لينكستان
موضوعات
























ایسنای سایت
ذکرایام هفته
اعضا

شمارنده
الهی فقط خودت

سایت خاتون
واردکنندگان اسرائیلیات در فرهنگ اسلامی

منشأ اصلی ورود روایات اسرائیلی به فرهنگ اسلامی ، تازه مسلمانانی از یهود و نصاری و پیروان ادیان دیگر بودند که در میان مسلمانان موقعیت ویژه ای یافته بودند و مسلمانان به آنها به دیده احترام نگاه می کردند و این درحالی بود که برخی از آنان در ادعای خود صداقت نداشتند و عملکرد آنها شاهد خوبی بر سوء نیت آنان بود، ولی مسلمانان از سوء نیت آنان ناآگاه بودند و فقط افراد اندکی از آن خبر داشتند.
یک نمونه آن سخن امیرالمۆمنین علی(علیه السلام) در تکذیب گفته های کعب الاحبار بود که به زودی نقل خواهیم کرد. در اینجا نام های برخی از این اشخاص را همراه با بررسی اجمالی عملکرد آنان ذکر می کنیم. آنها به ترتیب اهمیّت عبارتند از:
1. عبداللّهبنسلام
حصینبن سلامبن حارث اسرائیلى از عالمان یهود و از قبیله خزرج است كه هنگام ورود پیامبر به مدینه، اسلام آورد و حضرت، نام او را عبداللّه نهاد.[1] عبداللّه همواره ادعا مىكرد كه عالمترین یهود بوده و درباره كتابهاى پیشین از همگان آگاهتر است.[ 2]
او از كسانى بود كه احادیث فراوانى را جعل كرد تا نظر عوام را به خود متوجه، و جایگاهش را میان آنان رفیع سازد.[3] از وى روایت شده كه پیامبر به او اجازه داده یك شب قرآن و یك شب تورات بخواند; امّا ذهبى این روایت را به سبب وجود ابراهیمبنابىیحیى كه فردى متروك الحدیث و متّهم است، ضعیف دانسته است.[4] او در سال 43 هجرى و در زمان خلافت معاویه در مدینه درگذشت.[5]
ابومحمد عبداللّهبنعمروبنعاص از قبیله قریش. وى پیش از پدرش اسلام آورد. 7 سال پیش از هجرت متولّد شد و در سال 65 هجرى از دنیا رفت. او نخستین كسى بود كه پس از وفات پیامبر، به نشر اسرائیلیات پرداخت. در جنگ یرموك به دو بار شتر از كتب یهود دست یافت و از آن، مطالب و داستانهایى نقل مىكرد و عمل خود را با حدیثِ «حدثوا عن بنیإسرائیل و لا حرج» كه از پیامبر(صلى الله علیه وآله)نقل مىكرد و روایت خود ساختهاى كه مدعى بود پیامبر در تعبیر خوابش به او اجازه قرائت تورات را داده بود، توجیه مىكرد
2. كعبالاحبار
ابواسحاق كعببنماتع حمیرى، معروف به كعب الاحبار از دانشمندان بزرگ یهود در یمن بود كه در اوایل خلافت عمر به اسلام گروید و در سال 34 هجرى در شهر حمص درگذشت.[6] صحابه از جمله عمر در آغاز براى اطّلاع از برخى معلومات به او مراجعه مىكردند; امّا پس از مدّتى بر اثر نقل روایات دروغ به سخنان او با دیده تردید نگریسته، او را تكذیب كردند.[ 7] نیز روایت شده است كه على(علیه السلام)او را دروغگو خواند.[8]
وى در زمان عثمان نیز به نقل اسرائیلیات پرداخت. سپس به شام رفت و جزو مشاوران معاویه و تحت حمایت او قرار گرفت و از طریق نقل روایات اسرائیلى و دروغ، پایههاى حكومت وى را تثبیت كرد. روایات فراوانى كه درباره فضیلت شام و ساكنان آن از وى نقل شده، مۆیّد این معناست.[9]
این یهودى به ظاهر مسلمان، توانست به كمك برخى صحابه از جمله ابوهریره كه بیشترین نقش را در نقل و گسترش روایات كعب برعهده داشت، خرافات و داستان هاى دروغ و جعلى فراوانى را وارد معارف دینى مسلمانانكند.[ 10]
3. تمیم بناوسالدارى
ابورقیه تمیمبن اوسبنحارثه یا خارجه الدارى از عالمان مسیحى است كه در سال نهم هجرى به مدینه آمد و اسلام را پذیرفت. وى راهب زمان خویش و عابد مردم فلسطین بود.[ 11] این كاهن مسیحى كه پس از پذیرش اسلام، گرایشهاى مسیحى خود را حفظ كرده بود، نخستین كسى است كه داستانسرایى را در مسجد رواج داد و حتّى به اتفاق روایات، نخستین قصّهگو در اسلام است.[12]
وى از خلیفهدوم اجازه قصّهگویى خواست. عمر ابتدا ممانعت كرد. سپس به او اجازه داد تا پیش از نمازجمعه مردم را موعظه كند. این امر در زمان خلافت عثمان به هفتهاى دوبار افزایش یافت.[13] مشهورترین حدیثى كه از وى نقل شده، حدیث جساسه (خبرچین) است كه مسلم آن را در صحیح خود نقل كرده است.[14] این حدیث افزون بر ضعف سند، از نظر محتوا نیز با معیارهاى حدیث صحیح سازگارى ندارد.[ 15] او در شام درگذشت و در «بیتجبرین» فلسطین دفن شد.[ 16]

4. وهببنمنبّه
ابوعبداللّه وهببنمنبه صنعانى. پدرش منبه از اهالى خراسان و از شهر هرات بود كه كسراى ایران، او را اخراج كرد و به یمن فرستاد.[17] وهب از دانشمندان بزرگ اهلكتاب در یمن بود كه در سال 34 هجرى متولّد شد. وى مورّخ بود و از علوم اهلكتاب بهره فراوان داشت.[18]
نقل شده كه وى حدود 70 و چند كتاب از كتابهاى پیشینیان را خوانده است.[19] در روایتى، او عبداللّهبنسلام و كعبالاحبار را داناترین زمان خویش، و خود را داناتر از آن دو مىدانست.[20]
وى در پیدایش و نشر اندیشههاى خرافى نقش بسزایى داشت، بهگونهاى كه محمد رشیدرضا او و كعبالاحبار را بدترین و ریاكارترین افراد در برابر مسلمانان دانسته و مىنویسد: هیچ خرافهاى در كتاب هاى تفسیرى و تاریخى درباره آفرینش موجودات، پیامبران، امّت هاى آنان و رستاخیز، به كتابهاى تفسیر و تاریخاسلامى راهنیافت، جز آنكه این دو در آن نقش داشتند.[21] وى در سال 110 یا 116 هجرى بر اثر ضربات یوسفبنعمر، والى یمن و عراق درگذشت.[22]
5. محمدبنكعب القرظى
پدر وى از اسیران بنىقریظه واز فرزندان كاهنان یهود بود. وى در سال40 هجرى متولّد شد و در سال117 هجرى وفات یافت و از كسانى بود كه در مساجد به قصّهگویى مىپرداخت و افسانههایى را از كتاب هاى پیشینیان نقل مىكرد و سرانجام درحالىكه در مسجد مشغول قصّهگویى بود، سقف مسجد فرو ریخت و به همراه گروهى دیگر جانسپرد.[ 23]
6. عبداللّهبنعمروبنعاص
ابومحمد عبداللّهبنعمروبنعاص از قبیله قریش. وى پیش از پدرش اسلام آورد. 7 سال پیش از هجرت متولّد شد و در سال 65 هجرى از دنیا رفت.[24] او نخستین كسى بود كه پس از وفات پیامبر، به نشر اسرائیلیات پرداخت.
