لينكستان
موضوعات
























ایسنای سایت
ذکرایام هفته
اعضا

شمارنده
الهی فقط خودت

سایت خاتون
چند نکته عرفانی از اسرار خلقت آسمان ها
در آیه مورد پرسش میخوانیم: «فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ فی یَوْمَیْنِ وَ أَوْحى فی کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها وَ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِمَصابیحَ وَ حِفْظاً ذلِکَ تَقْدیرُ الْعَزیزِ الْعَلیم»؛[1] در این هنگام آنها را به صورت هفت آسمان در دو روز آفرید، و در هر آسمانى کار آن (آسمان) را وحى (و مقرّر) فرمود، و آسمان پایین را با چراغهایى [ستارگان] زینت بخشیدیم، و (با شهابها از رخنه شیاطین) حفظ کردیم، این است تقدیر خداوند توانا و دانا!
علاوه بر معنای ظاهری آیه که به جای خود، معتبر است، تفسیری عرفانی نیز ارائه شده است:
1. «فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ»: منظور از هفت آسمان، مراتب هفتگانه آسمانی انسان یا لطائف هفتگانه قلب انسان است.[2] برای قلب هفت طور قائل شدهاند که هفتمین آن، حُبّ القلب، یعنی باطن قلب است که محل تجلّی و کشف و محل اسرار و نزول انوار معنوی است.[3] اما برخی مفسران، آنها را به باطن هفتگانه تفسیر کرده و آنها را عبارت از «نیروهای درونی، نفس، قلب، سر، روح، خفا و حق» میدانند و میگویند: اینها جزء هویّت هر شخصی هستند.[4]
2. «فی یَوْمَیْنِ»: چندین معنای عرفانی برای آن بیان شده است:
الف. روز انشاء و روز ایجاد و ابداع، یا روز مدبّرات و روز مجرّدات.[5]
ب. «یومَین»؛ یعنی روز تابیدن نور قدیم بر آسمانها و روز طلوع کردن خورشید نقاء بر آنها.[6]
ج. با توجه به تفسیر هفت آسمان به هفت مرتبه باطنی انسان، منظور از این دو روز، دو ماه آخر بارداری است.[7]
3. «وَ أَوْحى فی کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها»: وحی کردن به معنای افاضه علم است که یا به واسطه فرشته یا بدون آن انجام میشود. اما چون در مجرّدات، علم عین ذات است، به معنای خلقت آن مجرّد است با وصف علم.[8]
این اموری که وحی شده، عبارت است از خزانههای اسرار و لطائف انوار الهی و حقیقتهای تقدیر او که بر همه پوشیده است و فقط کسانی مانند فرشتگان و انبیا و اولیای الهی از برخی از آنها مطلع شدهاند.[9]
همچنین گفته شده: اموری که به طبقات مختلف آسمان باطن انسان وحی شده که عبارتند از: اعمال، ادراکات، مکاشفات، مشاهدات، مواصلات، مناغیات و تجلّیات.[10]
4. «وَ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِمَصابیحَ وَ حِفْظاً»: در باره این بخش از آیه شریفه نیز چند تفسیر عرفانی بیان شده است:
یک. همانطور که خداوند زمین را به واسطه انبیا و اولیا زینت داده، آسمانها را نیز با نور کرّوبیان زینت بخشیده است. و نیز قلب عارفان را با خورشید تجلّی ذات و ماه صفات الهی و با ستارههای اسرار ملکوت و جبروت تزیین کرده است.[11]
دو. در توضیح این آیه، تفسیری به امام صادق(علیه السلام) منسوب است: «اعضا و جوارح مۆمنان را با خدمت کردن زینت دادیم».[12]
سه. ابن عطا در توضیح این آیه میگوید: قلب مۆمنان را با نور معرفت زینت دادیم و در آن چراغ هدایت و نور توحید قرار دادیم.[13]
چهار. خداوند قلبها را با نورهایی تزیین کرده که این نورها عبارتاند از: نور عقل، نور فهم، نور علم، نور یقین، نور معرفت و نور توحید.[14]
پنج. آسمان دنیا را عقل دانسته که نزدیکترین بخش باطن انسان به قلب است که آنرا به واسطه چراغهای استدلالها و برهانها از شیاطین وهم و خیال محافظت میکند.[15]
5. «ذلک تقدیر العزیز العلیم»: او خدای قدرتمندی است که هیچکس بر او غلبه نمیکند و مانع تدابیر او نمیگردد. همچنین خدایی است دانا که نسبت به هیچ مطلبی جهل ندارد، خصوصاً اموری که مربوط به مصالح مملکتش میشود.[16]
پی نوشت ها:
[1]. فصلت، 12.
[2]. گنابادى، سلطان محمد، تفسیر بیان السعادة فی مقامات العبادة، ج 4، ص 33، مۆسسة الأعلمی مطبوعات، بیروت، چاپ دوم، 1408ق.
[3]. حقى بروسوى اسماعیل، تفسیر روح البیان، ج 8، ص 238، دارالفکر، بیروت، چاپ اول، بیتا.
[4]. ابن عربی، تفسیر ابن عربى (تأویلات عبد الرزاق)، محقق: رباب، سمیر مصطفى، ج 2، ص 220، دار احیاء التراث العربى، بیروت، چاپ اول، 1422ق.
[5]. تفسیر بیان السعادة فی مقامات العبادة، ج 4، ص 33.
[6]. بقلى شیرازى، روزبهان، تفسیر عرائس البیان فى حقائق القرآن، محقق: فرید المزیدى، احمد، ج 3، ص 245، دار الکتب العلمیة، بیروت، چاپ اول، 2008م.
