازار چیز مى خورد.(وسائل الشیعة : 16/513/1)
زودتر از همه در مهمانی حاضر شدن
یكی دیگر از اشتباهاتی كه ممكن است از شما سر بزند این است كه زودتر از همه و در حالیكه كه میزبان هنوز امكانات لازم و لوازم پذیرایی را فراهم نكرده است، در مهمانی حاضر شوید، چرا كه این كار در برخی موارد تمركز صاحب خانه را به هم می زند و نمی تواند به كارهای خود آنچنان كه باید و شاید برسد به همین جهت خداوند متعال به افرادی كه برای مهمانی در خانه پیامبر خدا حضور پیدا می كنند می فرماید:
(أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلَّا أَن یُۆْذَنَ لَكُمْ إِلَى طَعَامٍ غَیْرَ نَاظِرِینَ إِنَاهُ ... ؛ اى كسانى كه ایمان آوردهاید، داخل اتاق هاى پیامبر مشوید، مگر آنكه براى [خوردنِ] طعامى به شما اجازه داده شود، [آن هم] بىآنكه در انتظار پختهشدن آن باشید ولى هنگامى كه دعوت شدید داخل گردید، و وقتى غذا خوردید پراكنده شوید،...)(احزاب:53)
خلاصه كلام آنكه این موارد برخی از رایج ترین اشتباهاتی بود كه در آیات و روایات اسلامی پیرامون آداب رفت و آمد با دیگران سفارش شده كه با رعایت كردن این موارد می توانید خود را تبدیل به یك فرد با كلاس كنید.
- نظرات (0)
خبرسازترین چهرههای تاریخ در قرآن کریم

گاهی آنقدر کار سخت میشود که نمیشود افرادی را به عنوان چهره سال انتخاب کرد چرا که عده زیادی در انجام کار خیر و خدمت رسانی و نیکی در طول یک سال با هم در حال مسابقه بودهاند و از طرفی دیگر نیز انتخاب چهره منفی سال نیز واقعاً سخت است چرا که باز هم عده فراوانی برای انجام کار های منفی از یکدیگر سبقت گرفتهاند.
در این میان افرادی هم که به عنوان چهره سال چه در جهت مثبت و چه در جهتهای منفی معرفی میشوند فقط و فقط برای یک سال است و ممکن است در سالهای بعد نام آنها در میان هزاران چهرهای که در سالهای متمادی انتخاب شدهاند گم شود و دیگر نامی از آنها بر سر زبانها نباشد.
قرآن کریم این کتاب انسان ساز و نسخه موفقیت برای تمامی نسلها برای اینکه انسانها در راه رسیدن به موفقیت راهنمای خوبی داشته باشند شخصیتهای مثبت و منفی زیادی را معرفی میکند که به عنوان چهره انتخاب شدهاند .
اما فرقی که بین انتخاب چهره های سال در کشورهای مختلف و در آیات الهی وجود دارد این است که برعکس افرادی که تنها در یک سال به عنوان چهره معرفی میشدند و بعد از گذشت یک سال نام آنها به فراموشی سپرده میشد این بار در آیات الهی کسانی که به عنوان چهره انتخاب میشوند نامشان جاودانه در تاریخ ثبت میشود.
فرق دیگری که بین انتخاب چهره سال در کشورها و در آیات الهی وجود دارد این است که افراد تنها یک سال به عنوان چهره انتخاب میشوند ولی شخصیتهایی که در قران کریم به عنوان چهره انتخاب میشوند برای تمامی زمانها و در طول تاریخ چهره هستند و هر گز هم به فراموشی سپرده نمیشوند.
شخصیتهای مثبت زیادی در آیات الهی به عنوان چهره انتخاب شدهاند اما آنچه در این نوشته به آن پرداخته شده شخصیتهای منفی هستند که به خاطر عملکرد بدشان به عنوان خبر سازترین چهره های تاریخ انتخاب شدهاند :
1- شیطان
شیطان را شاید بتوان جزء اولین چهره های خبر ساز در قرآن کریم نام برد که وقتی خداوند متعال به او فرمود:
(وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ: و هنگامی را که به فرشتگان گفتیم: «برای آدم سجده کنید.»)الإسراء : 61
با غرور و تکبر و حسادتی که نسبت به مقام و منزلت حضرت آدم داشت از فرمان الهی سرپیچی کرد و بعد از سرپیچی از این دستور نام خود را در خبر سازترین چهره های تاریخ در قران کریم ضبط کرد و خبر نافرمانی او به سرعت در دنیا گسترش پیدا کرد.
