لينكستان
موضوعات
























ایسنای سایت
ذکرایام هفته
اعضا

شمارنده
الهی فقط خودت

سایت خاتون
منظور از "چیزی که نمی دانید" در قرآن چیست؟
در تفسیر قمی در ذیل جمله وَ یخَْلُقُ مَا لَا تَعْلَمُونَ آمده که امام فرمود: مقصود عجائبی است که خداوند در دریا و خشکی عالم خلق میکند. (المیزان، ج 12، ص 328)
منظور از ((چیزی دیگری هم که هنوز نمیدانید)) در آیه 8 سوره نحل چیست؟
وَ الخَْیْلَ وَ الْبِغَالَ وَ الْحَمِیرَ لِترَْکَبُوهَا وَ زِینَةً وَ یخَْلُقُ مَا لَا تَعْلَمُونَ (8)
و اسبان و استران و خران را برای سواری و تجمّل شما آفرید و چیز دیگری هم که شما هنوز نمیدانید (برای سواری شما) خواهد آفرید. (8)
در این آیه به سراغ گروهی از حیوانات میرود که برای سواری انسان از آنها استفاده میشود میفرماید خداوند اسب ها و استرها و الاغ ها را آفرید تا شما بر آن سوار شوید، و هم مایه زینت شما باشد (وَ الخَْیْلَ وَ الْبِغَالَ وَ الْحَمِیرَ لِترَْکَبُوهَا وَ زِینَةً).
بدیهی است زینت در اینجا باز یک مسأله تشریفاتی نیست و برای کسی که با محتوای تعلیمات قرآن آشنا است این مطلب روشن است، بلکه یک نوع زینت است که اثر آن در زندگی اجتماعی ظاهر میگردد، برای پی بردن به این حقیقت کافی است منظره و حال کسی که با پای پیاده یک راه طولانی بیابانی را پیموده، و خسته و کوفته و ناتوان به مقصد رسیده، به طوری که تا مدتی هیچ کاری از او ساخته نیست و نشاطی در او دیده نمیشود، با منظره کسی مقایسه کنیم که بر یک مرکب را هوار سوار شده زودتر به مقصد رسیده نیروی خود را از دست نداده، نشاط خود را کاملا حفظ کرده و آماده انجام هدفهای خود و استفاده از وقت و نیروی خویش است، آیا این زینت نیست؟
در پایان آیه به مسأله مهمتری اشاره کرده و افکار را به وسائل نقلیه و مرکب های گوناگونی که در آینده در اختیار بشر قرار میگیرد و بهتر و خوب تر از این حیوانات میتواند استفاده کند متوجه میسازد، و میگوید خداوند چیزها (وسائل نقلیه دیگری) میآفریند که شما نمیدانید (وَ یخَْلُقُ مَا لَا تَعْلَمُونَ).
گر چه بعضی از مفسران پیشین این جمله را اشاره به حیواناتی گرفتهاند که در آینده آفریده میشود و رام بشر میگردد.
ولی همانگونه که در تفسیر مراغی و تفسیر فی ظلال آمده است درک مفهوم این جمله برای ما که در عصر ماشین و وسائل و مرکبهای سریع السیر زندگی میکنیم، ساده و آسان است.
و اگر ملاحظه میکنید که تعبیر به یخلق (میآفریند) کرده است دلیلش واضح است، زیرا کار انسان در این اختراعات در حقیقت چیزی جز جفت و جور کردن و به هم پیوستن نیست، اساس آنها که مواد اصلی را تشکیل میدهد، تنها با آفرینش خداوندی است، از این گذشته آن ابتکاری که بشر در طریق اختراع این وسائل به کار میبرد آن هم مولود استعدادی است که خدا به او داده است.
اهمیت دامداری و کشاورزی
حتی امروز که دستگاههای تولیدی، ماشینی آنقدر گسترده شده که همه چیز را تحت الشعاع قرار داده باز دامداری و کشاورزی مهمترین بخش تولید زندگی انسان را تشکیل میدهد، چرا که میدانیم پایه اصلی تغذیه در این دو قسمت نهفته شده، و به همین دلیل رسیدن به حد خودکفائی در قسمت دامداری و کشاورزی نه تنها ضامن استقلال اقتصادی است که استقلال سیاسی نیز تا حد زیادی به آن مربوط است.
بنابراین جای تعجب نیست که تمام ملت های دنیا کوشش میکنند که صنعت کشاورزی و دامداری خود را تا سر حد امکان توسعه دهند و از صنایع مدرن برای این توسعه کمک گیرند.
در روایات اسلامی در زمینه دامداری تعبیرات جالبی دیده میشود و همچنین در زمینه کشاورزی که به عنوان نمونه احادیث زیر را از منابع مختلف یادآور میشویم:
1 -پیامبر به یکی از بستگانش فرمود چرا در خانهات برکت نمیآوری؟ عرض کرد منظورتان از برکت چیست؟ فرمود: شاة تحلب: گوسفند شیرده! سپس اضافه فرمود: انه من کانت فی داره شاة تحلب او نعجة او بقرة فبرکاة کلهن: هر کس در خانه خود گوسفند شیرده یا گاو ماده داشته باشد سر تا پا برکت است.

2 -و نیز از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل شده که درباره اهمیت گوسفند فرمود: نعم، المال الشاة گوسفند سرمایه بسیار خوبی است.
3 -در تفسیر نور الثقلین ذیل آیات مورد بحث از امام امیر مۆمنان علی (علیهالسلام) میخوانیم: افضل ما یتخذه الرجل فی منزله لعیاله الشاة فمن کان فی منزله شاة قدست علیه الملائکة مرتین فی کل یوم: بهترین چیزی که انسان در خانه برای خانواده خود تهیه میکند گوسفند است، هر کس در منزل خود گوسفندی داشته باشد در هر روز فرشتگان خدا دو بار او را تقدیس میکنند اشتباه نشود ممکن است شرائط تربیت کردن گوسفند در خانه برای بسیاری فراهم نباشد ولی هدف اصلی این است که به تعداد خانوادهها تولید و تربیت گوسفند بطور مستمر انجام گیرد (دقت کنید).