در جنگ یرموك به دو بار شتر از كتب یهود دست یافت و از آن، مطالب و داستانهایى نقل مىكرد و عمل خود را با حدیثِ «حدثوا عن بنیإسرائیل و لا حرج» كه از پیامبر(صلى الله علیه وآله)نقل مىكرد[25] و روایت خود ساختهاى كه مدعى بود پیامبر در تعبیر خوابش به او اجازه قرائت تورات را داده بود[26]، توجیه مىكرد.
منشأ اصلی ورود روایات اسرائیلی به فرهنگ اسلامی ، تازه مسلمانانی از یهود و نصاری و پیروان ادیان دیگر بودند که در میان مسلمانان موقعیت ویژه ای یافته بودند و مسلمانان به آنها به دیده احترام نگاه می کردند و این درحالی بود که برخی از آنان در ادعای خود صداقت نداشتند و عملکرد آنها شاهد خوبی بر سوء نیت آنان بود، ولی مسلمانان از سوء نیت آنان ناآگاه بودند و فقط افراد اندکی از آن خبر داشتند
7. ابوهریره
نام، اصل و نسب او بهطور دقیق روشن نیست و مورّخان در این جهت اختلاف دارند.[27] حدود 20 سال پیش از هجرت متولّد شد و در سال هفتم هجرت از یمن نزد پیامبر آمد و اسلام را پذیرفت.[28] وى نخستین راوى است كه در اسلام مورد اتّهام قرار گرفت و بسیارى از اصحاب از جمله عمر، عثمان، عایشه او را به دروغگویى متّهم كردند و على(علیه السلام) او را دروغگوترین مردم دانست.[29]
وى روایاتى را از اهلكتاب گرفته و آن را به پیامبر و اصحاب نسبت مىداد. به گفته برخى وى در میان صحابه، بیش از دیگران فریفته كعبالاحبار شده و به او اعتماد كرد. كعب با ذكاوت و حیلهگرى، از سادگى ابوهریره بهره مىبرد و هر خرافه و سخن باطلى را كه مىخواست وارد اعتقادات مسلمانان كند به او تلقین و براى تأكید بر این امر، خود روایت ابوهریره را تصدیق مىكرد.[30] ابوهریره افزون بر تأثیرپذیرى از كعبالاحبار، از القائات وهب ابنمنبّه نیز متأثّر بوده است.[31]
در اواخر عمر، از سوى معاویه والى مدینه شد و در سال 59 هجرى و در80 سالگى در قصر عقیق خود درگذشت و در قبرستان بقیع مدفون شد.[32]
8. ابنجریج
ابوخالد یا ابوالولید عبدالملكبن عبدالعزیزبنجریج. اصل وى رومى، و پیش از اسلام نصرانى مذهب بود. در سال 80 هجرى متولّد شد و در سال 150 هجرى وفات یافت. ذهبى وى را یكى از قطب هاى نشر اسرائیلیات دانسته و مىنویسد: او محور نشر اسرائیلیات در دوره تابعان است و هرگاه آیات مرتبط به نصارا را دنبال كنیم، مىبینیم بیشترین روایاتى كه طبرى درباره نصارا آورده، در محور ابنجریج دور مىزند[33]; امّا این نظریّه پندارى بیجا و مبتنى بر حدس است كه شاهدى بر صحّت آن وجود ندارد، بلكه شاهد نادرستى این مدعا، افسانههایى است كه درباره مائده (سفره) آسمانى نازل بر حضرت عیسى(علیه السلام) و حواریّون در جامعالبیان و الدرالمنثور آمده است كه فقط دست وهببنمنبّه و كعبالاحبار در آنها دیده مىشود و از ابنجریج خبرى نیست; نیز صدها روایت اسرائیلى كه ابوشهبه در كتاب الاسرائیلیات والموضوعات گرد آورده[34] و در آن دست هاى افرادى چون عبداللهبنسلام و تمیم دارى و كعب و وهب و قرظى و ابوهریره بهطور فراگیر دیده مىشود، و ابنجریج فقط در یك مورد (هنگام نجات بنىاسرائیل از وادى تیه) از ابنعبّاس نقلمىكند.[35]
پی نوشت ها :
[1].الاصابه، ج4، ص102.
[2].همان، ص103.
[3].التفسیر والمفسرون، معرفت، ج2، ص96.
[4]. سیر اعلام النبلاء، ج2، ص418ـ 419.
[5].الاصابه، ج4، ص104.
[6].همان، ج5، ص481ـ484; سیر اعلام النبلاء، ج3، ص489ـ490; التفسیر والمفسرون، معرفت، ج2، ص97.
[7]. حلیةالاولیاء، ج5، ص426ـ427; سیر اعلامالنبلاء، ج3، ص489ـ490; التفسیر والمفسرون، معرفت، ج2، ص98.
[8].شرح نهج البلاغه، ج4، ص292.
[9].اضواء على السنة المحمدیه، ص181.
[10].همان، ص164.
[11].الاصابه، ج1، ص488; اضواء على السنة المحمدیه، ص182.
[12].فجر الاسلام، ص159; اسدالغابه، ج1، ص428.
[13].سیر اعلام النبلاء، ج2، ص447ـ448.
[14].صحیح مسلم، ج9، ص412ـ417.
[15].التفسیر والمفسرون، معرفت، ج2، ص107.
[16].الاصابه، ج1، ص488.
[17.تهذیب التهذیب، ج11، ص148.
[18].تذكرة الحفا1 ج1، ص100ـ101; الاعلام، ج8، ص125.
[19].تهذیب التهذیب، ج11، ص147.
[20].تذكرة الحفا1 ج1، ص101.
[21].اضواء علىالسنة المحمدیه، ص174.
[22].تهذیبالتهذیب، ج11، ص148; الاعلام، ج8، ص126، 243.
[23].تهذیب التهذیب، ج9، ص363ـ364.
[24].سیر اعلام النبلاء، ج3، ص80; الاصابه، ج4، ص165ـ167; التفسیر والمفسرون، معرفت، ج2، ص110.
[25].صحیح البخارى، ج4، ص175; تفسیر ابنكثیر، ج1، ص5; التفسیر والمفسرون، معرفت، ج2، ص110.
[26].سیراعلامالنبلاء، ج3، ص86; مسند احمد، ج2، ص444; حلیةالاولیاء، ج1، ص357.
[27].اضواء على السنة المحمدیه، ص196; التفسیر والمفسرون، معرفت، ج2، ص112.
[28].الاعلام، ج3، ص308; حلیةالاولیاء، ج1، ص376; اسرائیلیات در تفاسیر، ص141.
[29].اضواء علىالسنة المحمدیه، ص200ـ204.
[30].همان، ص210; التفسیر والمفسرون، معرفت، ج2، ص116ـ118.
[31].شیخ المضیره، ص269.
[32]. اضواء على السنة المحمدیه، ص218.
[33].التفسیر والمفسرون، ذهبى، ج1، ص198.
[34].الاسرائیلیات، ص159ـ305.
[35].همان، ص206ـ207.