[7]. ابن عربی، تفسیر ابن عربى، ج 2، ص 221.
[8]. تفسیر بیان السعادة فی مقامات العبادة، ج 4، ص 33.
[9]. تفسیر عرائس البیان فى حقائق القرآن، ج 3، ص 245.
[10]. تفسیر ابن عربی، ج 2، ص 221.
[11]. تفسیر عرائس البیان فى حقائق القرآن، ج 3، ص 245.
[12]. منسوب به امام جعفر صادق(علیه السلام)، تفسیر امام جعفر الصادق(ع) (مجموعه آثار السلمى)، پل نوپا، ج 1، ص 53، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، چاپ اول، 1369ش.
[13]. همان، ص 177.
[14]. قشیری، ابوالقاسم عبدالکریم، لطائف الإشارات، محقق: بسیونی، ابراهیم، ج2، ص 611، الهیئة المصریة العامه للکتاب، مصر، چاپ سوم، 1981م.
[15]. تفسیر ابن عربى، ج 2، ص 220 – 221.
[16]. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 7، ص 288، دفتر انتشارات اسلامى، قم، چاپ پنجم، 1417ق.
- نظرات (0)
3حالتی که اعمال ما به خود می گیرند!
معنای اوّل تجسّم عمل
یک معنا از تجسّم عمل آن است که هر کاری انجام میدهیم، چه خوب و چه بد، ولو در ظاهر نبینیم، اما در همین دنیا مجسّم میشود که مردم به آن «مکافات عمل» میگویند. این معنای از تجسّم عمل، همان سعد و نحس دنیوی اعمال است. کارهاى نیک آدمی موجب پیدایش حیات طیّبه یعنى زندگى سالم و با ارزش و سعد مىشود و کارهاى بد او موجب حیات همراه با خباثت یعنى زندگى ناسالم و بى ارزش و به تعبیر دیگر، زندگی نحس میشود. در حقیقت در بیان معنای سعد و نحس، باید گفته شود: اعمال بد انسان، نحس است و اعمال نیکو، سعادت و خوشبختی به همراه دارد.
معنای دوّم تجسّم عمل
معنای دوّم تجسّم عمل آن است که هرچه انجام میدهیم، از بین نمیرود و در قیامت بروز و ظهور آن را می بینیم. اعمال خوب، هویدا و بارز میشوند و اعمال بد نیز ظاهر و حاضر میشوند:
هرچه در پرونده اعمال انسان باشد، چه خوب و چه بد، ولو ذرهای باشد، به عنوان مونسی در قیامت همراه انسان است. آیه قرآن کریم میفرماید: «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ، وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ»[1].
بعضی از مفسرین در ذیل این آیه گفتهاند: انسان در قیامت، جزای عمل را میبیند، امّا اینطور نیست، بلکه «یَرَهُ» میرساند که خود عمل را میبینند. چنانکه در آیه دیگری میفرماید: خود اعمال به آنها نشان داده میشود: «یَومَئِذٍ یَصْدُرُ النَّاسُ اشْتاتاً لِیُرَوا اعْمالَهُمْ»[2]
عمل خوب، رفیق و مونس خوبی برای انسان در قبر و برزخ و قیامت است و اگر عمل بد باشد، رفیق بدی در قبر و برزخ و قیامت است:
این سخنهاى چو مار و کژدُمت
مار و کژدُم گشت و مىگیرد دُمت
قرآن کریم هشدار میدهد که قیامت، روز رسوایی است و اعمال بد، به صورت وحشتناکی همراه و کنار انسان هستند. بداخلاقی و بد رفتاری در زندگی، صورت بدی پیدا میکند و این صورت زشت و کریه، رفیق و همراه انسان، از قبر تا قیامت است.
بهشت و جهنّم، ظهور و بروز اعمال
از نظر قرآن، بهشت و جهنّم، اعمال خود انسان است. قیامت عالم حَیَوان است؛ همه چیز در آنجا جان و عقل و شعور دارد و حرف میزند. در بهشت از جانب خداوند یا ملائکه یا از خود بهشت، به بهشتیان خطاب میشود: نعمتهای بهشت، از خودتان است و پیش از این، خودتان فرستادهاید: «کلُوا وَ اشْرَبُوا هَنیئاً بِما أَسْلَفْتُمْ فِی الْأَیَّامِ الْخالِیَةِ»[3]. همچنین در جهنّم وقتی آتش جهنّم، افراد گناهکار را میسوزاند و داد و فریادشان بلند میشود، به جهنّمیان خطاب میشود: آتش جهنم را خود ایجاد و درست کردهاید: «ذلِک بِما قَدَّمَتْ أَیْدیکمْ وَ أَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبیدِ»[4]
بنابراین، اعمال انسان، میتواند برای او بهشتساز یا جهنّم آفرین باشد.
سعد و نحس اعمال در قیامت
قرآن میفرماید: «فَأَصْحابُ الْمَیْمَنَةِ ما أَصْحابُ الْمَیْمَنَةِ»[5]«دست راستیها، چقدر مبارک هستند». در واقع میتوانیم آیه را چنین معنا کنیم: «افرادی که مبارکند، در اثر اعمالشان مبارک و عالی هستند».