او وقتی دید که جزء اولین کسانی است که نام او جزء خبرسازترین چهره های تاریخ ثبت شده است باز هم از کار خویش پشیمان نشد و به نیت پلید خود ادامه داد و تصمیم گرفت تا نام هر کسی را که از او پیروی کند را جزء خبر ساز ترین چهره های تاریخ ثبت و ضبط کند و قسم یاد کرد که:
(قالَ فَبِما أَغْوَیْتَنی لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقیم: گفت: «پس به سبب آنکه مرا به بیراهه افکندی، من هم برای [فریفتن] آنان حتماً بر سر راه راست تو خواهم نشست.») الأعراف : 16

2- قابیل
ماجرا از اینجا آغاز شد که وقتی دو برادر برای تقرب به خداوند کاری انجام دادند و فقط از یکی از آنهابه خاطر تقوا و نیت خالصی که در انجام عمل داشت مورد قبول واقع شد:
(وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَیْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبا قُرْباناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما وَ لَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ : و داستان دو پسر آدم را به درستی بر ایشان بخوان، هنگامی که [هر یک از آن دو]، قربانی پیش داشتند. پس، از یکی از آن دو پذیرفته شد و از دیگری پذیرفته نشد) المائدة : 27
قابیل کسی بود که با قتل برادر خود نخستین قتل و آدم کشی را در روی زمین انجام داد و نام خود را به عنوان یکی از مهمترین چهره های خبر ساز در قران کریم ثبت کردو با این اقدام خود ثابت کرد که منشأ بسیاری از اختلافها و قتلها و تجاوزها چیزی به جز حسد نیست.
3- قارون
او با ثروت زیادی که به تعبیر قران کریم حتی برای جابجایی کلید های گنجینه های او نیز احتیاج به خدم و حشم فراوان بود :
ْ(وَ آتَیْناهُ مِنَ الْکُنُوزِ ما إِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ أُولِی الْقُوَّه : و از گنجینهها آن قدر به او داده بودیم که کلیدهای آنها بر گروه نیرومندی سنگین میآمد) (القصص : 76)
شهرت زیادی در بین مردم زمان خودش بدست آورده بود اما این شهرت و آوازه به قدری نبود که او را راضی کند به همین خاطر باز ثروت و داشته های خودش را به رخ مردم میکشاند:(فَخَرَجَ عَلی قَوْمِهِ فی زینَتِهِ: پس [قارون] با کوکبه خود بر قومش نمایان شد) (القصص : 79)
اما وقتی به نصیحت خیر خواهان قوم خود گوش فرا نداد و ثروت و اقتصادی که به وسیله کمک به نیازمندان و... مقدمه رسیدن به خداوند بود را وسیله دوری خود از خداوند و طغیان و سرکشی قرار وقتی با ثروت و مال و منال خود به هلاکت رسید به عنوان یکی از چهره های خبر ساز نامش در تاریخ ثبت شد.
4- بلعم باعورا
وی در ابتدای کار در صف مؤمنین واقعی بود تا جایی که یکی از ارکان رسالت حضرت موسی به حساب میآمد و کارش به جایی رسیده بود که مستجابالدعوه بود و عده زیادی از اطراف و اکناف برای ملاقات او میآمدند.