4 -در اهمیت زراعت همین بس که امیر مۆمنان علی (علیهالسلام) میفرماید: من وجد ماء و ترابا ثم افتقر فابعده الله: هر کس آب و خاکی داشته باشد و با این حال فقیر باشد، خدا او را از رحمت خویش دور کند.
بدیهی است این گفتار بزرگ همانگونه که درباره یک فرد صادق است در باره یک ملت نیز صدق میکند، مردمی که آب و خاک بقدر کافی دارند، باز هم نیازمند به دیگران هستند، مسلما از رحمت خدا دورند!
5 -و نیز از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل شده است که فرمود : علیکم بالغنم و الحرث فانهما یروحان بخیر و یغدوان بخیر: وظیفه شماست که به تربیت گوسفند و کشاورزی بپردازید که رفت و آمد هر دو خیر و برکت است.
6 -از امام صادق (علیهالسلام) نقل شده که فرمود: ما فی الاعمال شیء احب الی الله من الزراعة:هیچ عملی نزد خدا از زراعت محبوبتر نیست.
بالاخره در حدیثی از امام صادق (علیهالسلام) میخوانیم الزارعون کنوز الانام تزرعون طیبا اخرجه الله عز و جل و هم یوم القیامة احسن الناس مقاما و اقربهم منزلة یدعون المبارکین: کشاورزان گنجهای مردمند، غذای پاکیزه را که خداوند ارزانی داشته زراعت میکنند و آنها در روز قیامت برترین مقام را دارند و به خدا نزدیکترند و آنها را بنام مبارکها صدا میزنند.
نتیجه گیری
بنابراین مراد ماشین ها و هواپیماها و سفینههای فضائی و قطارها و دیگر وسائل و مرکبهای سریعالسیری است که مولود استعدادی است که خدا به انسانها داده است.(تفسیر نور، ذیل آیه 8 سوره نحل)
در تفسیر قمی در ذیل جمله و یخلق ما لا تعلمون آمده که امام فرمود: مقصود عجائبی است که خداوند در دریا و خشکی عالم خلق میکند. (المیزان، ج 12، ص 328)
لذا انواع وسائلی
که انسانها را حمل می کند ظاهراً مراد آیه است چه آنهایی که در خشکی است چه
آنهایی که در دریاست، چه آنهایی که در آسمان است و چه آنهایی که در فضا و
خارج از جو زمین است و طبیعتا مخاطبان اولیه قرآن، در خصوص این اختراعاتی
که در زمینه وسائل حمل و نقل در آینده صورت خواهد گرفت، چیزی نمی دانستند
همانگونه که احتمالا ما نیز از وسائل حمل و نقل پیشرفته ای که در آینده
ساخته خواهد شد، بی اطلاعیم.
تفسیر نمونه ج: 11
- نظرات (0)
نقطه های نورانی امید در قرآن
1. «قُلْ یا عِبادِیَ الَّذینَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیم»؛[1] بگو: «اى بندگان من که بر خود اسراف و ستم کردهاید! از رحمت خداوند ناامید نشوید که خدا همه گناهان را مىآمرزد؛ زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است.
دقت در تعبیرات این آیه نشان مىدهد که از امیدبخشترین آیات قرآن مجید نسبت به همه گنهکاران است، شمول و گستردگى آن به حدى است که طبق روایتى امام على(علیه السلام) در تمام قرآن آیهاى وسیعتر از این آیه نیست: «ما فى القرآن آیة اوسع من یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا».[2] دلیل آن نیز روشن است؛ زیرا:
1-1. تعبیر به «یا عبادى» (اى بندگان من) آغازگر لطفى است از ناحیه پروردگار.
1-2. تعبیر به «اسراف» به جاى «ظلم و گناه و جنایت» نیز لطف دیگرى است.
1-3. تعبیر به «عَلى أَنْفُسِهِمْ» که نشان مىدهد گناهان آدمى همه به خود او باز مىگردد، نشانه دیگرى از محبت پروردگار است، همانگونه که یک پدر دلسوز به فرزند خویش مىگوید اینهمه بر خود ستم مکن.
1-4. تعبیر به «لا تقنطوا» (مأیوس نشوید) با توجه به اینکه «قنوط» در اصل به معناى مأیوس شدن از خیر است، به تنهایى دلیل بر این است که گنهکاران نباید از لطف الهى ناامید شوند.[3]
2. «وَ بَشِّرِ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ کُلَّما رُزِقُوا مِنْها مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقاً قالُوا هذَا الَّذی رُزِقْنا مِنْ قَبْلُ وَ أُتُوا بِهِ مُتَشابِهاً وَ لَهُمْ فیها أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ وَ هُمْ فیها خالِدُونَ»؛[4] به کسانى که ایمان آورده، و کارهاى شایسته انجام دادهاند، بشارت ده که باغهایى از بهشت براى آنها است که نهرها از زیر درختانش جاری است. هر زمان که میوهاى از آن، به آنان داده شود، مىگویند: «این همان است که قبلاً به ما روزى داده شده بود. (ولى اینها چقدر از آنها بهتر و عالیتر است.)» و میوههایى که براى آنها آورده مىشود، همه (از نظر خوبى و زیبایى) یکسانند. و براى آنان همسرانى پاک و پاکیزه است، و جاودانه در آن خواهند بود.