همچنین، قرآن میفرماید: افراد شوم، چقدر شومند! «وَ أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ ما أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ»[6]
قرآن کریم، در ادامه، علّت شومی این افراد را بیان میدارد و میفرماید: «فی سَمُومٍ وَ حَمیمٍ، وَ ظِلٍّ مِنْ یَحْمُومٍ ، لا بارِدٍ وَ لا کریمٍ ، إِنَّهُمْ کانُوا قَبْلَ ذلِک مُتْرَفینَ ، وَ کانُوا یُصِرُّونَ عَلَى الْحِنْثِ الْعَظیمِ»[7]
افراد شوم، یعنی جهنّمیان، قبل از رفتن به جهنم، زیر دود و هُرم جهنم هستند و خودشان این وضعیّت را برای خود درست کردهاند. آنان با گناه روی گناه، با اتراف و عیّاشی و سایر گناهان، اینچنین شوم شدهاند.
معنای سوّم تجسّم عمل

بزرگانی نظیر مرحوم صدرالمتألّهین«ره»، ضمن قبول دو معنای اوّل و دوّم از تجسّم عمل، بر شکل سوّم آن پافشاری دارند و این معنا از تجسّم عمل را اصل میدانند.
بر اساس شکل سوّم تجسّم عمل، عادت به گناه و انجام اعمال زشت و ناپسند، انسان را از صورت انسانی خارج میکند و شخصیّت درونی او را به یک حیوان تبدیل میکند. مثلاً پیروی از هوا و هوس، شهوترانی، اتراف و متوغّل شدن در شهوات نفسانی، او را به صورت میمون در میآورد.
ظلم، جنایت، حقّالنّاس و درندهخویی، او را مبدّل به سگ میکند. حقّه بازی و نیرنگ، او را شبیه یک حیوان موذی و بدجنس مانند روباه میسازد. اگر کسی در دنیا توبه نکند و درون خود را شستشو ندهد، کم کم تناسخ باعث میشود به صورت یک حیوان درآید.
همچنین اعمال صالح و شایسته، هویّت و شخصیّت درونی انسان را به یک انسان کامل تغییر میدهد. بروز این شخصیّت، هم در دنیا و هم در آخرت است و در بهشت، حورالعین از عشق او حیران میمانند. در حالی که حورالعین از نظر زیبایی بینظیر هستند، امّا در مقابل انسان کامل که زیبایی خاصّی دارد و از نظر روحی، منهای صفات رذیله، منهای جهل و مرض و نقصان است، متحیّر میمانند.
تحلیل تشبیه انسان به حیوانات در قرآن کریم
آیاتی در قرآن کریم وجود دارد که برخی از انسانها را به حیواناتی نظیر سگ[8] یا الاغ [9] تشبیه میکند یا بعضی از افراد را مثل حیوانات و پستتر از آنها میشمارد[10] و حتی در جایی میفرماید: آنها از هر جنبندهای پستتر هستند.[11] دستهای از مفسّران، آن آیات شریفه را از باب تشبیه و یا از باب سرزنش شمردهاند، امّا باید گفت: این آیات شریفه، از حقیقت شخصیّت برخی انسانها خبر میدهد و با بیان واقعیّات، هویّت آن افراد را تبیین میفرماید. بنابراین خداوند متعال نه قصد اهانت به بندگان خود را دارد، نه از این آیات قصد انشاء دارد، بلکه اینگونه آیات اخباری است و صرفاً خبر از واقعیّت میدهد.
یعنی اگر افکار، گفتار و کردار انسان ناشایست و بد باشد، به تناسب آن اعمال، انسان به صورت حیوانى شهوت پرست یا بوزینهاى شکم پرست یا خوکى متکبّر یا پلنگى ظالم یا سگى هار و خلاصه به صورتى زشت و پلید جلوه خواهد کرد. چنانکه اعمال نیکو و شایسته، از او انسان کامل میسازد.
مثلاً قرآن کریم با بیان آیه «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکمُ الَّذینَ لا یَعْقِلُونَ»[12]، خبر میدهد: کسی که تعقّل ندارد، کسی که کور باطن و کر باطن است، در قیامت، به صورت یک جنبنده پست و مانند یک میکروب محشور میشود.
در آیه دیگری میفرماید: «مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوها کمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفاراً بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذینَ کذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمینَ»[13]
این آیه نیز به بیان یک خبر میپردازد و آن اینکه عالم بی عمل در قیامت به صورت الاغی وارد صف محشر میشود. به بیان دیگر، آیه شریفه، علمِ عالم بیعمل را نظیر بار کتاب یک الاغ میداند که برای او هیچ فایدهای ندارد.
همچنین در قرآن کریم میخوانیم: «فَمَثَلُهُ کمَثَلِ الْکلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکهُ یَلْهَث»[14]
آیا خداوند متعال در این آیه قصد سرزنش بندگان و ناسزاگویی به آنان را داشته است؟
در اینجا هم باید بگوییم: خداوند سبحان، ناسزا نمیگوید، بلکه هشدار میدهد و با خبر دادن از یک واقعیّت میگوید: برخی افراد در اثر اعمال خود، به صورت یک سگ وارد محشر میشوند.
این اشخاص در دنیا هم هویّت حیوانی دارند، امّا هویّت آنان مخفی است و کسانی که چشم بصیرت دارند، میتوانند شخصیّت حقیقی آنها را ببینند.
این شکل از تجسّم عمل هم با سعد و نحس، رابطه مستقیم دارد؛ یعنی اعمال نیکو، هویّت انسانی و سعادت دنیا و آخرت به همراه دارد. چنانکه اعمال ناپسند، هویّت و شخصیّت انسان را به هویّت حیوانی و نحس مبدّل میسازد.
پی نوشت ها:
1. زلزلة / 7و8
2 زلزال / 6
3. حاقة / 24
4. انفال / 51
5. واقعة / 8
6. واقعة / 9
7. الواقعة / 46-42
8. أعراف / 176
9. جمعه / 5
10. اعراف / 179
11. أنفال / 22
12. أنفال / 22
13. جمعه / 5
14. أعراف / 176
- نظرات (0)
مۆمنان در برابر کورههای آدمسوزی!