اما ماجرایی که او را به عنوان یکی از چهره های منفی و خبر ساز تاریخ معرفی کرد انحراف او به خاطر وعده های کذایی به درگاه طاغوت بود تا جایی که در صف مخالفان حضرت موسی قرار گرفت و خداوند در حق او فرمود:
(فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ ذلِکَ : از این رو داستانش چون داستان سگ است [که] اگر بر آن حملهور شوی زبان از کام برآورد، و اگر آن را رها کنی [باز هم] زبان از کام برآوَرَد) (الأعراف : 176)
5- فرعون
در ابتدای ماجرا ادعای خدایی میکرد و میگفت: (فَقالَ أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی: و گفت: «پروردگار بزرگتر شما مَنَم (النازعات : 24) اما همینکه مقداری قدرت و سرمایهاش بیشتر شد ادعای بالاتری کرد و اینگونه گفت:»)
(وَ قالَ فِرْعَوْنُ یا أَیُّهَا الْمَلَأُ ما عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْری : و فرعون گفت: «ای بزرگان قوم، من جز خویشتن برای شما خدایی نمیشناسم.») القصص : 38
او سرسختترین دشمن بنی اسرائیل بود و از هیچ جنایتی در حق آنها فرو گذار نمیکرد تا اینکه وقتی از رود نیل به همراه لشگریانش در حال حرکت بود رود نیل به هم آمده و همه آنها غرق شدند.
فرعون که همه چیز را تمام شده میدید در آخرین لحظات ایمان آورد اما چون این ایمان اضطراری بوده و دیگر ارزشی نداشت از او پذیرفته نشد و او نیز به همراه سپاهیان خویش در امواج خروشان رود نیل غرق شدند.
6- نمرود
جدالها و گفتگوهای او با حضرت ابراهیم برای درهم کوبیدن حق و حقیقت به اوج خود رسیده بود اما همواره در مقابل شکوه و عزت و اقتدار حضرت ابراهیم خوار و ذلیل میشد و سرانجام این پادشاه قدرتمند تاریخ توسط پشهای که ابتدا روی لب او نشست و آن را گزید، سپس به سوراخ بینی او وارد شد و از آنجا به مغزش راه یافت بعد از گذشت چهل روز به هلاکت رسید و نامش را به عنوان یکی از چهره های خبر ساز تاریخ که با آن همه قدرت و شکوه توسط یک پشه کوچک به هلاکت رسید ثبت و ضبط کرد. ( معارف و معاریف: جلد 10، ص 226)
خلاصه مطلب اینکه صفاتی مانند حسد و غرور و شهوت پرستی صفاتی هستند که مانع از عاقبت به خیری افراد زیادی در طول تاریخ شدهاند تا جایی که نامشان برای همیشه در دفتر تاریخ نوشته شده است و هر ساله نیز عده زیادی به خاطر داشتن این صفات به آنها میپیوندند.
- نظرات (0)
چگونگی تطهیر ارواح در برزخ
بیاناتی از آیت الله شیخ محمد شجاعی پیرامون معاد
انسان از آن وقت که وجود پیدا کرد و پا به عرصه وجود گذاشت به اصطلاح فلاسفه دیگر باید معدوم شدنش را یکباره از فکرتان دور کنید. همین که انسان به وجود آمد مسلماً دیگر نابود نخواهد شد و فقط تغییر صورت خواهد داد یک مدت در این دنیا تغییرها خواهد داشت و چون انسان مشمول تحول است از اول به وجود آمدن شروع به رنگ گرفتن میکند شروع به کسب خصوصیات میکند و بیشتر هم خصوصیاتش بر روی روح پیاده میشود نه جسم گرچه جسم انسان هم در حرکت است از جنین تا به آخر ولی اصل حرکت و اصل تحول و اصل تغییر صورت دادن متوجه روح انسان است. بالاخره انسانها جسما و روحا از بدو به وجود آمدن متحول هستند و به این تحولها ادامه میدهند تا برسند به آغاز فصل دیگر یا شروع فصل دیگری از تحول که نامش را مرگ میگوییم.
روحها در این عالم رنگ بر میدارند و هر کس دارای یک هدف یا هدفهای معین است و بر اساس این اهداف میتوان آنها را به سه دسته تقسیم کرد :
1- دسته را اول آنهایی که به سوی مبدأ بودند و از اول زندگی در همین دنیا بیدار شدند و به خود آمدند و فهمیدند که فقط خدا را باید خواست و خدا را خواستند. اینها ۸۰ - ۷۰ سال زندگی دنیوی کردند. روح اینها که از بدن قطع علاقه کرد وارد عالم برزخ شد مانند سلمان و نظایر سلمان (البته بعد از ائمه اطهار) علیهم السلام وقتی وارد نظام برزخ میشوند تحولاتی برای اینها خواهد بود که مرتبط به خدا نزدیکتر خواهند شد. برزخ را هم که تمام کردند و وارد عوالم دیگر شدند مرتب به سوی خداوند متعال سیر میکنند چون رنگی که از اول گرفته بودند خدا خواستن بود.