خداوند در این آیه کسانى را که ایمان و عمل صالح داشته باشند به چهار نعمت بهشتى مژده مىدهد. البته حقیقت نعمتهاى بهشتى براى ما روشن نیست، ولى براى تفهیم نسبى و ترسیم دورنمایى از آن، در قرآن و احادیث، نعمتهاى بهشتى را با نعمتهاى این دنیا مقایسه مىکند و با زبانى که براى ما قابل فهم باشد آنها را مىآورد.
آن چهار نعمتى که خداوند در این آیه به عنوان پاداش ایمان و عمل صالح به ذکر آنها پرداخته، عبارتاند از:
2-1. باغهایى که از زیر درختان آن نهرها جارى است: جریان آب علاوه بر اینکه درختان و گلها و گیاهان را سیراب مىکند، خود یک حالت چشم نواز و با صفایى دارد که به تنهایى براى یک تماشاگر لذت بخش است، در بهشت نیز این لذت وجود دارد.
2-2. میوههاى بهشتى: بهشتیان از میوههاى گوناگونى استفاده خواهند کرد. یکى از خصوصیات میوههاى بهشتى این است که آنها نوع نامرغوب ندارند.
2-3. همسران پاکیزه: در بهشت همسرانى داده خواهد شد که از هر گونه پلیدى و زشتى پاک و پاکیزهاند و انسان از دیدن آنها و زندگى با آنها لذت زاید الوصفى مىبرد. اینها همان حوریان هستند که ذکر آنها در آیات قرآن آمده است.
2-4. جاودانگى در بهشت: هر نعمتى هر چند هم مهم باشد اگر دوام و بقا نداشته باشد، بىارزش است و انسان در عین برخوردارى از آن، غصه از دست دادن آنرا خواهد خورد و لذت یک نعمت ناپایدار به رنج دورى آن نمىارزد. ولى در بهشت نعمتها همیشگى و جاودانه است و این خود لذتى مضاعف است.[5]
3. «وَ بَشِّرِ الْمُۆْمِنینَ بِأَنَّ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ فَضْلاً کَبیراً»؛[6]و مۆمنان را بشارت ده که براى آنان از سوى خدا فضل بزرگى است.

کلمه «فضل» به معناى عطا کردن بدون استحقاق گیرنده است. خداوند در جاى دیگر عطاى خود را توصیف کرده و فرموده: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها».[7] همچنین فرموده است: «لَهُمْ ما یَشاۆُنَ فِیها وَ لَدَیْنا مَزِیدٌ».[8]
در این دو آیه بیان کرده که او از ثواب آنقدر مىدهد که یک مقدارش در مقابل عمل قرار مىگیرد و بیشترش در مقابل عملى قرار نمىگیرد، و این همان فضل است. گفتنی است که در آیه شریفه هیچ دلیلى وجود ندارد که دلالت کند بر این کند که این اجر زیادى مخصوص آخرت است.[9]
4. «فَأَمَّا الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَیُدْخِلُهُمْ رَبُّهُمْ فی رَحْمَتِهِ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْمُبین»؛[10] امّا کسانى که ایمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند، پروردگارشان آنها را در رحمت خود وارد مىکند، این همان پیروزى بزرگ است.
رحمت الهى مفهوم وسیعى دارد که دنیا و آخرت را در برمىگیرد، و در آیات قرآن بر معانى زیادى اطلاق شده است. گاه بر مسئله هدایت، گاه نجات از چنگال دشمن، گاه باران پر برکت، گاه به نعمتهاى دیگرى؛ مانند نعمت نور و ظلمت، و در موارد بسیارى نیز به بهشت و مواهب خدا در قیامت اطلاق شده است.[11]
5. «وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فی رَوْضاتِ الْجَنَّاتِ لَهُمْ ما یَشاۆُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ ذلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبیر»؛[12] امّا کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام دادهاند در باغهاى بهشتاند، هر چه بخواهند نزد پروردگارشان براى آنها فراهم است، این است فضل (و بخشش) بزرگ.
در این آیه پروردگار مۆمنان را به «روضات»[13] (باغهاى خرم و سرسبز) مژده میدهد. از این تعبیر به خوبى استفاده مىشود که باغهاى بهشت متفاوت است، و مۆمنان در بهترین باغهاى بهشت جای دارند، اما فضل الهى در باره مۆمنان به همین جا ختم نمىشود، آنها چنان مشمول الطاف او هستند که هر چه بخواهند نزد پروردگارشان براى آنها فراهم است: «لَهُمْ ما یَشاۆُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ». و به این ترتیب هیچ موازنهاى بین «عمل» و «پاداش» آنها وجود ندارد، بلکه پاداششان از هر نظر نامحدود است؛ چرا که جمله «لَهُمْ ما یَشاۆُنَ» گویاى همین حقیقت است.
و از آن جالبتر تعبیر «عند ربهم» (نزد پروردگارشان) مىباشد که بیانگر لطف بىحساب خداوند در باره آنها است. چه موهبتى از این بالاتر که به مقام قرب خدا راه یابند؟ همانگونه که درباره شهداء مىگوید: «بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ»[14] درباره مۆمنان نیز مىفرماید: «لَهُمْ ما یَشاۆُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ».
6. «إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ کانَتْ لَهُمْ جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلاً»؛[15] امّا کسانى که ایمان آوردند و کارهاى شایسته انجام دادند، باغهاى بهشت برین محل پذیرایى آنان خواهد بود.
«فردوس» باغى است که همه نعمتها و تمام مواهب لازم در آن جمع باشد، و به این ترتیب «فردوس» بهترین و برترین باغهاى بهشت است. از آنجا که کمال یک نعمت در صورتى خواهد بود که دست زوال به دامن آن دراز نشود، بلافاصله اضافه مىکند: آنها جاودانه در این باغهاى بهشت خواهند ماند: «خالِدِینَ فِیها».[16]
با اینکه طبع مشکل پسند و تحول طلب انسان دائماً تقاضاى دگرگونى و تنوع و تحول مىکند، ساکنان فردوس هرگز تقاضاى نقل مکان و تحول از آن نخواهند کرد.[17]
پی نوشت ها:
[1]. زمر، 53.