قُتِلَ أَصْحَابُ الْأُخْدُودِ (4) النَّارِ ذَاتِ الْوَقُودِ (5) إِذْ هُمْ عَلَیْهَا قُعُودٌ (6) وَهُمْ عَلَى مَا یَفْعَلُونَ (7) بِالْمُۆْمِنِینَ شُهُودٌ (8) وَمَا نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلَّا أَن یُۆْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ (بروج/8)
«اَصْحابِ اُخْدود» نام است که آیات 4-8 سوره بروج از آنان به آمده .
«اخـدود» بـه مـعـنى گودال بزرگ یا خندق است، منظور در اینجا خندق هاى عظیمى است که مملو از آتش بود تا شکنجه گران، مۆمنان را در آنها بیفکنند و بسوزانند. (تفسیر نمونه ، ج 26،ص 336)
مراد از «اصحاب الاخدود» کسانى هستند که در زمین گودالى وسیع ایجاد کردند و آتشى بزرگ در آن افروختند و سپس مۆمنان را در آتش انداخته و آنان را زنده زنده سوزاندند. چنانکه در مورد حضرت ابراهیم (علیه السلام) نیز چنین عمل کردند.
امّا اینکه این ستمگران و آن مۆمنان چه کسانى بودند، روایات گوناگونى وارد شده، ولى در قرآن ذکرى از آنها به میان نیامده است.
بیان حکایت اخدودیان، تسکینی بر قلب مسلمانان قریش
مفسران و نویسندگان مسلمان انگیزة اشارة قرآن به این داستان را مورد توجه قرار دادهاند و بیشتر بر این باورند که چون در زمان پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) مسلمانان مکه از سوی قریش مورد آزار و اذیت بسیار قرار مىگرفتند، این داستان در قالب آیات قرآنى بر پیامبر(صلی الله علیه وآله) نازل شد تا افزون بر نکوهش و نفرین کافران قریش و برانگیختن حس مقاومت مسلمانان، از صبر و پایداری و استحکام ایمان ایشان قدردانى به عمل آمده باشد.
در این میان برخى از گوشههای داستان، همچون شکیبایى اصحاب اخدود در برابر دشواری ها، باز نمودن و باز گفتن حق و دعوت به اسلام ، ایمان تزلزل ناپذیر به دین حق، حتى در میان کودکان، مورد توجه مفسران قرار گرفته است .(زمخشری، ج4،ص 729-730)
گفتنى است از همین رو، گاه در منابع اسلامى، بسان اسوهای در صبر بر مصائب، اصحاب اخدود را مثل آوردهاند. (همان،ص 407)
قرآنکریم در آیات سوره بروج با اشاره به پایدارى شگفتانگیز مردم نواندیش و اصلاح طلب در برابر فشار بیداد و دهشتناک استبدادگران و واپسگرایان مىفرماید: «قُتِلَ أَصْحابُ الْأُخْدُودِ» ؛ مرگ و عذاب بر آن صاحبان خندقهاى آکنده از آتش.
آرى، لعنت و نفرین بر ستمکارانى که مردم حق طلب و ستمناپذیر را در دنیا بر خندق و گودالهاى آتش افکندند و به خاطر آگاهى و ایمان و نفى دنبالهروى از ظالمان و پافشارى ، در ابتدایىترین حقوق انسانى خویش سوزانیدند.
بدین سان خداوند بر مردم با ایمان و آگاهى که در راه آزادى اندیشه و عقیده پایدارى و پایمردى کردند، درود مىفرستد، و بر کفرگرایان و خودکامگان به خاطر پایمال ساختن حقوق انسانها لعنت و نفرین نثار نموده و وعده دوزخ مىدهد.
آنگاه مىفرماید: «النَّارِ ذاتِ الْوَقُودِ»؛ لعنت و نفرین بر آن پدیدآورندگان و صاحبان آن کورههاى آدم سوزى یا همان خندقهاى آکنده از آتش و هیزم و مواد سوختنى بسیار، که آنها را براى سوزانیدن مردم با ایمان و شکنجه آنان فراهم آوردند.
و مىفرماید:«إِذْ هُمْ عَلَیْها قُعُودٌ» آنگاه که آن شکنجهگران و جلادان استبداد بر بالاى گودالهاى آتش نشسته بودند و سوختن آزادىخواهان را تماشا مىکردند.
مۆمنان در برابر کورههای آدمسوزی!

در تفسیر «عیاشى» از جابر از امام باقر (علیه السلام) روایت شده استکه فرمودند:
« على (علیه السلام) شخصى را نزد اسقف نجران فرستاد تا بپرسد اصحاب اخدود چه کسانى بودند، اسقف پاسخى فرستاد.
امام(علیه السلام) فرمود: اینطور که او پنداشته نبوده ، و به زودى من داستان اصحاب اخدود را برایتان مى گویم؛
خداى عزوجل مردى از اهل حبشه را به نبوت برگزید، مردم حبشه او را تکذیب کردند، پیامبرشان با کفار نبردى را آغاز کردند ولى یارانش همه کشته شدند، و خود و جمعى از اصحابش اسیر شدند، آنگاه براى کشتنش گودالى درست نموده ، از آتش پر کردند، آنگاه مردم را جمع آورده گفتند هر کس بر دین ما است و دستور ما را گردن مى نهد کنار برود، و هر کس بر دین این مردم است باید به پاى خود (داخل ) در آتش شود.