2- یک عده عبارتند از امثال من و شما که خلطوا عملا صالحا و آخر سیئا که قرآن کریم میفرماید که در دنیا نتوانستند صاحب یک هدف ثابت شوند هم خدا را خواستند و هم غیر خدا را. (یعنی من و شما). حالا اگر ما از این دسته هم باشیم باز خوب است یعنی در روح این عده مقاصد مختلفی است. تحولی که در این دنیا برای اینها پیش آمد اینطور شد که هم خدا را خواستند هم غیر خدا را. اینها با این رنگ منتقل به عالم برزخ میشوند نظام برزخ اینها را این چنین پیش میبرد که آن 50 الی ۱۰۰ مقصودی که در اینجا داشتند غلبه و کشش هر کدام در این زندگی دنیوی در وجود این فرد زیاد بود همان مقصود او را به سوی خودش خواهد کشید. اگر خدا در وجود من و شما غلبه داشت و من و شما رضای حق در وجودمان غلبه برعقاید دیگر داشت وقتی به نظام برزخ افتادیم آن نظام با یک جذبه خاص ما را به سوی خداوند خواهد برد و اما اگر مقصودهای دیگری داشتیم ما را کم کم از آنها پاک خواهد کرد و این پاک کردن هم به صورت عذاب و فشار خواهد بود .
3- دسته سوم آنهایی هستند که خدا را اصلا نداشتند و دارای مقاصد دیگری هستند در زندگی اینان همه چیز رنگ دارد بجز خدا و خدا خواهی .
سرگذشت ما در برزخ :
قانون علمی و مسئله تحول درباره ما که دارای روحی با مقاصد مختلف هستیم چگونه است ؟ اگر جانب جذبه به سوی پروردگار عالم زیادتر باشد به سوی آن خواهیم رفت و تدریجا به مرور زمان در برزخ فشارهای دیگر و زحمتها و مقصودهای دیگر متوجه ما خواهد شد تا از آنها ما را پاک کند . در برزخ پاک خواهیم شد و اگر آنجا نشد در عوالم بعدی بالاخره به سوی خدا میرویم و از علاقهها و مقصودهای دیگر پاک خواهیم شد . کسی که هم به خدا معتقد است و هم خدا را میخواهد و مقصودهای دیگر زیادی هم دارد ولی بر عکس است یعنی جذبه به سوی خداوند ضعیفتر از مقصودهای دیگر است . اینچنین است که وقتی به برزخ افتاد یک یا چند تا از جذبههای علاقههای دیگر او را به عالم دیگر میکشاند
مثل اینکه یک انسان به ده جا جذبه دارد پول میخواهد زن میخواهد خوب خوردن میخواهد خیلی ساده میگویم از اینها خوشش میاید. مثل ما که در باطن خودمان از خیلی چیزها خوشمان میآید به خیلی چیزها میخواهیم برسیم . قهرا به حساب قانون تحول آنکه قویتر است مرا خواهد برد . من متوجه آن نقطهام که زن هست پول هست؛ خوب آنجا کجاست ؟ خود زن یا پول و یا جاه نیست اما آخرش به آنجا خواهد کشید که جهنم است . بسیاری از علایق دنیوی بعد از مرگ هم با ما میماند هر چند مصداق آنها وجود ندارد اما علاقه و وابستگی ما هنوز باقی است .!
مثلاً در دنیا خدا را هم تا حدی خواستهام و خدا را تا حدی هم شناختهام ولی در برزخ کم کم از خدا پاک خواهم شد . آن دسته اول از غیر حق پاک میشوند و این دسته از خدا پاک میشوند . یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُمَاتِ قرآن میگوید عدهای از ظلمات پاک میشوند حالا ظلمات یعنی چه ؟
به عنوان مثال من با خدا رابطهای داشتم و گه گاه خدا را صدا میزدم و گهگاه نمازی میخواندم و گهگاه خدا را یاد میکردم اما گرایش بر امور باطل بر آن غلبه داشت . الان در برزخ هم کم کم این رابطه من با خدا قطع میشود و از خدا دور میشود با دور شدنها قهرا نعمتهایی که بوده به تدریج آن نعمتها از بین میرود و به عکس آنهایی که به طرف خدا کشیده میشوند آنها عذابهایشان کم میشود و رفته رفته و به تدریج نعمتها و آسایششان و رفاه و آزادی آنها در برزخ بیشتر میشود این نکتهای بود که یادتان بماند و آیه آیةالکرسی را فراموش نکنید اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّوُرِ وَالَّذِینَ کَفَرُواْ أَوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُمَاتِ .

ممکن هم هست اشتباها از صحبتها برداشت شود لذا لازم است گفته شود لذا باید که برزخ نظام مخصوصی است و وقتی که روحها به آن عالم که وارد شدند با قانون تحول پیش میروند نتایج تمام جزئیات عقاید اوصاف و اعمال را در برزخ خواهیم دید . فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ * وَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ . نتایج و تمام جزئیات اعمالمان را از خیر و شر خواهیم دید .
علی ابن ابی طالب (علیهالسلام ) فرمود : من مات قام قیامته ، عوام اینطور فکر میکنند که تا قیامت خیلی مانده است . حضرت فرمود : هرکس که مرد قیامتش برپا شد یعنی با مرگ مجازات بد و یا نعمتهای اخروی شروع خواهد شد و در عین حال تکامل هم در جای خودش هست با تحول پیش میرویم یا به طرف جهنم یا به سوی بهشت و در عین حال هم نعمتها هست و هم عذابها .
3- دسته سوم آنها که در زندگی دنیوی معتقد بر مبدأ و معاد نیستند و رای خدا را در نظر نداند در برزخ چگونه خواهند بود؟
قرآن کریم میفرماید : منکرین خداوند یعنی آنها که خدا را نمیخواهند و یا اگر میخواهند رضای حق در نظر آنها مفهومی ندارد اینها در واقع چون از اول متوجه خدا نیستند هر قدر در زندگی دنیوی بمانند فقط برای اینست که به سوی مقصود خودشان بروند .
خدا در قرآن کریم به رسول اکرم ( صلوات الله علیه ) میفرماید : «وَلاَ یَحْزُنکَ الَّذِینَ یُسَارِعُونَ فِی الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لَن یَضُرُّواْ اللّهَ شَیْئًا یُرِیدُ اللّهُ أَلاَّ یَجْعَلَ لَهُمْ حَظًّا فِی الآخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ » .
واقعا دقت کنید که نکته مهم در مسئله تحول چیست ؟ خیلیها به نظرشان میاید که چرا خدا به گناهکار و معصیت کار و منکرم بداء و معاد زمان میدهد و چرا عمر میدهد و چرا وسایل زندگی آنها را روز به روز فراهمتر میکند ؟ این سوالی است که ممکن است به نظر خیلیها بیاید . ولی این سوال از خامی است و از توجه نداشتن بر مسئله تحول است . خداوند در قرآن میفرماید : ما این زندگی دنیوی را اساسی برای این تنظیم کردهایم که انسانها در اینجا رنگ به خودشان بگیرند و طبق رنگی که گرفتهاند وارد برزخ شوند و آنها را پیش ببریم اصلی دنیا را برای همین خلق کردهایم . این اصلی خواست ماست تا ببینیم چه کسی چه چیز را انتخاب میکند؟ عالم انتخاب است . اصلا مقصود خداوند است که انسان در اینجا رنگ بگیرد . مقصود حق است که انسان در اینجا مبداء تحول انتخاب کند یا خدا یا پول یا ریاست یا اشباع غریزه جنسی یا ظلم و تجاوز یا هر چیز دیگر همین قدر هر کس هرچه انتخاب میکند این مقصود حق است که برای آن باید وقت بدهد . اصلا این زندگی دنیا برای همین است .