منبع :
مقاله محمدهادى معرفت
- نظرات (0)
شیطان همه را می زند جز عیسی بن مریم و مادرش
ضربه ی شیطان بر پهلوی فرزندان آدم
از تفاسیر فریقین و در ذیل آیه ی 26 سوره آل عمران، احادیث متعددی وارد شده که نشانگر تماس شیطان و ضربه زدن او به تمام فرزندان آدم در ابتدای تولد است که از این قاعده تنها حضرت عیسی (علیه السلام) و مادر گرامی اش استثناء شده اند! نمونه هایی از این احادیث به قرار ذیل است:
حدیث 1- از ابوهربره روایت شده که رسول خدا (صلی الله علیه واله وسلم) فرمود: «هر یک از فرزندان آدم در ابتدای تولد مورد ضربه ی شیطان قرار می گیرد که باعث می شود فریاد کودک به گریه بلند شود؛ مگر مریم دختر عمران و فرزندش (حضرت مسیح (علیه السلام)؛ چرا که مادر مریم در هنگام تولد او گفت «إِنِّی أُعِیذُهَا بِكَ وَذُرِّیَّتَهَا مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ » «پروردگارا! من او و فرزندانش را از شیطان رانده شده در پناه تو قرار می دهم»
در پی اجابت این دعا بود که میان مسیح و شیطان، حجابی پدیدار شد و ضربه ی شیطان به آن حایل اصابت کرد. (تفسیر طبری، ج 3،ص 160)
حدیث 2- در نقل دیگری از ابوهریره نقل شده که رسول خدا (صلی الله علیه واله وسلم) فرمود: «هیچ فرزندی زاده نمی شود مگر اینکه شیطان او را در ابتدای ولادت لمس می کند، که بر اثر آن، فریاد کودک به گریه بلند می شود؛ اما تنها حضرت مریم و فرزندش از این قاعده مستثناء هستند.» (همان)
حدیث 3- در برخی نقل ها (تفسیر درالمنثور، ج 2،ص 19) از ابوهریره نقل شده که رسول خدا (صلی الله علیه واله وسلم) فرمود: «هیچ فرزندی زاده نمی شود مگر آنکه شیطان او را یک بار با دو بار مورد فشار قرار می دهد. مگر عیسی بن مریم و مادرش، آنگاه رسول خدا (صلی الله علیه وآله) این آیه را تلاوت فرمود: «إِنِّی أُعِیذُهَا بِكَ وَذُرِّیَّتَهَا مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
مجعول بودن این روایات از دیدگاه محققان
برخی محققان با الهام از دلایل عقلی و نقلی، بی پایه بودن این دسته از روایات ابوهریره را ثابت کرده اند و بر تأثیر پذیری وی از اهل کتاب در پردازش چنین اقاویلی تصریح کرده اند؛
روشن می شود که چگونه این روایات مجعول دستاویز خوبی در اختیار بیمار دلا بی قرار داده که از هر طریق ممکن تلاش داشته اند تا عقاید کفرآمیز خود را مشروع جلوه دهند و چون اینان خواسته و آرزوی خود را در سخنان عناصر بی توجهی چون ابوهریره یافته اند، آن را مبنای قضاوت خویش درباره ی اسلام قرار داده و از این نمد کلاهی برای خود یافته اند!
فخر رازی در تفسیر خود می گوید: «قاضی عیاض این روایات را مورد طعن قرار داده و گفته است این روایات خبر واحد هستند و دلایلی چند نشانگر بطلان آن هاست:
الف- شیطان تنها کسانی را به بدی فرا می خواند که قدرت تشخیص خیر و شر را دارند. در حالی که نوزاد هنوز به این حد از تمیز نرسیده است.
ب- اگر شیطان می توانست چنین لطمه ای به انسان ها وارد کند، پس قادر بود تا دست به کارهای بزرگ تر مانند به هلاکت رساندن نیکوکاران زند.
ج- به چه دلیل تنها حضرت مریم و عیسی (علیه السلام) نسبت به ضربه ی شیطان مورد استثناء قرار گرفته اند و سایر انبیاء از این موهبت محروم مانده اند؟
د- اگر حقیقتاً از ناحیه ی شیطان چنین ضرباتی در پیکره ی آدمی وارد می آمد، می بایست اثر آن در جسم انسان باقی مانده و گریه و اثابه ی او نیز در تمام دوران زندگی اش ادامه یابد!(التفسیر الکبیر، ج 8،ص 28)
صاحب تفسیر کشّاف نیز درباره ی حدیث «ضربه ی شیطان» می گوید: «اگر چنین حدیثی درست باشد ، کنایه است از اینکه شیطان به گمراهی و اغوای فرزندان آدم چشم طمع دوخته... اما اینکه بخواهیم ضربه ی شیطان و لمس او را یک امر حقیقی بدانیم- همان گونه که حشویه چنین پنداشته اند- به هیچ وجه صحیح نیست؛ چرا که اگر بنا بود شیطان مردم را مورد ضربات خود قرار دهد ، تمام دنیا را صدای شیون و گریه زاری فرا می گرفت و این موضوع اسباب زحمت همگان را فراهم می آورد.» (تفسیر الکاشف، ج 1، ص 357)
علامه، فقید محمود ابوریه، ضمن آنکه این قبیل روایات را از جمله مسیحیانی به شمار آورده که به دست مسلمان نماهای اهل کتاب ساخته و پرداخته شده و به وسیله ی ساده لوحانی چون ابوهریره در میان مسلمانان اشاعه یافته است ، چنین می گوید:
«مطابق این حدیث که آن را چنین صحابی جلیلی! از پیامبر شنیده است ، شیطان تمام فرزندان آدم را مورد لطمه و ضربه خود قرار می دهد و تنها عیسی بن مریم و مادرش از این امر مستثنی بوده اند؛ به این ترتیب معلوم می شود که هیچ کدام از ابنای بشر حتی انبیای الهی نیز مانند نوح و ابراهیم و موسی و حتی خاتم الانبیاء محمد مصطفی - که درود خدا بر او و تمام پیامبران باد- از گزند لطمه ها و ضربه های شیطان در امان نبوده اند.
حال تو خود- به عمق این فاجعه ی دردناک- بنگر و از آن به شگفت آی!»

ایشان در ادامه می فرماید: «اما آنان- که این روایات را جعل کردند- به همین حد بسنده نکردند ، بلکه احادیث دیگری وضع کردند که طبق آن رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز از ضربه ی شیطان- که بر قلب آن حضرت وارد آورده- مصون نمانده است ولی فرشتگان با عملیات جراحی خود و آن هم با ابزارهای ساخته شده از طلا موفق به نجات پیامبر- از این غده ی شیطانی- شده اند!
چنین روایاتی تصریح می دارد که فرشتگان سینه ی پیامبر اسلام (صلی الله علیه واله وسلم) را شکافته و از آن خود سیاهی را که - به گفته جاعلان- سهم شیطان از پیامبر بود، خارج کردند؛ البته گویا اولین عملیات جراحی فرشتگان چندان کارگر نیفتاد و به همین جهت شکافتن سینه ی آن حضرت چند نوبت تکرار شد!
به خدا سوگند نمی دانم چنین کسانی- که این سخنان را بر زبان رانده اند- چه حجتی در برابر این آیه ی کریمه دارند که خداوند می فرماید: «إِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَكَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ إِلاَّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغَاوِینَ» «و به یقین تو را بر بندگان من تسلّطى نیست (آنها همیشه در انتخاب راه مختارند) جز كسانى از گمراهان كه به كلى پیرو تو شوند.»