[2]. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 8، ص 784، ناصر خسرو، تهران، 1372ش.
[3]. ر. ک: مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 19، ص 499- 500، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1374ش.
[4]. بقره، 25.
[5]. ر. ک: جعفری، یعقوب، کوثر، ج 1، ص 102- 103، بیجا، بیتا.
[6]. احزاب، 47.
[7]. «هر کس کار نیک انجام ده برابر اجر دارد». انعام، 160.
[8]. هر چه بخواهند در اختیار دارند و بیش از خواستشان نیز نزد ما وجود دارد». ق، 35.
[9]. طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 16، ص 330، دفتر انتشارات اسلامی، قم، 1417ق.
[10]. جاثیه، 30.
[11]. تفسیر نمونه، ج 21، ص 282.
[12]. شوری، 22.
[13]. «روضات» جمع «روضة» به معناى محلى است که آب و درخت فراوان دارد؛ لذا به باغهاى خرم و سرسبز روضة اطلاق مىشود.
[14]. آل عمران، 169.
[15]. کهف، 107.
[16]. ر. ک: بهشت های هفت گانه، 1859.
[17]. تفسیر نمونه، ج 12، ص 563.
- نظرات (0)
شیعیان جهنمی هستند
تناقض به هنگام تفکیک و یا مثله کردن آیات و ایمان به بعضی و کفر (پوشاندن) بعضی دیگر پیش میآید، وگرنه در قرآن کریم تناقضی وجود ندارد. هیچ گاه نباید کسی (موافق یا مخالف)، در مقام تحقیق و بررسی در آیات قرآن کریم، بر اساس میل، کشش، هوای نفس و پیشداوری، آیات کریمه را مورد مطالعه قرار دهد.
الف – کلمه «ولایت» معانی متفاوتی دارد. واژه «ولایت» و مشتقات آن یعنی ولی، مولی، تولی، همه از یك ماده است. ریشه همه آنها ولایت است. صفت مشبهه اش ولی میشود. جمع آن اولیاء است. فعلش هم تولی میباشد.
کلمه یا اسم «ولی» گاه در مورد حق تعالی به کار رفته است، چنان چه میفرماید: الله ولی مۆمنان است. گاه به صورت جمع، در مورد طواغیب به کار رفته است، چنان چه میفرماید: اولیا کفار، طواغیب هستند «اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ ... الَّذِینَ كَفَرُواْ أَوْلِیَآۆُهُمُ الطَّاغُوتُ». در هر دو صورت فوق، این کلمه به معنای «آقا، سرور و صاحب اختیار» میباشد. و تصریح دارد که مۆمن الله را صاحب اختیار خود میداند، اما کفار خودشان ولایت و سلطهی شیطان را قبول میکنند «إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ» - گاه به معنای بزرگی و زیر نفوذ داشتن و سرپرستی است، چنان چه میفرماید بعضی از مۆمنین، اولیای بعضی دیگر هستند و بعضی از کفار و منافقین نیز اولیای بعضی دیگر هستند - گاه این کلمه به معنای پشتیبان، ناصر و مددکار به کار رفته است، چنان چه میفرماید سرپرست، پشتیبان و ناصر مۆمنین الله جلّ جلاله است، اما کفار مولایی ندارند که بتواند آنها را یاری کند: «ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَأَنَّ الْكَافِرِینَ لَا مَوْلَى لَهُمْ». اما گاه این کلمه به معنای دوستی به کار رفته است و به بندگان نیز نسبت داده شده است، چنان چه میفرماید، دوستان خدا خوف و حزنی نخواهند داشت. «أَلا إِنَّ أَوْلِیَاء اللّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ»
ب – بدیهی است که در تمامی معانی، هر کس به غیر از الله جلّ جلاله (من دون الله)، کسی یا چیزی را آقا، سرور، سرپرست، ناصر، پشتیبان و دوست (غایت محبت = محبوب حقیقی) و ... بگیرد، به او کفر ورزیده است و هر جایگزینی یا همراهی برای او فرض کند، مبتلا به شرک گردیده است. اما باید بدانیم که تحقق «ولایت الله» و یا گرفتن اولیایی «مِن دونِ الله» یعنی چه؟
ج – اما همان خدایی که این آیات ولایی را نازل نموده و به ما درس توحید داده است، خودش فرموده از رسول من اطاعت کنید که اطاعت او اطاعت من است: «مَّنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّهَ» یعنی: هر کس اطاعت رسول نماید، محققاً او اطاعت خدا کرده است. و فرمود از «اولی الامر» اطاعت کنید.
همان خدایی که خود را «ولیّ» مۆمنان میخواند و پذیرش هر ولایتی «من دون الله» را مستوجب هلاکت معرفی میکند، خودش امر به اطاعت از «اولی الامر» نمود و قابل توجه این که به صورت جمع میفرماید، یعنی نمیفرماید، «ولی امر» بلکه میفرماید «وَأُوْلِی الأَمْرِ»، یعنی به غیر از رسول صلوات الله علیه و آله، صاحبان ولایتی از جانب خداوند متعال وجود دارند که اطاعت از آنان، اطاعت خداست و واجب است:
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُۆْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلًا» (النساء، 59)
ترجمه: اى كسانى كه ایمان آوردهاید خدا را اطاعت كنید و پیامبر و اولیاى امر خود را [نیز] اطاعت كنید پس هر گاه در امرى [دینى] اختلاف نظر یافتید اگر به خدا و روز بازپسین ایمان دارید آن را به [كتاب] خدا و [سنت] پیامبر [او] عرضه بدارید این بهتر و نیكفرجامتر است.