قرآن خطاب به پیامبر میفرماید: « وَلاَ یَحْزُنکَ الَّذِینَ یُسَارِعُونَ فِی الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لَن یَضُرُّواْ اللّهَ شَیْئًا» آنهایی را که میبینی شب و روز فعالیت در مرحله کفر و عصیان و طغیان و شرک میکنند اینها ترا محزون نکند (عوامانه فکر نکنی که خدایا چرا به اینها مهلت دادهای ) «یُرِیدُ اللّهُ أَلاَّ یَجْعَلَ لَهُمْ حَظًّا فِی الآخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ» ( آیه ۱۷۶ سوره آل عمران ) خدا اراده کرده است و میخواهد ببیند اینها چه انتخاب میکنند. اگر کفر را کامل در خود تثبیت میکنند و معلوم شود که این فرد دیگر خدا را نمیخواهد و با خدا عناد دارد و اینکه اصلی خدا را نمیخواهد در وجودش تثبیت شود به محض تثبیت شدن به برزخ او را میاندازیم تا برود به همان طرف که «أَلاَّ یَجْعَلَ لَهُمْ حَظًّا فِی الآخِرَةِ» . میخواهد حظی برای اینها در آخرت نماند . بعد میفرماید : «وَلاَ یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ أَنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِّأَنفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدَادُواْ إِثْمًا » ؛ قرآن میفرماید : که کافرها گمان نکنند که ما مهلتی که به آنها میدهیم به نفع آنهاست . مهلت میدهیم تا اینها در طریق اسم و در طریق مقاصد باطل کامل تکمیل و تثبیت بشوند (خدا کارهای عجیبی دارد )
نمودش را در جریان ابا عبد الله (علیهالسلام ) میتوان دید خدا که از اول میدانست چه خواهد شد بله میدانست . باز با خود میگویند چه میشد آن قشونی که میآمدند خدا بلایی بر سر آنها میآورد و آنها میمردند و ابا عبد الله ( علیهالسلام ) هم نجات پیدا میکرد ؟ نمیشود هم باید ابا عبد الله ( علیهالسلام ) تکمیل بشود و هم عمر سعد !
خوب حالا اگر کافری عمل خیری انجام داد سرنوشتش چه میشود؟
قرآن میفرماید : وَقَدِمْنَا إِلَی مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاء مَّنثُورًا کافرها را میگوید که آن کس که منصرف از مبدا است منقطع از مبدأ است هر قدر عمل خوب انجام بدهد هَبَاء مَّنثُورًا میشود . حاتم طاعی اگر چنانچه خدا را میخواست و این احسانها را به خاطر رضای خدا انجام میداد به دردش میخورد . ولی وقتی به سوی خدا حرکت نمیکند احسانش هم او را به سوی خدا نمیبرد .

حضرت علی ( علیهالسلام ) فرمود : تخلیص العمل اشد من العمل؛پاک کردن عمل از خود عمل خیلی سختتر است . واقع اهم سخت است آنهایی که به پاک کردن باطن خودشان خیلی مقید هستند آنها میفهمند . انشاء الله از فردا امتحان کنید خیلی سعی کنید ببینید چقدر سخت است . نماز خواندن خیلی آسان است روزه گرفتن و هر عمل خوبی انجامش خیلی آسان است ولی تخلیص آن برای خدا آن از کارهای مشکل است . چنان چیزی است که افراد کمی در این وادی نجات پیدا میکنند . دقت میکنید تخلیص العمل اشد من العمل بالاخره مسئله تحول توجه به حق میخواهد . حرکت به سوی خدا باید از اول پایه و اساس باشد . قهرا اگر خدا درنظر نباشد به درد نمیخورد نه کار کافر نه کار ریا نه کار متظاهر و نه کار مشرک هیچکدام به درد نمیخورد .
بندگان خدا از درون تلاش میکنند و با نفس خودشان در جنگ هستند . سعی کنید درونتان را از غیر حق پاک کنید که اگر این طور نباشد در موقع مرگ یک وقت میبینید همه عملها بی جا بوده و شما را سوق به سوی خدا نداده است . آیه آخر سوره نور را میفرماید:«وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ کَسَرَابٍ بِقِیعَةٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاء حَتَّی إِذَا جَاءهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئًا وَوَجَدَ اللَّهَ عِندَهُ فَوَفَّاهُ حِسَابَهُ» آنها که کافرند منقطع از خدا هستند هر قدر کار خوب انجام بدهند و هر قدر زحمت بکشند و کار الهی انجام دهند چون خدا در نظرشان نبود أَعْمَالُهُمْ کَسَرَابٍ بِقِیعَةٍ عمل آنها مانند سراب است که انسان فکر میکند آب است بلکه آب نما است و انسان را فریب میدهد . میفرماید شما خیال میکنید عمل خوب است در صورتی در تحول به دردتان نمیخورد . عمل خوب آن است که در قانون تحول به درد انسان بخورد و انسان را به سوی مقصد اصلیاش حرکت دهد .