اصحاب آن پیامبر براى رفتن در آتش از یکدیگر سبقت مى گرفتند، تا نوبت به زنى رسید که کودکى یک ماهه در بغل داشت ، همینکه خیز گرفت تا در آتش شود ترس از آتش و ترحم درباره کودک بر دلش مستولى شد، ولى کودک یک ماهه اش به زبان آمد که مادر مترس ، من و خودت را در آتش بینداز، براى اینکه این مجاهدت در راه خدا، به خدا سوگند ناچیز است ، زن خود و کودکش را در آتش افکند، و این یکى از کودکانى است که در کودکى به زبان آمده است.»(تفسیر المیزان،ج2،ذیل تفسیر سوره بروج)
چند نکته در داستان «اصحاب اخدود» با برداشت از آیات بروج:
1- اعلام برائت و اظهار تنفّر از ستمگر لازم است؛« قُتِلَ أَصْحَابُ الْأُخْدُودِ »
2-در نقل تاریخ، عبرتها مهم است نه جزئیات. (از مکان اخدود، زمان حادثه، نام و تعداد ستمگران و تعداد شهدا و… سخنى به میان نیامده است، چون اثرى در گرفتن عبرت ندارد.) « قُتِلَ أَصْحَابُ الْأُخْدُودِ »
3-تفکّر ظلم ستیزى و ظالمکوبى ارزش است، گرچه ظالم وجود نداشته باشد. [اصحاب اخدود امروز حضور ندارند، چنانکه ابولهب امروز نیست، روحیه تنفّر از آنان باید همچنان زنده باشد. «تَبَّتْ یَدَا أَبِی لَهَبٍ وَتَبَّ »] « قُتِلَ أَصْحَابُ الْأُخْدُودِ »
4-سوزاندن، سختترین نوع عذاب است و در میان انواع کشتنها، خداوند نام در آتش انداختن مۆمنان را برده است. «النَّارِ ذَاتِ الْوَقُودِ »
5-نقل ظلمها و مظلومیّتها و ذکر مصیبت و روضه خوانى، سابقه قرآنى دارد. « قُتِلَ أَصْحَابُ الْأُخْدُودِ ، النَّارِ ذَاتِ الْوَقُود، إِذْ هُمْ عَلَیْهَا قُعُودٌ …»
6-ارتکاب گناه یک مسئله است، ولى سنگدلى و نظارهگرى و رضایت بر آن، مسئله دیگر. « وَهُمْ عَلَى مَا یَفْعَلُونَ بِالْمُۆْمِنِینَ شُهُودٌ »
7-ستمگرانى که شاهد بر شکنجه مۆمنانند، بدانند که خدا شاهد بر آنان و کار آنهاست. « شاهد و مشهود – وَهُمْ عَلَى مَا یَفْعَلُونَ بِالْمُۆْمِنِینَ شُهُودٌ »
8-پایدارى بر ایمان، تاوان دارد. « وَمَا نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلَّا أَن یُۆْمِنُوا »[جمله «یۆمنوا» به جاى «آمنوا» رمز آن است که کفّار از پایدارى مۆمنان ناراحت بودند و اگر دست بر مىداشتند شکنجهاى در کار نبود.]
9-منطق کافر، تهدید و انتقام است. « وَمَا نَقَمُوا مِنْهُمْ »
10-در نزد کفّار، ایمان بزرگترین جرم است و جز با دست برداشتن از ایمان به چیز دیگرى راضى نمىشوند. « وَمَا نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلَّا أَن یُۆْمِنُوا…»
11-کافران بدانند که حامى مۆمنین خداى عزیز است که قدرت انتقام دارد. « یُۆْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِیزِ»
12-جاذبه اتّصال به خداى قادر، اشکالات وارده بر شهادت و از جان گذشتگى در راه خدا را حل مىکند. « یُۆْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ » (تفسیر نور)
- نظرات (0)
ویژگیهای حضرت یحیی(علیهالسلام)
ویژگیهای حضرت یحیی(علیهالسلام)

حضرت یحیی از سلسلهی انبیای ابراهیمی(علیهمالسلام) بشمار میآید و گذشته از اتّصاف به اوصاف نبوّت عامّ از ویژگیهای نبوّت خاص برخوردار بود، كه قرآن كریم به هر دو بخش آن اشاره میكند. حضرت یحیی(علیهالسلام) جزو سالكان بوده است، به عنوان رسمیترین صراط معرّفی شد و پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) مأموریت یافت كه همان راه را ادامه دهد و به همان هدایت پیشگامانِ رهبری اقتدا كند، نه به خود آنان. البته فرق وافر است بین آن كه هدایت الهی كه نصیب پیامبران پیشین شده است، اُسُوه خاتم انبیاء(صلی الله علیه و آله) قرار گیرد، یا خود آنان مقتدای وی شوند، كه اوّلی صواب است نه دومی.
اوصاف نبوّت خاص، كه یا در خصوص حضرت یحیی(علیهالسلام) وارد شده و یا درباره یحیی و عیسی (علیهماالسلام) كه در برخی از كمالهای معنوی شریك همند، چنین است:
1ـ نامگذاری وی از طرف خدا بود و نام او هم بیسابقه بود. یعنی خداوند شخصاً سِمَت تسمیهی وی را بر عهده گرفت و بر او نامی غیر مسبوق نهاد، زیرا تا آن زمان كسی یحیی نامیده نشده بود. پس هر كس بعد از آن به این نام موسوم گردد، به وی كرده اقتدا است: "یا زكریا انّا نبشّرك بغلامٍ اسمه یحیی لم نجعل له من قبل سمیاً.(1)
2ـ تصدیق نبوّت مسیح(علیهالسلام) كه مایهی انكار و نقد یهودیان و بدخواهان بود. یعنی حضرت یحیی در شرایطی كه پذیرش پیامبری حضرت عیسی(علیهالسلام) نیاز مُبْرم به تصدیق، حمایت، دعوت تودهی مردم و نظایر آن داشت، به جانبداری از نبوّت مسح(علیهالسلام) برخاست و دعوی و دعوت وی را تصدیق كرد. گویا حضرت عیسی(علیهالسلام) كه كلمهی خدا بود، به سمع قلبی یحیی كه خود نیز از كلمات الهی محسوب میشود، مسموع افتاد و او سخن خداوند را صادق دانست و به تصدیق وی همّت گمارد.