دقت شود که معنی ولایت اولیالامر در آیه، صرفاً دوستی نمیباشد، بلکه «سروری و صاحب اختیاریی است، چرا که بحث از اطاعت است.

حال ما چه بگوییم، موحدتر از خدا شده و بگوییم که خیر، ما این ولایت «اولیالامر» را قبول نداریم، خلاف توحید است؟! آیا میخواهند [العیاذ بالله] به خداوند متعال درس توحید بدهند؟!
د – همین آیه نشان میدهد که «ولایت»، یک امر جاری است. اگر این ولایت الهی باشد، مثل آب و مثل «نور» میماند که به هر جا جاری و ساطع گردد، آنجا را آباد و روشن میکند و اگر ولایت شیطانی و طاغوتی باشد نیز جاری است، اما مثل مواد مذاب آتشفشان میماند و به هر کجا جاری شود، آنجا را به آتش میکشد و میسوزاند؛ لذا فرمود:
«اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِینَ كَفَرُواْ أَوْلِیَآۆُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ» (البقره، 256)
ترجمه: خداوند سرور كسانى است كه ایمان آوردهاند، آنان را از تاریكیها به سوى روشنایى به در مىبرد و[لى] كسانى كه كفر ورزیدهاند سرورانشان [همان عصیانگران=] طاغوتند كه آنان را از روشنایى به سوى تاریكیها به در مىبرند؛ آنان اهل آتشند كه خود در آن جاودانند.
*** بدیهی است که هر امری که جاری باشد، «مَجرا» میخواهد و مُجری دارد. مجرای نور فیزیکی، فضاست - مجرای آب رودخانه است و مجرای «ولایت الهی» نیز اولیای الهی میباشند.
ه – از این رو اگر کسی به بهانه توحید مدعی شود که من ولایت الله جلّ جلاله را قبول دارم، اما ولایت رسولش را قبول ندارم، در واقع از همان ابتدا ولایت الله جل جلاله را قبول نداشته است:
«وَمَن یُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِن بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُ الْهُدَى وَیَتَّبِعْ غَیْرَ سَبِیلِ الْمُۆْمِنِینَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّى وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَسَاءتْ مَصِیرًا» (النساء، 115)
ترجمه: و هر كه پس از آنكه راه هدایت بر او روشن شد با فرستاده (رسول) ما مخالفت و دشمنى نماید و پیروى از راهى غیر راه مۆمنین كند، او را به آن سو كه رو كرده بگردانیم و در جهنم وارد كنیم و حرارتش را به او بچشانیم، و آن بد جاى بازگشتى است.
هم چنین هر کس مدعی شود که من ولایت خدا و ولایت رسولش صلوات الله علیه و آله را قبول دارم، اما به بهانه توحید مدعی هستم که باب ولایت الهی دیگر بسته شد و دیگر ولایت او جاری نمیشود و مجرای دیگری ندارد، لذا «مَن کُنتُ مَوْلاهُ، فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاه» را قبول ندارم، او نیز در همان شناختن و پذیرش ولایت الله جلّ جلاله مشکل دارد و همین طور است وضعیت اعتقادی کسی که مجرای ولایت را در هر زمان و تا «ولی الله» آخر و حاضر قبول نداشته باشد. ممکن نیست که خلقت باقی باشد، اما ولایت الهی نباشد و ممکن نیست که ولایت الهی باشد، اما جاری نگشته و مجرا نداشته باشد. و نیز ممکن نیست که کسی ولایت الهی را قبول نکند و به جایش ولایت شیطانی را ننشاند. «وَالَّذِینَ كَفَرُواْ أَوْلِیَآۆُهُمُ الطَّاغُوتُ» استثنا بردار نمیباشد.
پس معنای اولیای الهی و نیز ولی یا اولیای «مِن دونِ الله» روشن شد. تشیع بر این باور است که «الله جلّ جلاله»، خود میفرماید که مجرایش ولایتش کدام است و اولیایش را معرفی کرده و اطاعت از آنان را به مثابه اطاعت خود قرار داده است و چنین نیست که هر کسی بتواند از جانب خود برای خداوند متعال، ولی، امام، حجّت و خلیفه معرفی نماید.
- نظرات (0)
لسان صدقی که حضرت ابراهیم از خدا خواست چه بود؟!
حضرت ابراهیم(علیه السلام) از جمله پیامبرانی است که رفتارها و گفتارهای مختلف او در قرآن آمده است.
قرآن دعایی را از ایشان نقل میکند: «رَبِّ هَبْ لىِ حُکْمًا وَ أَلْحِقْنىِ بِالصَّالِحِینَ. وَ اجْعَل لىِّ لِسَانَ صِدْقٍ فىِ الاخِرِینَ».[1]
از آیات دیگر اینگونه بر میآید که دعای ابراهیم مستجاب شده[2] و خداوند بیان میفرماید که به ابراهیم و برخی انبیای دیگر مانند اسحاق و یعقوب، لسان صدق داده است و شاید بتوان این را جوابی بر دعای ابراهیم دانست: «فَلَمَّا اعْتزَلهمْ وَ مَا یَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ کلا جَعَلْنَا نَبِیًّا. وَ وَهَبْنَا لَهُم مِّن رَّحْمَتِنَا وَ جَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِیًّا».[3]
تفسیر رایجی که از لسان صدق و دعای ابراهیم وجود دارد این است که حضرت ابراهیم(علیه السلام) میفرماید: خدایا! چنان کن که یاد من در خاطرهها بماند و خط و برنامه من در میان آیندگان ادامه یابد، اسوه و الگویى باشم که به من اقتدا کنند، و پایهگذار مکتبى باشم که به وسیله آن راه تو را بیاموزند، و در خط تو حرکت کنند.