باید عملی انجام داد که هنگام برزخ ما رنگ خدایی بگیریم نه اینکه خالی از خدا شویم خودسازی و مبارزه با نفس کار سختی است جهاد اکبر است شوخی نیست،اما طالب رضای خدا خون دل میخورد و پایبند میماند در نتیجه در عوالم پس از مرگ آسوده است.
ما حساب و کتاب را شوخی گرفتهایم اصلی حواسمان به اعمالمان نیست به نیتمان نیست به حفظ همان عمل ناچیزمان نیست،چون ما اصلی حواسمان به مرگ نیست به برزخ نیست به قیامت نیست.
باید بکوشیم با مجاهده با مبارزه با تقوای خود را جزء دسته اول قرار دهیم نه اینکه رنگ غیر خدایی بودنمان را تثبیت کنیم . از خداوند متعال میخواهیم که خودش ما را در این راه سخت یاری کند تا دل از این مخروبه دنیا بر گیریم و به لقای او دل خوش داریم .
منبع : وبلاگ آقای جعفر شجاعی (ناگفته ها و ناشنیده هایی از استاد شیخ محمد شجاعی)
- نظرات (0)
ذره ذره اش حسابه
در زمان پیامبر اکرم (صلی الله و علیه وآله) یک نفر أعرابی داخل مسجد شد و عرض کرد:
ای رسول خدا به من قرآن بیاموز، پیامبر اکرم (صلی الله و علیه وآله) او را برای آموختن قرآن به شخصی از اصحابشان سپرد.
صحابی دست اعرابی تازه وارد را گرفت و به گوشه ای از مسجد برد و برایش سوره زلزال را خواند و به او آموخت، تا رسید به این آیه: «فَمَن یَعمَل مِثقالَ ذَرَّهٍ خَیراً یَرَهُ وَ مَن یَعمَل مِثقالَ ذَرَهٍ شَرّاً یَرَهُ»
هر کس به مقدار ذره ای کار خیر یا شری انجام دهد، (در روز قیامت) آن را خواهد دید.
أعرابی اندکی فکر کرد، سپس رو به صحابی کرد و گفت: آیا این جمله، از جانب خداست؟
صحابی گفت: بلی.
أعرابی گفت: بس است، «من درس خود را از همین آیه گرفتم. اکنون که ریز و درشت کارهای مخفی و آشکار ما در این جهان حساب دارد، تکلیفم روشن شد! این جمله برای زندگی من کافی است» با گفتن این حرف خداحافظی کرد و رفت.
صحابی در حالی که متعجب مانده بود خدمت حضرت پیامبر اکرم (صلی الله و علیه وآله) رسید و عرض کرد:
ای رسول خدا! این أعرابی خیلی زود خسته شد.
حتی صبر نکرد که چیزی بیش از یک سوره کوچک به او بیاموزم و گفت: در خانه اگر کس است یک حرف بس است! من درسم را گرفتم و رفتم!
پیامبر اکرم (صلی الله و علیه وآله) فرمودند:
او به مقام فقاهت و شناخت عمیقی که باید برسد، رسید! (ماهنامه راه قرآن، شماره 35. به نقل از کتاب تأثیر قرآن در جسم و جان/ نعمت الله صالحی حاجی آبادی)
عذابی که هنوز نیامده اثر کرد!
جبیر یکی از کفار مکه بود که بعد از هجرت حضرت رسول (صلی الله و علیه وآله) به مدینه مسلمان شد.
علت مسلمان شدن او، شنیدن یکی از آیات قرآن بود.
در غزوه بدر عده ای از کفار به قتل رسیدند و عده ای هم به اسارت مسلمانان درآمدند و به دستور پیامبر اسلام (صلی الله و علیه وآله) با پرداخت جزیه، آزاد می شدند.