نمی دانم آن ها چگونه قرآن را به خاطر احادیث - مجعول- خود کنار گذاشته یا با احادیث آحادی که تنها مفید ظن و گمان است، به معارضه ی با قرآن متواتری که افاده ی یقین می کند ، برخاسته اند!؟
شیخ محمد عبده نیز در رد و طرد این گونه روایات می گوید: (اضواء علی السنه المحمدیه، ص 185-188) «نزد ما مسلم و قطعی است که شیطان تسلطی بر بندگان مخلص خدا- که بهترین ایشان انبیاء و رسولان الهی اند- ندارد؛ بنابراین آنچه در روایات آمده که تنها مریم و عیسی (علیه السلام) از تماس شیطان در امان ماندند ، یا حدیث اسلام آوردن شیطانی که مصاحب با پیامبر بود! یا حدیث خارج کردن سهم شیطان از قلب پیامبر، همگی از جمله روایات آحاد و از اخبار ظنّی به شمار می روند و خداوند نیز درباره ی ظنّ و گمان فرموده است: «إَنَّ الظَّنَّ لاَ یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئًا ». (تفسیر المنار، ج 3،ص 291)
صاحب تفسیر کشّاف نیز درباره ی حدیث «ضربه ی شیطان» می گوید: «اگر چنین حدیثی درست باشد کنایه است از اینکه شیطان به گمراهی و اغوای فرزندان آدم چشم طمع دوخته... اما اینکه بخواهیم ضربه ی شیطان و لمس او را یک امر حقیقی بدانیم- همان گونه که حشویه چنین پنداشته اند- به هیچ وجه صحیح نیست؛ چرا که اگر بنا بود شیطان مردم را مورد ضربات خود قرار دهد. تمام دنیا را صدای شیون و گریه زاری فرا می گرفت و این موضوع اسباب زحمت همگان را فراهم می آورد.»
تبعات ناگوار این روایات
یکی از اثرات سویی که این حدیث ساختگی ابوهریره از خود به جای گذاشته آن است که مسیحیان با استناد به این حدیث- که در بیشتر جوامع روایی اهل سنّت وارد شده- استدلال کرده اند که هیچ یک از ابنای بشر و حتی پیامبران، از عصمت برخوردار نبوده ، همگان در معرض انواع خطاها و لغزش ها قرار داشته و دارند و این تنها عیسی بن مریم بود که از گزند تماس شیطان مصون ماند و از این امر به خوبی برتری آن حضرت بر تمام ابنای بشر و حتی جنبه ی لاهوتی وی آشکار می شود!
کشیش مسیحی ابراهیم لوقا در کتاب خود مسیحیت در اسلام پس از آنکه مقام حضرت عیسی (علیه السلام) را از تمام انسان ها بالاتر دانسته و تنها وی را مستحق مقام عصمت شمرده است ، برای اثبات دلیل خود به این حدیث ابوهریره که در صحیح بخاری آمده استناد می کند و می گوید: «پس اسلام اقرار دارد به اینکه هیچ یک از انسان ها معصوم نبوده و در معرض انواع گناهان و جرایم قرار دارند و همگی منحرف شده و به فساد کشیده شده اند.
اما از سوی دیگر اسلام تنها به معصوم بودن مسیح و مصونیت وی از تصرف شیطان قرار دارد و این اعتراف صریح، مسیح را از مقام تمام ابنای بشر ارتقا بخشیده و در نتیجه اقراری است بر مقام والای لاهوتی حضرت مسیح». (یونس،36)
به این ترتیب روشن می شود که چگونه این روایات مجعول دستاویز خوبی در اختیار بیمار دلانی قرار داده که از هر طریق ممکن تلاش داشته اند تا عقاید کفرآمیز خود را مشروع جلوه دهند و چون اینان خواسته و آرزوی خود را در سخنان عناصر بی توجهی چون ابوهریره یافته اند، آن را مبنای قضاوت خویش درباره ی اسلام قرار داده و از این نمد ، کلاهی برای خود یافته اند!
منبع: مقاله دکتر حمید محمدقاسمی، مجله ترنم وحی، ش 17
- نظرات (0)
راه های جبران گناه

چنانچه در آیات قرآن و روایات معصومین(علیهم السلام) آمده است هر چند انسان گناه زیادی انجام داده باشد، باب بازگشت به خدا و از بین بردن گناهان همیشه باز است چرا که خداوند در قرآن با بیانی مهربانانه میفرماید:
«یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَی أَنفُسِهِمْ لاَ تَقْنَطُوا مِن رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً»1؛ «ای بندگان من که بر خود اسراف کردهاید از رحمت خداوند نامید نشوید که خدا همهی گناهان را میآمرزد زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است.»
پس باید دانست که رحمت الهی بسی بیشتر از گناهان ما و گناهان همهی مخلوقات است، و جایی برای ناامید شدن ما نیست؛ و باز خداوند برای بخشیدن ما راههایی را قرار داده که برخی از آنها را بر می شماریم:
1. توبه:
یکی از راههای خلاص شدن از گناهان توبه است. راهی که قرآن به ما آموزش میدهد آنجا که میفرماید: «تُوبُوا إِلَی اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً» 2؛ «به سوی خدا توبه کنید توبهای خالص»
توبه آنچنان که در روایات معنا شده است یعنی پشیمانی قلبی و واقعی از کارهایی که انجام دادهایم. و لازمهی این پشیمانی، تصمیم بر ترک آن عمل زشت میباشد . پس توبه یعنی پشیمان بودن از گناه و تصمیم بر ترک گناه. چنانچه انسان به این حالت برسد اصطلاحاً توبه نموده است.
در حدیث قدسی آمده «اگر آنان که به من پشت کردند بدانند که من چقدر منتظر آنان هستم و به توبه و بازگشت انان مشتاقم,از شوق دیدارم قالب تهی کرده و از شدت محبتم بند بند انان میگسست»
ارکان توبه را میتوان در چهار چیز خلاصه کرد:
1. ندامت
2. تصمیم بر ترک در آینده
3. جبران گذشته
4. استغفار و طلب بخشش و مغفرت از خداوند.
پس توبه تنها استغفار یا پشیمانی از گذشته و حتی تصمیم به ترک در آینده نیست، بلکه علاوه بر همه اینها باید شخص گنهکار در مقام جبران برآید و فسادی را که مرتکب شده جبران نماید. این صحیح نیست که مثلاً در جلوی دیگران فردی را به دروغ و حیله متهم کنیم و بعد در خانه خلوت استغفار نماید. پس باید حقوقی از خداوند مثل نماز و روزه و عبادات و تکالیفی را که ضایع و ترک کرده و نیز حقوقی از مردم را که تباه ساخته جبران نماید و آنها را تدارک کند و حقوق مردم را به آنها برگرداند و در صورت امکان و دسترسی از آنها رضایت و حلالیت بطلبد.
«توبه» کمیت و کیفیتی دارد

کمیت توبه آن است که قرآن کریم به همه مؤمنان دستور آن را میدهد: «توبوا الی الله جمیعاً ایّها المؤمنون»و کیفیتش هم عبارت از «نَصوح»؛ یعنی، خالص بودن است که در این زمینه قرآن میفرماید: «یا ایّها الذین آمنوا توبوا الی الله توبةً نصوحاً»
اگر توبه همه جانبه صورت گرفت و انسان از همه گناهان و خلافها توبه کند و خالص شود، آن گاه لغزشهای گذشته بخشوده میشود و انسان توبه کننده به منزله بی گناه است. پیامبر اکرم فرمود: «التائب من الذّنب کَمن لاذَنب له» (مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 6، ص21.)
اعمالی برای بخشش گناهان
بعضی از اعمال که باعث بخشیدن گناهان میشود جلب مینماییم:
- انجام کارهای نیک
و یدرئون بالحسنة السیئة (سورهی رعد/22) اندیشمندان کسانی هستند که با حسنات,(کارهای نیک) سیئات(کارهای بد) را از بین میبرند. و یا در سورهی هود آیهی 14 میخوانیم: نماز را در دو طرف روز و اوائل شب بر پا دار چرا که نیکیها, بدیها را بر طرف میسازند.