طبق این تفسیر، لسان صدق در مورد ابراهیم یعنی آنکه در میان نسلهای بعدی از ابراهیم به خوبی و نیکی یاد شود؛ لذا امروزه چنین است که تمام پیروان ادیان الهی از او به نیکی و بزرگی یاد میکنند و این نشان از آن است که خداوند لسان صدق را به ابراهیم اعطا کرد.
این تفسیر توسط بسیاری از مفسران شیعه[4] و اهل سنت[5] بیان شده است. ظاهر آیه و برخی روایات اهل سنت نیز بر این معنا دلالت دارد.[6]
همچنین کلمه «عَلِیًّا» نیز صفت برای «لسان» بوده[7] که به معنای بلند و رسا میباشد.[8]
اما در کنار این تفسیر، روایتی وجود دارد که معنایی متفاوت را برای آیه بیان میکند؛ امام صادق(علیه السلام) فرمود: «مقصود از وَهَبْنا لَهُمْ مِنْ رَحْمَتِنا وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِیًّا، على بن ابیطالب(علیه السلام) است؛ زیرا ابراهیم از پروردگار خواسته بود که برایش در میان اقوامی که آینده میآیند؛ زبان راستگویى قرار دهد و خداى تبارک و تعالى براى او و اسحاق و یعقوب، زبان راستگویی چون على(علیه السلام) قرار داده است».[9] روایت دیگری نیز وجود دارد که بر این مضمون دلالت دارد.[10]
بر اساس روایت فوق، توجه به این نکات ضروری است:
1. آیات قرآن به حسب ظاهر و الفاظی که در آن استفاده شده، دلالت بر مفادی دارند که از آنها به عنوان معنای ظاهری یاد شده و بر ما نیز حجتاند و میتوان بدان ها استناد کرد.
اما بسیاری از آیات علاوه بر این معنای ظاهری، معانی باطنی را نیز درون خود دارند؛ عموماً روایات بر این معانی باطنی دلالت میکنند، اگر چه از الفاظ ظاهری آیات، نمیتوان چنین معانی را صریحاً به دست آورد، اما هیچ منافاتی بین این دو معنا نیست.
روایت موجود نیز بر همین مبنا بوده و یکی از معانی باطنی آیه را بیان میکند که با فرض قبول روایت، میتوان این معنا را از معانی باطنی آیه دانست.
2. طبق روایت؛ میتوان آیه را اینگونه معنا کرد: ظاهر اینکه لسان صدق را برایش قرار دهد این است که خداى تعالى در قرون بعدی فرزندى به او دهد که زبان صدق او باشد؛ یعنى لسانى باشد مانند لسان خودش، که مَنویات او را بگوید، همانطور که زبان خود او از آنچه در ذهن او است، سخن میگوید. پس برگشت معنا به این است که خداوند در قرون آخرالزمان کسى را مبعوث کند، که به دعوت وى قیام نماید، مردم را به کیش و ملت او که همان دین توحید است دعوت نماید.[11]
3. در این دسته از روایات؛ اگرچه تنها از امام علی(علیه السلام) نام برده شده است، اما میتوان، پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) و امامان دیگر را نیز مصداق این آیه دانست؛ زیرا تمام این بزرگواران، با اینکه هدف توحیدی خود را دنبال میکردند، در عین حال لسان صدقی برای ابراهیم(علیه السلام) نیز بودند.[12]
4. این روایت و معنایی که بر اساس آن برای آیه بیان شد، بنابر اعتقاد ما شیعیان است. در عین حال، برخی از اهل سنت نیز شبیه چنین معنایی را برای آیه بیان کردهاند، با این تفاوت که آنها تنها پیامبر اسلام را نام بردهاند و دیگر اسمی از امام علی(علیه السلام) و دیگر ائمه نیاوردهاند. و گفتهاند: منظور از لسان صدق، پیامبر اسلام است که با برپایی اسلام و پرستش خداوند نام و اعتقاد ابراهیم را زنده نگه داشت.[13]
در پایان خاطر نشان میکنیم که در دعای ندبه نیز با اقتباس از این آیه متنی وجود دارد: «بَعْضٌ اتَّخَذْتَهُ خَلِیلًا، وَ سَأَلَکَ لِسانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ فَأَجَبْتَهُ، وَ جَعَلْتَ ذَلِکَ عَلِیّاً».[14] این قسمت نیز به مانند آیه بوده و قابلیت هر دو تفسیر را دارد؛ لذا میتوان دو معنا برای آن متصور شد؛ یکی در ظاهر و دیگری در باطن.
پی نوشت ها:
[1]. شعراء، 83 – 84: «پروردگارا! به من حکمت بخش، و مرا به شایستگان ملحق کن. و براى من در آیندگان نامى نیک و ستایشى والا مرتبه قرار ده».
[2]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 15، ص 262، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ اول، 1374ش.
[3]. مریم، 49 – 50: «پس هنگامى که از آنان و آنچه جز خدا میپرستیدند، کناره گرفت، اسحاق و یعقوب را به او بخشیدیم و هر یک را پیامبر قرار دادیم و به آنان از رحمت خود بخشیدیم، و براى آنان [در میان مردم] نامى نیک و ستایشى والا مرتبه قرار دادیم».
[4]. تفسیر نمونه، ج 15، ص 262؛ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه: بلاغی، محمد جواد، ج 7، ص 250، انتشارات ناصر خسرو، تهران، چاپ سوم، 1372ش؛ مغنیه، محمد جواد، تفسیر الکاشف، ج 5، ص 502، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ اول، 1424ق؛ حسینی شیرازی، سید محمد، تبیین القرآن، ص 383، دار العلوم، بیروت، چاپ دوم، 1423ق.