جبیر بعد از جنگ بدر از مکه به سوی مدینه آمد تا در مورد اسرای مکه با آن حضرت صحبت کند.
موقع اذان صبح داخل مدینه شد در حالی که پیامبر اسلام (صلی الله و علیه وآله) در مسجد مشغول نماز جماعت بودند.
جبیر چون کافر بود و اجازه ورود به مسجد را نداشت، صبر کرد تا از نماز فارغ شدند.
او در بیرون مسجد به نماز و قرائت آن حضرت گوش می داد.
پیامبر اسلام (صلی الله و علیه وآله) در رکعت اول بعد از سوره حمد مشغول سوره طور شد تا به این آیه رسید:
«إِنَّ عَذَابَ رَبَّکَ لَوَاقِعُ، مَالَهُ مِن دَافِعٍ»؛ به درستی که غذاب پروردگار حتماً (بر کافران) واقع خواهد شد و هیچ کس نمی تواند آن را دفع کند.
وقتی جبیر این آیه را شنید، بر خود لرزید و بر روی زمین نشست.
به فکر افتاد که چاره ای برای عذاب قیامت بیندیشد و خود را از آن نجات دهد.
لذا اجازه گرفت و بر آن حضرت وارد شد و گفتگوهایی نمودند و به راهنمایی پیامبر اسلام (صلی الله و علیه وآله) مسلمان شد و در زمره اصحاب قرار گرفت.(همان)
هر کس به مقدار ذره ای کار خیر یا شری انجام دهد، (در روز قیامت) آن را خواهد دید. أعرابی اندکی فکر کرد، سپس رو به صحابی کرد و گفت: آیا این جمله، از جانب خداست؟ صحابی گفت: بلی.
أعرابی گفت: بس است، «من درس خود را از همین آیه گرفتم. اکنون که ریز و درشت کارهای مخفی و آشکار ما در این جهان حساب دارد، تکلیفم روشن شد! این جمله برای زندگی من کافی است» با گفتن این حرف خداحافظی کرد و رفت.
- نظرات (0)
- ««123456789101112131415161718192021222324252627282930313233343536373839404142434445464748495051525354555657585960616263646566676869707172737475767778798081828384858687888990919293949596979899100101102103104105106107108109110111112113114115116117118119120121122123124125126127128129130131132133134135136137138139140141142143144145146147148149150151152153154155156157158159160161162163164165166167168169170171172173174175176177178179180181182183184185186187188189190191192193194195196197198199200201202203204205206207208209210211212213214215216217218219220221222223224225226227228229230231232233234235236237238239240241242243244245246247248249250251252253254255256257258259260261262263264265266267268269270271272273274275276277278279280281282283284285286287288289290291292293294295296297298299300301302303304305306307308309310311312313314315316317318319320321322323324325326327328329330331332333334335336337338339340341342343344345346347348349350351352353354355356357358359360361362363364365366367368369370371372373374375376377378379380381382383384385386387388389390391392393394395396397398399400401402403404405406407408409410411412413414415416417418419420421422423424425426427428429430431432433434435436437438439440441442443444445446447448449450451452453454455456457458459460461462463464465466467468469470471472473474475476477478479480481482483484485486487488489490491492493494495496497498499500501502503504505506507508509510511512513514515516517518519520521522523524525526527528529530531532533534535536537538539540541542543544545546547548549550551552553554555556557558559560561562563564565566567568569570571572573574575576577578579580581582583584585586587588589590591592593594595596597598599600601602603604605606607608609610611612613614615616617618619620621622623624625626627628629630631632633634635636637638639640641642643644645646647648649650651652653654655656657658659660661662663664665666667668669670671672673674675676677678679680681682683684685686687688689690691692693694695696697698699700701702703704705706707708709710711712713714715716717718719720721722723724725726727728729730731732733734735736737738739740741742743744745746747748749750751752753754755756757758759760761762763764765766767768769770771772773774775776777778779780781782783784785786787788789790791792793794795796797798799800801802803804805806807808809810811812813814815816817818819820821822823824825826827828829830831832833834835836837838839840841842843844845846847848849850851852853854855856857858859860861862863864865866867868869870871872873874875876877878879880881882883884885886887888889890891892893894895896897898899900901902903904905906907908909910911912913914915916917918919920921922923924925»»