به طور حتم, بسیاری از گناهان کوچک هستند که نه تنها به یادمان نمیآید که چه زمانی و در کجا مرتکب آنها شدهایم و بلکه چه بسا آنها را به عنوان گناه به حساب نمیآوریم. قرآن راه چاره را در ترک گناهان کبیره ذکر میکند و میفرماید: اگر از گناهان کبیرهای که از آن نهی شدهاید اجتناب کنید, گناهان کوچک شما را میپوشانیم. (سوره نساء/ 31)
برخی از مفسرین معتقدند که منظور از پوشاندن گناه محو آثار آن است. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: در هر جا هستی از خدا بترس و با مردم با خلق نیک برخورد کن و هر گاه گناهی کردی, کار نیکی بعد از آن انجام بده که آن گناه را محو میکند.
امام صادق(علیهالسلام) نیز در حدیثی دیگر فرمود:کسی که در پنهانی گناه کند, پس در پنهانی کار نیک انجام بدهد, و کسی که آشکارا گناه کرد پس آشکارا کار نیک انجام دهد. (نقل از بحار الا نوار/ ج 71 / ص 242 و وسائل الشیعه / ج 11 / ص 383)
- صلوات فرستادن بر محمد و آل محمد ـ علیهم السلام ـ

از امام رضا(علیه السلام) نقل شده است: «کسی که نمیتواند کاری کند که گناهانش پاک شود پس باید زیاد بر محمد و آل او صلوات بفرستد زیرا زیاد فرستادن صلوات گناهان را از بین میبرد.3
- سفر زیارتی حج یا عمره نیز، باعث پاک شدن گناهان میشود.4
- زیارت اهل بیت(علیه السلام) به ویژه امام حسین(علیه السلام)5
- خوش اخلاقی نیز سبب بخشوده شدن گناهان میشود.چنانچه از امام صادق علیهالسلام نقل شده است «خوش اخلاقی مانند حرارت خورشید، گناهان را از بین میبرد.»6
- سجدهی فراوان، شخصی نزد پیامبر اسلام آمد و عرض کرد گناهانم زیاد شده است حضرت فرمودند: «زیاد سجده کن زیرا سجده فراوان، مانند باد که برگها را روی زمین میریزد گناهان را از بین میبرد.»7
- خواندن دعاها از جمله دعای کمیل در هر هفته نیز باعث بخشش گناهان میشود.8
- گریه نمودن بر مصائب امام حسین(علیه السلام)9
- انفاق نمودن به مردم:10از امام علی(علیه السلام) نیز حکایت شده: «کفارهی گناهان بزرگ و عظیم، فریاد رسی از بیچارگان میباشد.»11
خلاصه همهی اعمال خیر مثل قرائت قرآن، نماز، زیارت برادران دینی یا عیادت مریض یا پرستاری از مریض و... همه و همه باعث پاک شدن گناهان میشود.
یادآوری:
1. بعضی از گناهان را نمیتوان فقط با توبه یا راههای دیگر پاک کرد. و اینها گناهانی هستند که با انجام آنها، هم حق خداوند را ضایع کردهایم و هم به دیگران ظلم نمودهایم، مثل غیبت، تهمت، دزدی یا آزردن پدر و مادر و ... در اینگونه گناهان علاوه بر راههای قبل، لازم است حقی که از دیگران ضایع نمودهایم را تا اندازهای که ممکن است جبران نماییم تا این نوع از گناهان نیز پاک شوند.
2. هر چند اگر انسان توبهی خود را شکست باز هم باب توبه به روی او باز است، اما در روایات حکایت شده: کسی که از گناهانش استغفار میکند در حالی که باز آن گناه را انجام میدهد، مثل کسی است که پروردگار خویش را به مسخره گرفته است.12
3. مطمئن باشیم هر قدمی که ما به سوی خدای خود بر میداریم، خداوند چندین برابر به سوی ما بذل توجه میکند فقط نیاز به صبر دارد تا برایمان معلوم شود.
4. با «توبه» و به سوی خداوند رفتن، و حلال و حرام او را مراعات نمودن، نه تنها چیزی از دست نمیدهیم، بلکه به آرامش و بهره برداری بهینه از نعمتهای خدا در دنیا و آخرت میرسیم. چرا که دین و دستورات دینی از ما میخواهد که خواهشهای نفسانی را نظاممند و مدیریت کنیم نه اینکه لذتها را ترک کنیم.
5. هر یک از دستورات خداوند (واجب یا حرام یا...) با در نظر گرفتن همهی ابعاد وجودی انسان و نیازهای متفاوت اوست و هر کدام از این دستورات حکمتهای فراوانی در بردارد، هر چند برای ما معلوم نباشد یا حتی به کام ما خوش نیاید.
6. وقتی انسان گناهی انجام میدهد، علاوه بر اینکه گناه او در پروندهی اعمال او ثبت میشود، آن گناه در جان و روح او اثرات منفی میگذارد، که برای از بین بردن آن آثار، راههای متعددی وجود دارد که برخی از آنها در این مجال بیان شد.
نتیجه گیری :
از آنچه گذشت میتوان این حقیقت را دریافت که آیات مربوط به ایمان، در مقام دستهبندیِ دقیقِ شرایط سعادت انسان نیستند؛ بلکه صرفاً میخواهند اهمیّت ایمان و عمل صالح را بیان کنند و با توجه به آیات دیگر، مجموعاً چنین به دست میآید که عامل اصلی سعادت، ایمان است و مقتضای ایمان، انجام دادن اعمالی است که از لوازم آن به شمار میرود.
و در یک کلام :
بازآی بازآی هر آن که هستی بازآی گر کافر و گبر و بتپرستی باز آی
این درگه ما درگه نومیدی نیست صد بار اگر توبه شکستی باز آی
پی نوشت ها:
1 . زمر / 53.
2 . تحریم / 8.
3. آمالی صدوق 68/4.
4. بحار 99 / 50 / 46.
5. مستدرک وسائل، 10 / 183، بحار 98 / 22.
6. بحار 71 / 395 / 74.
7. آمالی صدوق 404 / 11.
8. مفاتیحالجنان.
9. وسائل 4 / 102.
10. تغابن / 17.
11. نهجالبلاغه، حکمت 24.
17 . مکارم الاخلاق / 432.
12. مجموعه ورام، ج 2، ص 223.
- نظرات (0)
نشانه های پذیرش توبه
قرآن کریم بارها و بارها مؤمنان را به توبه و بازگشت دعوت کرده تا جایی که یکی از صفات خداوند را «تواب» یعنی بسیار توبه پذیر شمرده است.
توبه در لغت به معنای رجوع و بازگشت است. بازگشت در امور فیزیکی معنای روشنی دارد، یعنی این که انسان راهی را برود و سپس آن راه را بر گردد، اما در امور نفسانی و قلبی هم توبه معنای خاص خود را دارد، یعنی روح و نفس انسان که مدتی از حیات خود را با یک سری از صفات و خصلت ها گذرانده و سپری کرده و با آن ها همدم بوده است، به دلیل یک انقلاب و تحول درونی آن ها را ترک کند و بر گردد.