[5]. ابن هائم، شهاب الدین احمد بن محمد، التبیان فی تفسیر غریب القرآن، ص 250، دار الغرب الإسلامی، بیروت، چاپ اول، 1423ق؛ سمرقندى نصربن محمد بن احمد، بحرالعلوم، ج 2، ص 557، بیجا، بیتا؛ ابن عجیبه، احمد بن محمد، البحر المدید فی تفسیر القرآن المجید، تحقیق: قرشی رسلان، احمد عبدالله، ج 4، ص 143، دکتر حسن عباس زکی، قاهره، 1419ق.
[6]. ر.ک: سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ج 5، ص 89، کتابخانه آیة الله مرعشی نجفی، قم، 1404ق.
[7]. صافی، محمود بن عبد الرحیم، الجدول فی اعراب القرآن، ج 16، ص 312، دار الرشید، مۆسسة الإیمان، دمشق، بیروت، چاپ چهارم، 1418ق.
[8]. فیض کاشانی، ملامحسن، تفسیر الصافی، تحقیق: اعلمی، حسین، ج 3، ص 284، انتشارات الصدر، تهران، چاپ دوم، 1415ق.
[9]. شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، محقق: غفارى، على اکبر، ج 1، ص 139، اسلامیه، تهران، 1395ق؛ مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، دار إحیاء التراث العربی، ج 12، ص 41، بیروت، چاپ دوم، 1403ق؛ ابن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل أبی طالب(ع)، ج 3، ص 107، انتشارات علامه، قم، چاپ اول، 1379ق.
[10]. اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة فی معرفة الأئمة، محقق و مصحح: رسولی محلاتی، هاشم، ج 1، ص 320، بنی هاشمی، تبریز، چاپ اول، 1381ق.
[11]. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 15، ص 286، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ پنجم، 1417ق.
[12]. تفسیر الصافی، ج 4، ص 41.
[13]. بیضاوی، عبدالله بن عمر، أنوار التنزیل و أسرار التأویل، تحقیق: المرعشلی، محمد عبد الرحمن، ج 4، ص 142، دار احیاء التراث العربی، بیروت، چاپ اول، 1418ق؛ فخرالدین رازی، محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، ج 24، ص 516، دار احیاء التراث العربی، بیروت، چاپ سوم، 1420ق؛ نیشابوری، محمود بن ابو الحسن، إیجاز البیان عن معانی القرآن، تحقیق: القاسمی، دکتر حنیف بن حسن، ج 2، ص 623، دار الغرب الاسلامی، بیروت، چاپ اول، 1415ق.
[14]. حائری مشهدی، محمد بن جعفر، المزار الکبیر، محقق و مصحح: قیومی اصفهانی، جواد، ص 574، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ اول، 1419ق؛ مجلسی، محمد باقر، زاد المعاد (مفتاح الجنان)، مترجم، محقق و مصحح: اعلمی، علاء الدین، ص 304، بیروت، چاپ اول، 1423ق.
- نظرات (0)
لجاجت و تعصّب، مانع تفكّر، استدلال و حقبینى
وَ لَئِنْ أَتَیْتَ الَّذِینَ أُوتُوا الْكِتابَ بِكُلِّ آیَةٍ ما تَبِعُوا قِبْلَتَكَ وَ ما أَنْتَ بِتابِعٍ قِبْلَتَهُمْ وَ ما بَعْضُهُمْ بِتابِعٍ قِبْلَةَ بَعْضٍ وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّكَ إِذاً لَمِنَ الظَّالِمِینَ (145 ، بقره)
و (اى پیامبر!) اگر هر گونه آیه، (نشانه و دلیلى) براى (این گروه از) اهل كتاب بیاورى، از قبلهى تو پیروى نخواهند كرد، و تو نیز پیرو قبله آنان نیستى، (همان گونه كه) بعضى از آنها نیز پیرو قبله دیگرى نیست. و همانا اگر از هوسهاى آنان پیروى كنى، پس از آنكه علم (وحى) به تو رسیده است، بىشكّ در این صورت از ستمگران خواهى بود.
در تفسیر آیه قبل گفتیم كه اهل كتاب مىدانستند تغییر قبله از بیت المقدس به سوى كعبه نه تنها ایرادى بر پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله نیست، از جمله نشانههاى حقانیت او است زیرا در كتاب هاى خود خوانده بودند پیامبر موعود به سوى دو قبله نماز مىخواند ولى تعصب ها نگذاشت آنها حق را بپذیرند.
اصولاً انسان تا زمانى كه تصمیمگیرى قبلى روى مسائل نكرده باشد، قابل تفاهم است و مىتوان با دلیل و منطق یا ارائه معجزات، عقیده او را تغییر داد و حقیقتى را براى او اثبات نمود.
اما هنگامى كه موضع خود را قبلاً به طور قطع مشخص كرده، مخصوصاً در مورد افراد متعصب و نادان، چنین كسانى را به هیچ قیمت نمىتوان تغییر داد.
لذا این آیه، از عناد و لجاجت اهل كتاب پرده برداشته و سوگند یاد مىكند كه هر چه آیه و دلیل براى آنان بیاید، آنها از اسلام و قبلهى آن پیروى نخواهند كرد. چون حقیقت را فهمیدهاند، ولى آگاهانه از پذیرش آن سر باز مىزنند.
در واقع آنها به هیچ قیمت تسلیم حق نخواهند شد چرا كه روح حقیقتجویى در آنها مرده است.
متأسفانه همه پیامبران الهى با این گونه افراد روبرو بودهاند كه یا از ثروتمندان با نفوذ بودند، یا دانشمندان منحرف و دنیاپرست و یا عوام جاهل و متعصب!
تهدید و هشدارهاى قرآن نسبت به پیامبر
در آخر این آیه به پیامبر اخطار مىكند كه" اگر پس از این آگاهى كه از ناحیه خدا به تو رسیده ، تسلیم هوس هاى آنان شوى و از آن پیروى كنى مسلّماً از ستمگران خواهى بود" (وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّكَ إِذاً لَمِنَ الظَّالِمِینَ).