3ـ سیادت و بزرگواری كه رهبری اجتماعی و اخلاقی جامعه را به همراه دارد. یعنی حضرت یحیی (علیهالسلام) به مقام والای سیادت امّت و ولایت امر آنان راه یافت كه در پرتو آن، جامعهای را به جلوهگاه كمال مطلوب برساند. گرچه این كمال مانند كمال وجودی قبلی، یعنی تصدیق پیامبری كه از اولواالعزم است، اختصاص به حضرت یحیی ندارد، ولی قرآن كریم، به تصریح آن اهتمام دارد و حضرت یحیی(علیهالسلام) را با این ویژگیها نام میبرد.
4ـ حَصُور و بی همسر بودن كه نشانهی نزاهت و برائت وی از هوا و هوس است. گرچه نكاح سنّت است، ولی آنچه در ستایش یحیی(علیهالسلام) به عنوانِ حَصور، یاد میشود، علامت شدّت اشتیاق وی به خداوند و كنارهگیری او از هرگونه لذّتهای جسمی، غریزی و حیوانی است. قرآن كریم ضمن یادآوری نبوّت حضرت یحیی و صالح بودن وی، به سه وصف خاص اخیر اشاره میكند: "فنادته الملائكة و هو قائم یصلّی فی المحراب انّ الله یبشّرك بیحیی مصدِّقاً بكلمةٍ من الله و سیداً و حصوراً و نبیاً من الصالحین."(2)
5ـ مأموریت دریافت، پذیرش، ادراك و استواری در عمل نسبت به كتاب آسمانی كه حجت آن روزگار بود، مانند انجیل مسیح(علیهالسلام) یا همهی كتابهای انبیای آسمانی، اعمّ از انجیل و غیر آن: "یا یحیی خذ الكتاب بقوّةٍ."(3) البته منظور از قوّت خصوص نیروی بدنی نیست، بلكه مقصود گرفتن قدرتمندانهی كتاب الهی است با نیروی فكر و دل و عقل و شهود از یك سو، و قوّت استقامت در اجرای احكام و حِكَمِ آن از سوی دیگر، بدین جهت حضرت یحیی(علیهالسلام) كه هم میلاد وی خارق عادت بود و هم خود، مولودی خارق عادت بود ـ زیرا وی در كودكی چون حضرت مسیح مشمول لطف خارقالعادهی الهی شد ـ برای اجرای قوانین خداوند، تا مرز ایثار و نثار و جهاد و شهادت، سِبْقَت یافت و در این راه سربازی نموده، سرفراز برآمد.
6ـ بهرهبرداری از حكمت خاص الهی در دوران كودكی، كه به نوبهی خود از خصایص آن حضرت است: "و اتیناه الحكم صبیاً."(4) گروهی حُكم در این آیه را به نبوت تفسیر كردهاند، ولی چون در غالب موارد، كلمهی حُكم در قبال نبوّت و همچنین در مقابل كتاب الهی قرار گرفت، معلوم میشود كه منظور از حُكم، نه نبوت است و نه كتاب آسمانی، بلكه مقصود معرفت مُتْقَنِ عقلی و قلبی و عمل مستحكم صالح است كه از خصوصیتهای رجال آسمانی است. اگرچه همه انبیای الهی از معارف متقن الهی برخوردار بودهاند، لیكن همگان در كودكی به این كمال وجودی نایل نیامده بودند.
7ـ جذبه و كشش خاصّی كه میان یحیی و خداوند بود. قرآن كریم از این وصف ممتاز به "حَنان" یاد كرده است: "و حَناناً من لدنا."(5) گرچه هرگونه كشش مردمی به طوری كه انسان وارسته محبوب دلهای دیگران باشد، كمال محسوب میشود، از این رو حضرت ابراهیم(علیهالسلام) آن را از خداوند دربارهی ذریه خود طلب كرد: "فاجعل افئدةً من الناس تهوی الیهم"(6) و از طرف دیگر خداوند همین نعمت را به حضرت موسی(علیهالسلام) افاضه فرمود: "و القیت علیك محبّةً منّی."(7) همچنین خداوند دوستی جامعه و مودّت مردمی را، نعمت الهی قرار داد و آن را در پرتو ایمان به اصول و معارف دین و انجام كارهای خیر و صالح میسّر میداند: "انّ الذین امنوا و عملوا الصالحات سیجعل لهم الرحمن ودّاً."(8)
لیكن آنچه بهره حضرت یحیی(علیهالسلام) قرار گرفت، جاذبهی خاص خدایی بود، كه آن را میتوان از قید "لدنّا" استنباط كرد، زیرا كلمهی "لدن" نشانهی اختصاصی بودن این تَحَنّن و انعطاف و گرایش میباشد. البته خداوند حَنّان است، ولی حنین وی همواره یكسان نیست، چنانكه رحمت، علم و سایر اوصاف الهی در همه موارد، یكسان نیست، از این رو میتوان حدس زد كه تحنّن و گرایش عبد به مولا و لطف مولا به عبد در حضرت یحیی به طور ویژه جلوه كرده است.