هدف از این کار این است که آثار گناه از جان و روح انسان پاک و محو شود. این امر از نظر مبانی فلسفی هم امکان پذیر است، چون روح انسان ویژگی خاصی دارد. از نظر تشبیه می توان گفت: روح مثل مانیتور کامپیوتر است که می توان بر آن چیزهایی نوشت یا آن نوشته ها را پاک کرد. چنین قابلیتی در روح انسان هم هست هر چند شاید به این سادگی نباشد. در مورد کامپیوتر، پاک کردن با زدن یک کلید انجام می شود، ولی برای پاک کردن آثار گناه از روح و روان، باید همت والایی داشت، با این حال انسان این توانایی و قدرت را دارد که آثار باقی مانده از گناهان و آلودگی ها را از روح خود بزداید. این همان توبه حقیقی است و در واقع توبه اشاره به همین فرآیند پالایش روح دارد. البته ناگفته نماند که در امور مثبت هم ممکن است چنین اتفاقی بیفتد. یعنی انسان ممکن است تا مدتی از برکت اعمال مثبت خود بهره مند شود. ولی وقتی اعمال مثبت به فراموشی سپرده شد، برکات و آثار آن هم از میان می رود. در قرآن سخن از احباط و حبط عمل است. احباط و حبط یعنی همین از میان رفتن آثار اعمال نیک. ولی در قرآن بیش از احباط بر توبه تاکید شده است و این طور به نظر می رسد که با توبه، لوح نفس انسان دوباره سفید و آماده نقش های جدید می شود.
آیا می توان گفت که با توبه هم آثار دنیوی و هم آثار اخروی گناه محو می شود؟
- از این نظر توبه درجات دارد. اگر این بازگشت با همه وجود و قطعی باشد، بدون تردید آثار منفی گناهان محو خواهد شد. ضمن این که باید توجه کرد که اگر گناهان انجام شده، آسیب خارجی داشته مثلا حق الناسی از میان رفته یا در مواردی که گناهان آثار مشخص بیرونی داشته و به کسانی آسیب زده، باید آسیب ها جبران شوند. در واقع انقلاب درونی بر اثر توبه وقتی مثمرثمر است که در صدد جبران آسیب های وارد شده به دیگران باشیم. توبه در این موارد باید با رفع آسیب ها توأم باشد. با این شرایط می توان گفت که توبه هم دارای آثار دنیوی و هم دارای آثار اخروی است.
بنابراین مقدمات توبه اصلاح مسیر کلی زندگی از دنیا به سوی خدای متعال است.
در حقیقت گناه، یعنی پشت به خدا کردن و در راهی رفتن که انسان را از خدا دور می کند. اثر معنوی این دور شدن از خدا، تاریک شدن دل است، زیرا خداوند نور آسمان و زمین است -الله نور السموات و الارض- و دور شدن از خدا، یعنی دور شدن از نور و تاریک شدن باطن انسان. توبه در مقابل آن است. یعنی بازگشت از راه تاریک گذشته و حرکت به سوی نور خداوند که خوب طبعا اثرش نورانی شدن انسان است و تاریکی های گذشته با نور الهی که بر دل می تابد از بین خواهد رفت.
حقیقت توبه همان پشیمانی و ندامت از گناه است که لازمه آن تصمیم بر ترک گناه در آینده است، یعنی اگر گناه گذشته کاری بوده که قابل جبران است باید در صدد جبران برآید و به این ترتیب ارکان توبه را می توان در چهار چیز خلاصه کرد: 1. ندامت، 2. تصمیم بر ترک در آینده، 3. جبران گذشته، 4. استغفار و طلب بخشش و مغفرت از خداوند.
بنابراین نقش توبه در بازگشایی در سعادت و قرار گرفتن در مسیر حق و اصلاح عملکردهای غلط گذشته و گشودن دریچه امید به روی انسان بسیار اساسی است. بسیار می شود که از انسان در طول زندگی و به ویژه در آغاز تربیت و اصلاح نفس، لغزش هایی سر می زند، اگر درهای بازگشت به روی او بسته شود مأیوس می گردد و برای همیشه از راه می ماند و لذا در مکتب تربیتی اسلام، توبه به عنوان یک اصل تربیتی با اهمیت زیاد مطرح است و اسلام از تمام گنه کاران دعوت می کند که برای اصلاح خویش و جبران گذشته از این در وارد شوند.
حضرت سجاد(علیه السلام) در مناجات تائبین از مناجات های پانزده گانه (خمسه عشر) که در مفاتیح الجنان مرحوم شیخ عباس قمی نیز آمده است به پیشگاه خداوند چنین عرضه می دارد:
خدایا! تو کسی هستی که دری به سوی عفوت بر روی بندگانت گشوده ای و نامش را توبه گذاشته ای و فرموده ای؛ بازگردید به سوی خدا و توبه خالص کنید. اکنون عذر کسانی که از ورود به این در بعد از گشایش آن غافل شوند چیست؟
در روایات به قدری بر مسأله توبه تأکید شده که در حدیثی از حضرت امام باقر(علیه السلام) می خوانیم: «ان الله تعالی اشد فرحا بتوبه عبده من رجل اضل راحلته و زاده فی لیله ظلما فوجدها؛ خداوند از توبه بنده اش بیش از کسی که مرکب و توشه خود را در بیابان در یک شب تاریک گم کرده و سپس آن را می یابد، شاد می گردد» (تفسیر نمونه، ج 24، ص 295).

و باز در روایتی دیگر از آن حضرت آمده است: «التائب من الذنب کمن لاذنب له والمقیم علی الذنب و هو مستغفر منه کالمستهزء؛ کسی که از گناه توبه کند، همچون کسی است که اصلا گناه نکرده است و کسی که به گناه خود ادامه دهد در حالی که استغفار می کند مانند کسی است که مسخره می کند» (همان، ص 296).
حقیقت توبه همان پشیمانی و ندامت از گناه است که لازمه آن تصمیم بر ترک گناه در آینده است، یعنی اگر گناه گذشته کاری بوده که قابل جبران است باید در صدد جبران برآید و به این ترتیب ارکان توبه را می توان در چهار چیز خلاصه کرد: 1. ندامت، 2. تصمیم بر ترک در آینده، 3. جبران گذشته، 4. استغفار و طلب بخشش و مغفرت از خداوند.
پس توبه تنها استغفار یا پشیمانی از گذشته و حتی تصمیم به ترک در آینده نیست، بلکه علاوه بر همه اینها باید شخص گنهکار در مقام جبران برآید و فسادی را که مرتکب شده جبران نماید.
این صحیح نیست که مثلا در جلوی دیگران فردی را به دروغ و حیله متهم کنیم و بعد در خانه خلوت استغفار نماید. پس باید حقوقی از خداوند مثل نماز و روزه و عبادات و تکالیفی را که ضایع و ترک کرده و نیز حقوقی از مردم را که تباه ساخته جبران نماید و آنها را تدارک کند و حقوق مردم را به آنها برگرداند و در صورت امکان و دسترسی از آنها رضایت و حلالیت بطلبد.
«توبه» در لغت به معناى رجوع است و خداوند همه مؤمنان را دستور به توبه مىدهد: «وَتُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِیعًا أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ ؛ اى مؤمنان همگى به سوى خدا رجوع کنید تا رستگار شوید» (نور آیه 31.)
توبه گاهى رجوع از معصیت به اطاعت است؛ یعنى، انسان تبهکار از معصیت خود دست بردارد. نسبت به گذشته جداً پشیمان باشند و آن را جبران کنند و نسبت به آینده هم عزم قطعى بر ترک خلاف داشته باشند. البته ترسیم و جبران گذشته کار آسانى نیست؛ بلکه حقوق فراوانى دارد که باید همه آنها جبران شود؛ از جمله:
1. حقالله؛ آنچه از واجبات و وظایف الهى بر عهده دارد، اعاده نماید.
2. حقالنفس؛ امام سجاد(علیه السلام) در رساله حقوق مىفرماید: حق نفست این است که آن را در طاعت خدا به کار برى.