در قرآن نظیر این گونه خطاب ها كه به صورت قضایاى شرطیه است نسبت به پیامبر مكرر دیده مىشود و هدف آن در واقع سه چیز است:
نخست اینكه همگان بدانید در قوانین الهى هیچ گونه تبعیض و تفاوتى در میان مردم نیست، و حتى پیامبران نیز مشمول این قوانین هستند.
بنابراین اگر به فرض محال، پیامبر (صلی الله علیه و آله) هم انحرافى از حق پیدا كند، مشمول كیفر پروردگار خواهد شد، هر چند چنین فرضى در مورد پیامبران با آن ایمان و علم سرشار و مقام تقوا و پرهیزكارى امكانپذیر نیست، (و به اصطلاح قضیه شرطیه دلالت بر وجود شرط نمىكند).
دیگر اینكه سایر مردم حساب خود را كاملاً برسند و بدانند جایى كه پیامبر چنین است آنها چگونه مراقب مسئولیت هاى خویش باشند، و هرگز نباید تسلیم تمایلات انحرافى دشمنان و جار و جنجال هاى آنها شوند.
سوم اینكه روشن شود پیامبر نیز از خود اختیار هیچ گونه تغییر و دگرگونى در احكام خدا را ندارد و به اصطلاح چنان نیست كه بشود با او به كنار آیند و سازش كنند بلكه او هم بندهاى است سر بر فرمان پروردگار.
پیامهای آیه:
1 ـ لجاجت و تعصّب، مانع تفكّر، استدلال و حقبینى است. آنان نه تنها نسبت به اسلام تعصّب مىورزند، در میان خودشان نیز عناد و لجاجت دارند. «ما تَبِعُوا قِبْلَتَكَ»، «وَ ما بَعْضُهُمْ بِتابِعٍ قِبْلَةَ بَعْضٍ»
2 ـ در برابر هیاهو و غوغاى مخالفان نباید تسلیم شد و براى مأیوس كردن دشمنان، قاطعیّت لازم است. «وَ ما أَنْتَ بِتابِعٍ»
3 ـ یهود و نصارا هر یك داراى قبلهى ویژهاى بودند. «وَ ما بَعْضُهُمْ بِتابِعٍ قِبْلَةَ بَعْضٍ»
4 ـ انحراف دانشمندان، بسیار خطرناك است. «مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ»
5 ـ علم، به تنهایى براى هدایت یافتن كافى نیست، روحیّهى حقّ پذیرى لازم است. یهود صاحب كتاب بودند، ولى با وجود تعصّب نابجا، این علم چارهساز نشد. «أَهْواءَهُمْ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ»
6 ـ پیامبر، حقّ تغییر قانون الهى را بر اساس تمایلات مردم ندارد. «أَهْواءَهُمْ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ»
7 ـ آئین اسلام از سرچشمهى علم واقعى است. «جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ»
8 ـ قوانینى شایسته پذیرش و پیروى هستند كه از هواهاى نفسانى پیراسته و بر پایهى علم بنا شده باشند. «لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ»
9 ـ قانون، براى همه یكسان است. اگر بر فرض پیامبر نیز تابع هوا و هوس شود، گرفتار كیفر خواهد شد. «إِنَّكَ إِذاً»
10 ـ با وجود قانون الهى، پیروى از خواستههاى مردم ظلم است. «إِذاً مِنَ الظَّالِمِینَ
منابع:
تفسیر نور ج 1
- نظرات (0)
- ««123456789101112131415161718192021222324252627282930313233343536373839404142434445464748495051525354555657585960616263646566676869707172737475767778798081828384858687888990919293949596979899100101102103104105106107108109110111112113114115116117118119120121122123124125126127128129130131132133134135136137138139140141142143144145146147148149150151152153154155156157158159160161162163164165166167168169170171172173174175176177178179180181182183184185186187188189190191192193194195196197198199200201202203204205206207208209210211212213214215216217218219220221222223224225226227228229230231232233234235236237238239240241242243244245246247248249250251252253254255256257258259260261262263264265266267268269270271272273274275276277278279280281282283284285286287288289290291292293294295296297298299300301302303304305306307308309310311312313314315316317318319320321322323324325326327328329330331332333334335336337338339340341342343344345346347348349350351352353354355356357358359360361362363364365366367368369370371372373374375376377378379380381382383384385386387388389390391392393394395396397398399400401402403404405406407408409410411412413414415416417418419420421422423424425426427428429430431432433434435436437438439440441442443444445446447448449450451452453454455456457458459460461462463464465466467468469470471472473474475476477478479480481482483484485486487488489490491492493494495496497498499500501502503504505506507508509510511512513514515516517518519520521522523524525526527528529530531532533534535536537538539540541542543544545546547548549550551552553554555556557558559560561562563564565566567568569570571572573574575576577578579580581582583584585586587588589590591592593594595596597598599600601602603604605606607608609610611612613614615616617618619620621622623624625626627628629630631632633634635636637638639640641642643644645646647648649650651652653654655656657658659660661662663664665666667668669670671672673674675676677678679680681682683684685686687688689690691692693694695696697698699700701702703704705706707708709710711712713714715716717718719720721722723724725726727728729730731732733734735736737738739740741742743744745746747748749750751752753754755756757758759760761762763764765766767768769770771772773774775776777778779780781782783784785786787788789790791792793794795796797798799800801802803804805806807808809810811812813814815816817818819820821822823824825826827828829830831832833834835836837838839840841842843844845846847848849850851852853854855856857858859860861862863864865866867868869870871872873874875876877878879880881882883884885886887888889890891892893894895896897898899900901902903904905906907908909910911912913914915916917918919920921922923924925926927»»