8 ـ طهارت روح و نزاهت از عیب نفسانی و برائت از نقص هوس مَداری و هواپرستی كه در پرتو عطای مخصوص الهی نصیب حضرت یحیی شده است، راز اساسی آن در این نهفته است كه اگر پیامبری بخواهد مسئولیت تطهیر جامعه از هواجس نفسانی و تزكیه امّت اسلامی از خواطر شیطانی را، بر عهده داشته باشد، باید قبل از تطهیر اَغیار، خود طاهر بوده، پیش از تزكیه دیگران، خود زاكی باشد. و اگر منظور از كلمهی "زكات" كه در وصف یحیی(علیهالسلام) آمد: "و زكوةً"(9)، معنای لغوی آن، یعنی نموّ صالح و رشد متعادل و بارور باشد، باز از خصایص معنوی آن حضرت محسوب خواهد شد.
9ـ تقوا كه تنها رهتوشه سالكان كوی وصال محبوب است، به طور اختصاص در سلسله اوصاف حضرت یحیی(علیهالسلام) یاد شد: "و كان تقیّاً"(10)؛ یعنی وصف ممتاز پرهیزكاری از دیر زمان، ملازم یحیی (علیهالسلام) بود و او از گذشتهی طولانی به چنان برجستگی، موصوف بود. قرآن كریم مسافران معاد را به تحصیل چنین زاد راه فراخواند و فرمود: "تزوّدوا فان خیر الزاد التقوی."(11) پروای از خدا در حالات گوناگون، آثار متنوّع دارد. گاهی دستور صبر میدهد، مانند آنچه برای مسلمانان صدر اسلام، قبل از هجرت مطرح بود و زمانی اذن دفاع و نبرد صادر میكند، مانند آنچه برای مسلمانان بعد از هجرت طرح میشد. ظریفترین جلوهی تقوا آن است كه بندهی سالك همواره مراقب باشد تا خود را در سیئات، وقایهی خدای سبحان قرار دهد كه مبادا نقص یا عیب و فساد، به ذات اقدس الهی استناد پیدا كند، و خداوند را در حسنات، وقایهی خود قرار دهد تا مبادا حسنات را به خود مستند كند. آری این گونه سپر به دست گرفتن و در صحنه جهاد اوسط و اكبر پیروز شدن، خاص اتقیای الهی چون یحیی(علیهالسلام) است.
10ـ نیكی به پدر و مادر و اجتناب از عقوق و رعایت كامل حقوق آنان، از دیگر ویژگیهای حضرت یحیی (علیهالسلام) بشمار آمد: "و برّاً بوالدیه"(12)، اسلام اصول خانوادگی را حفظ و از هر كاری كه مایهی متلاشی شدن اركان آن باشد جلوگیری میكند، و احترام به مقام منیع پدر و شخصیت والای مادر را در محدودهی خانواده، اساس غیر متزلزل میداند، از این رو رهبران الهی را اسوهی چنین فضیلت قرار میدهد.
11ـ پرهیز از ظلم اجتماعی و رعایت كامل حقوق تودهی مردم و دوری از هرگونه تعدّی به حریم جامعه، فضیلت دیگر حضرت یحیی بشمار آمد: "و لم یكن جبّاراً عصیّاً."(13) اسلام عدالت اجتماعی را پایه سعادت ملتها میداند و پیروان خود را از هرگونه جور و ستم برحذر میدارد و افراد جامعه را همانند اعضای پیكر واحد تلقّی میكند. از این رو سلامت امّت را در قسط و عدل آحاد آن جستجو میكند و رهبران الهی را به جامعیت بین حفظ حقوق فرد و رعایت قوانین و مقررات جامعه میستاید. بنابر این حضرت یحیی گذشته از نیكی به پدر و مادر و رعایت اصول خانوادگی، افراد جامعه را نیز از گزند جور خویش مصون نگه میداشت و هرگز از قوانین عمومی جامعه عصیان و تعدّی نمیكرد. چنین انسان وارستهای كه در طول زندگی خویش سنّت حسنه داشت و اصلاً خلاف شرع و شرف در قلمرو زندگی او راه نیافت، همان خواسته زكریای سالمند است كه در نیایش خویش از او به عنوان فرزند مَرْضی و طیب یاد كرد.
12ـ برخورداری از سلامِ ویژه الهی در مقاطع سهگانه حسّاس، یعنی روز میلاد و ورود به دنیا و روز هجرت از دنیا و ورود به برزخ و روز رستاخیز و ظهور قیامت كبرا، از دیگر فضیلتهای برجسته آن زاهد دوران بوده است: "و سلام علیه یوم ولد و یوم یموت و یوم یبعث حیاً."(14)
پینوشتها:
1- سوره مریم، آیه 7.
2- سوره آل عمران، آیه 39.
3- سوره مریم، آیه 12.
4- سوره مریم، آیه 12.
5-سوره مریم، آیه 13.
6-سوره ابراهیم، آیه 37.
7-سوره طه، آیه 39.
8- سوره مریم، آیه 96.
9- سوره مریم، آیه 13.
10- همان.
11- سوره بقره، آیه 197.
12- سوره مریم، آیه 14.
13- همان.
14- سوره مریم، آیه 15.