3. حقالناس؛ آنچه از حقوق مردم ضایع نموده، باید جبران و ترمیم کند.
«توبه» کمیت و کیفیتى دارد، کمیت توبه آن است که قرآن کریم به همه مؤمنان دستور آن را مىدهد: «توبوا الى الله جمیعاً ایها المؤمنون» (همان، آیه 31.) و کیفیتش هم عبارت از «نَصوح»؛ یعنى، خالص بودن است که در این زمینه قرآن مىفرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَّصُوحًا » (تحریم، آیه 8.)
اگر توبه همه جانبه صورت گرفت و انسان از همه گناهان و خلافها توبه کند و خالص شود، آن گاه لغزشهاى گذشته بخشوده مىشود و انسان توبهکننده به منزله بىگناه است. پیامبر اکرم(ص) فرمود: «التائب من الذّنب کمن لاذَنب له» (مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، ج 6، ص21)

2- شرایط پذیرش توبه:
1. گناه را از روی جهالت و نادانی و طغیان غرایز و تسلط هوس های سرکش و چیره شدن آنها بر نیروی عقل و ایمان انجام داده باشد نه از روی انکار حکم خداوند و عناد و دشمنی، چون چنین گناهی حکایت از کفر انسان می کند و توبه از آن قبول نیست مگر این که از این حالت بازگردد و دست از عناد و انکار بشوید.
2. هنوز چندان زمانی از گناه نگذشته توبه کند و زود پشیمان شود و به سوی خدا بازگردد، زیرا توبه کامل آن است که آثار و رسوبات گناه به کلی از روح و جان انسان شسته شود و کمترین اثری از آن در دل باقی نماند و این در صورتی است که در فاصله نزدیکی قبل از ریشه دواندن گناه در دل، انسان پشیمان گردد، در غیر این صورت غالبا اثرات گناه در زوایای قلب و جان انسان باقی می ماند، پس توبه کامل آن است که زود انجام پذیرد.
3- علامت پذیرش توبه:
اگر توبه حقیقی باشد به طور قطع پذیرفته خواهد شد و خدای متعال توبه بنده خود را رد نمی کند، اما در عین حال از چند طریق انسان مىتواند تا حدودى دریابد که توبه او مورد پذیرش واقع گردیده است:
الف) احساس بهجت و آرامش خاصى که پس از دعا و توبه به انسان دست مىدهد یا به تعبیر دیگر احساس سبکى از گناهان وآلودگىها.
ب ) هر قدر انسان از گناهان خود به طور جدى پشیمان شده و با تضرع و التجاى بیشترى خدا را بخواند توبه او مقبولتر است. بنابراین میزان انقلاب روحى انسان در حال استغفار نیز مىتواند به عنوان یک علامتى به کار آید.
ج ) میزان اعتماد به وعدههاى نیکوى الهى قابلیت و عنایات الهى را افزون مىسازد. بنابر این هر اندازه خدا باورى و توکل و اعتماد به وعدههاى اورا در خود افزون یافتیم مىتوانیم بیشتر امید یابیم که ما را پذیرا گشته است.
د ) هر قدر آثار واقعى توبه در اعمال و کنشهاى ما بیشتر هویدا گردد. یعنى رغبت کمترى به گناه و اراده و عزم راسخترى در اطاعت پروردگاریابیم نشان مىدهد که توبه ما توبه واقعىترى بود و به همین نسبت مقبولتر واقع گردیده است. امام امت (ره) مىفرمودند: اگر بعد از ماه مبارک رمضان تغییرى در حالات خود یافتید به همان نسبت وارد ضیافتالله شدهاید ولى اگر دگرگونى در شما پدید نیامد از آن بىبهره ماندید.
برای مطالعه بیشتر ر.ک منابع اخلاقی:
-گناه شناسی/ محسن قرائتی.
-گناهان کبیره/ شهید دستغیب.
- شهید دستغیب، قیامت و قرآن (تفسیر سوره طور).
- مقالات, استاد محمد شجاعی.
- ترجمه جامع السعادات، مرحوم نراقی.
- ترجمه الاخلاق، مرحوم شبر.
- نقطه های آغاز در اخلاق، مهدوی کنی.
منابع :
پرسمان دانشجویی
باشگاه اندیشه
- نظرات (0)
چراهمه به پیامبرایمان نیاوردن

«دنیایی که ما در آن زندگی می کنیم پوچ و بیهوده خلق شده است و هدفی جز نیستی و تباهی ندارد ما محکوم به بدبختی و تباهی هستیم و هیچ دخالتی در سرنوشت خود نداریم .عده ای خوشبخت به دنیا می آیند و می روند و عده ای نیز تا آخر عمر در فلاکت و بدبختی خود غوطه می خورند».
آری، این عقاید جاهلیت قبل از بعثت پیامبران و جاهلیت مدرنیته امروزی است ارمغان تاریکی تفکر زندگی بدون خداست. زندگی سیاهی که هویت انسانی را در حد حیوانیت و پستی نزول می دهد.فساد و فحشا ارزش می شود فرزند کشی و سقط جنین و آدم کشی عادت پسندیده محسوب می گردد، خرید و فروش برده در قدیم و اکنون به صورت قاچاق زن و بچه رواج پیدا می کند و پستی و رذالت تا جایی پیش می رود که خیانت بهاء می یابد . لحظه ای بیاندیشید در این دنیای وانفسا چقدر زندگی سخت و نکبت بار است.
ستاره ای بدرخشید
خداوند متعال همه چیز را برای انسان آفرید و انسان را برای خودش. دنیا را با همه زیبایی ها و جذابیت هایش، قرارگاه تربیت انسانی و خداگونه شدن قرار داد تا در روی زمین خلیفه الهی شود هدف او کمال حیوانی نیست بلکه هنر او در انسان شدن است برای رسیدن به این هدف متعالی که رشد و تربیت انسان است خداوند پیامبران را یکی پس از دیگری برای انذار و تبشیر فرستاد تا حجت الهی را بر مردم تمام کند. آری اینجا بود که بزرگترین واقعه کل تاریخ جهان با بعثت پیامبر ختمی مرتبت محمد مصطفی صلی الله علیه وآله رقم زد. قرآن کریم بعثت پیامبر را نعمت آشکاری می داند که به انسان و خلقت او هویت بخشید و به خاطر این نعمت بزرگ به سر او منت می گذارد.
«لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَى الْمُۆمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولًا مِّنْ أَنفُسِهِمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَكِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُواْ مِن قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُّبِینٍ» (ال عمران /164)؛ به یقین خدا بر مۆمنان منت نهاد [كه] پیامبرى از خودشان در میان آنان برانگیخت تا آیات خود را بر ایشان بخواند و پاكشان گرداند و كتاب و حكمت به آنان بیاموزد ، قطعا پیش از آن در گمراهى آشكارى بودند.
پیامبر آمده که انسان ها را هم در زمینه علم و دانش و هم اخلاق و علم پرورش دهد تا به وسیله این دو بال به اوج آسمان سعادت پرواز کنند و مسیر الی الله را پیش گیرند و به مقام قرب الهی او نایل شوند.
بزرگترین نعمت الهی بعثت پیامبر اسلام است، پیامبری که مردم را تربیت کند و از گمراهی های آشکار باز دارد. حال هر اندازه انسان ها برای حفظ این نعمت تلاش کنند و هر بهایی بپردازند ناچیز است. «من» در این آیه به معنای سنگ هایی است که با آن وزن می کنند و به همین دلیل هر نعمت سنگین و گران بهایی را منت می گویند.
عصر جاهلیت
حضرت علی علیه السلام در نهج البلاغه می فرماید: در دوره جاهلیت، مردم نه فرهنگ سالم داشتند و نه از بهداشت بهره مند بوده اند.
برادر ایشان جعفر طیار نیز در هجرت به حبشه و در برابر نجاشی اوضاع دوره جاهلی را چنین ترسیم می کند: ما بت پرستانی بودیم که در آن روزها مردار خوار و اهل فحشا و فساد بودیم ما با بستگان قطع رابطه و با همسایگان بدرفتاری می کردیم و قدرتمندان ما حقوق ناتوان را پایمال می کردند و تا این که خداوند پیامبرش را مبعوث کرد.
هدف بعثت،تربیت و رشد
هدف اصلی و نهایی، تربیت انسان هایی است که با شکوفایی فطرت الهی در درون خود به نیروهای قدرتمندی تبدیل شدند که دنیایی را تکان دهند و وجودشان را عطر دلاویز طهارت و پاکی مطهر سازد و زیر بار ظلم نروند و به دیگران ستم نکنند و اسیر و برده شیاطین نگردند .
آری پیامبر آمده که انسان ها را هم در زمینه علم و دانش و هم اخلاق و علم پرورش دهد تا به وسیله این دو بال به اوج آسمان سعادت پرواز کنند و مسیر الی الله را پیش گیرند و به مقام قرب الهی او نایل شوند.
سه برنامه مهم
پیامبر جهت رسیدن به این هدف برنامه مهم را درباره انسان ها اجرا کرد:
نخست، خواندن آیات پروردگار به آنها و آشنا ساختن گوش ها و افکار با این آیات ( یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ)
راه دوم، تعلیم یعنی وارد ساختن این حقایق در درون جان آنها.
راه سوم، تزکیه یعنی تزکیه نفوس و تربیت ملکات اخلاقی و انسانی( وَیُزَكِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ)

از آنجا که هدف اصلی و نهایی تربیت است در این آیه قبل از تعلیم ذکر شده در حالی که از نظر تربیت طبیعی تعلیم بر تربیت مقدم است. جمعیتی که از حقایق انسانی به کلی دورند به آسانی تحت تربیت قرار نمی گیرند و بلکه باید مدتی گوش های آنان را با سخنان الهی آشنا ساخت و وحشتی را که قبلا از آن داشتند، از آنها دور کرد و سپس وارد مرحله تعلیم اصولی شد و به دنبال آن، محصول تربیتی را گرفت.
نکته مهم
رشد و خودسازی باید در سایه ی مکتب انبیا و ایات الهی باشد. ریاضت و رهبانیت ها و عرفان های نوظهور کاذب که سرچشمه اش آیات الهی و معلمش انبیا نباشد خود انحراف بزرگ است.
این سوال به تکرار بیان می شود که آیا مبلغی کامل تر از رسول اکرم و پیامی کامل تر از قرآن وجود دارد؟ پس چرا همه مردم در زمان پیامبر ایمان نیاوردند؟
اصل مهم تربیت این است که پیامبر فقط وسیله رسالت و ابلاغ وحی داشتند و این وظیفه را در نهایت کمال انجام دادند اما برای رشد مناسب تنها کمال مربی و مبلّغ کافی نیست بلکه باید زمینه پذیرش نیز فراهم باشد.
از زمان ابلاغ وحی تا کنون مردم در برابر آیات الهی سه گروه شدند:
گروهی که منکر دعوت پیامبر صلی الله علیه وآله و وحدانیت خداوند شدند(کافران)
گروهی که به ظاهر اسلام آوردند و ایمان به قلبشان نفوذ نکرد(منافقان)
گروهی که با جان و روحشان در ظاهر و باطن تسلیم آیات حق شدند تا معامله واقعی جان و مالشان در راه خدا پیش رفتند(مسلمانان)
اصل مهم تربیت این است که پیامبر فقط وسیله رسالت و ابلاغ وحی داشتند و این وظیفه را در نهایت کمال انجام دادند اما برای رشد مناسب تنها کمال مربی و مبلّغ کافی نیست بلکه باید زمینه پذیرش نیز فراهم باشد.
«مَا أَنزَلْنَا عَلَیْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى * إِلَّا تَذْكِرَةً لِّمَن یَخْشَى» (2/3/طه)؛ قرآن را بر تو نازل نكردیم تا به رنج افتى؛ جز اینكه براى هر كه مىترسد پندى باشد.
چنان
که برای محصول خوب، بذر خوب و زمین مناسب و مراقبت لازم است، در انسان نیز
احساس مسئولیت مقدمه پند پذیری است و تعبیر «لمن یخشی» در این آیه نشان می
دهد که تا یک نوع احساس مسئولیت که قرآن نام آن را خشیت و ترس گذاشته در
ادمی نباشد پذیرای حقایق نخواهد شد، چرا که قابلیت قابل هم در بارور شدن هر
بذر و دانه ای شرط است.تا انسان خودش نخواهد زیر بار تعالیم آسمانی انبیا
نمی رود پس شرط اساسی سعادت و خوشبختی خواست و اراده خود انسان است. و گر
چه بعثت برای همه مردم است ولی تنها مومنان از نور هدایت بهره می برند: «
لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَى الْمُۆمِنِینَ».
منبع : تفسیر نمونه . ایة الله مکارم شیرازی تفسیر نور .آقای قرائتی
- نظرات (0)
- ««123456789101112131415161718192021222324252627282930313233343536373839404142434445464748495051525354555657585960616263646566676869707172737475767778798081828384858687888990919293949596979899100101102103104105106107108109110111112113114115116117118119120121122123124125126127128129130131132133134135136137138139140141142143144145146147148149150151152153154155156157158159160161162163164165166167168169170171172173174175176177178179180181182183184185186187188189190191192193194195196197198199200201202203204205206207208209210211212213214215216217218219220221222223224225226227228229230231232233234235236237238239240241242243244245246247248249250251252253254255256257258259260261262263264265266267268269270271272273274275276277278279280281282283284285286287288289290291292293294295296297298299300301302303304305306307308309310311312313314315316317318319320321322323324325326327328329330331332333334335336337338339340341342343344345346347348349350351352353354355356357358359360361362363364365366367368369370371372373374375376377378379380381382383384385386387388389390391392393394395396397398399400401402403404405406407408409410411412413414415416417418419420421422423424425426427428429430431432433434435436437438439440441442443444445446447448449450451452453454455456457458459460461462463464465466467468469470471472473474475476477478479480481482483484485486487488489490491492493494495496497498499500501502503504505506507508509510511512513514515516517518519520521522523524525526527528529530531532533534535536537538539540541542543544545546547548549550551552553554555556557558559560561562563564565566567568569570571572573574575576577578579580581582583584585586587588589590591592593594595596597598599600601602603604605606607608609610611612613614615616617618619620621622623624625626627628629630631632633634635636637638639640641642643644645646647648649650651652653654655656657658659660661662663664665666667668669670671672673674675676677678679680681682683684685686687688689690691692693694695696697698699700701702703704705706707708709710711712713714715716717718719720721722723724725726727728729730731732733734735736737738739740741742743744745746747748749750751752753754755756757758759760761762763764765766767768769770771772773774775776777778779780781782783784785786787788789790791792793794795796797798799800801802803804805806807808809810811812813814815816817818819820821822823824825826827828829830831832833834835836837838839840841842843844845846847848849850851852853854855856857858859860861862863864865866867868869870871872873874875876877878879880881882883884885886887888889890891892893894895896897898899900901902903904905906907908909910911912913914915916917918919920921922923924925»»