برگرفته از کتاب سیره پیامبران در قرآن، آیة الله جوادی آملی
- نظرات (0)
چگونگی تطهیر ارواح در برزخ
انسان از آن وقت که وجود پیدا کرد و پا به عرصه وجود گذاشت به اصطلاح فلاسفه دیگر باید معدوم شدنش را یکباره از فکرتان دور کنید. همین که انسان به وجود آمد مسلماً دیگر نابود نخواهد شد و فقط تغییر صورت خواهد داد یک مدت در این دنیا تغییرها خواهد داشت و چون انسان مشمول تحول است از اول به وجود آمدن شروع به رنگ گرفتن میکند شروع به کسب خصوصیات میکند و بیشتر هم خصوصیاتش بر روی روح پیاده میشود نه جسم گرچه جسم انسان هم در حرکت است از جنین تا به آخر ولی اصل حرکت و اصل تحول و اصل تغییر صورت دادن متوجه روح انسان است. بالاخره انسانها جسما و روحا از بدو به وجود آمدن متحول هستند و به این تحولها ادامه میدهند تا برسند به آغاز فصل دیگر یا شروع فصل دیگری از تحول که نامش را مرگ میگوییم.
روحها در این عالم رنگ بر میدارند و هر کس دارای یک هدف یا هدفهای معین است و بر اساس این اهداف میتوان آنها را به سه دسته تقسیم کرد :
1- دسته را اول آنهایی که به سوی مبدأ بودند و از اول زندگی در همین دنیا بیدار شدند و به خود آمدند و فهمیدند که فقط خدا را باید خواست و خدا را خواستند. اینها ۸۰ - ۷۰ سال زندگی دنیوی کردند. روح اینها که از بدن قطع علاقه کرد وارد عالم برزخ شد مانند سلمان و نظایر سلمان (البته بعد از ائمه اطهار) علیهم السلام وقتی وارد نظام برزخ میشوند تحولاتی برای اینها خواهد بود که مرتبط به خدا نزدیکتر خواهند شد. برزخ را هم که تمام کردند و وارد عوالم دیگر شدند مرتب به سوی خداوند متعال سیر میکنند چون رنگی که از اول گرفته بودند خدا خواستن بود.
2- یک عده عبارتند از امثال من و شما که خلطوا عملا صالحا و آخر سیئا که قرآن کریم میفرماید که در دنیا نتوانستند صاحب یک هدف ثابت شوند هم خدا را خواستند و هم غیر خدا را. (یعنی من و شما). حالا اگر ما از این دسته هم باشیم باز خوب است یعنی در روح این عده مقاصد مختلفی است. تحولی که در این دنیا برای اینها پیش آمد اینطور شد که هم خدا را خواستند هم غیر خدا را. اینها با این رنگ منتقل به عالم برزخ میشوند نظام برزخ اینها را این چنین پیش میبرد که آن 50 الی ۱۰۰ مقصودی که در اینجا داشتند غلبه و کشش هر کدام در این زندگی دنیوی در وجود این فرد زیاد بود همان مقصود او را به سوی خودش خواهد کشید. اگر خدا در وجود من و شما غلبه داشت و من و شما رضای حق در وجودمان غلبه برعقاید دیگر داشت وقتی به نظام برزخ افتادیم آن نظام با یک جذبه خاص ما را به سوی خداوند خواهد برد و اما اگر مقصودهای دیگری داشتیم ما را کم کم از آنها پاک خواهد کرد و این پاک کردن هم به صورت عذاب و فشار خواهد بود .
3- دسته سوم آنهایی هستند که خدا را اصلا نداشتند و دارای مقاصد دیگری هستند در زندگی اینان همه چیز رنگ دارد بجز خدا و خدا خواهی .
سرگذشت ما در برزخ :
قانون علمی و مسئله تحول درباره ما که دارای روحی با مقاصد مختلف هستیم چگونه است ؟ اگر جانب جذبه به سوی پروردگار عالم زیادتر باشد به سوی آن خواهیم رفت و تدریجا به مرور زمان در برزخ فشارهای دیگر و زحمتها و مقصودهای دیگر متوجه ما خواهد شد تا از آنها ما را پاک کند . در برزخ پاک خواهیم شد و اگر آنجا نشد در عوالم بعدی بالاخره به سوی خدا میرویم و از علاقهها و مقصودهای دیگر پاک خواهیم شد . کسی که هم به خدا معتقد است و هم خدا را میخواهد و مقصودهای دیگر زیادی هم دارد ولی بر عکس است یعنی جذبه به سوی خداوند ضعیفتر از مقصودهای دیگر است . اینچنین است که وقتی به برزخ افتاد یک یا چند تا از جذبههای علاقههای دیگر او را به عالم دیگر میکشاند
مثل اینکه یک انسان به ده جا جذبه دارد پول میخواهد زن میخواهد خوب خوردن میخواهد خیلی ساده میگویم از اینها خوشش میاید. مثل ما که در باطن خودمان از خیلی چیزها خوشمان میآید به خیلی چیزها میخواهیم برسیم . قهرا به حساب قانون تحول آنکه قویتر است مرا خواهد برد . من متوجه آن نقطهام که زن هست پول هست؛ خوب آنجا کجاست ؟ خود زن یا پول و یا جاه نیست اما آخرش به آنجا خواهد کشید که جهنم است . بسیاری از علایق دنیوی بعد از مرگ هم با ما میماند هر چند مصداق آنها وجود ندارد اما علاقه و وابستگی ما هنوز باقی است .!
مثلاً در دنیا خدا را هم تا حدی خواستهام و خدا را تا حدی هم شناختهام ولی در برزخ کم کم از خدا پاک خواهم شد . آن دسته اول از غیر حق پاک میشوند و این دسته از خدا پاک میشوند . یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُمَاتِ قرآن میگوید عدهای از ظلمات پاک میشوند حالا ظلمات یعنی چه ؟
به عنوان مثال من با خدا رابطهای داشتم و گه گاه خدا را صدا میزدم و گهگاه نمازی میخواندم و گهگاه خدا را یاد میکردم اما گرایش بر امور باطل بر آن غلبه داشت . الان در برزخ هم کم کم این رابطه من با خدا قطع میشود و از خدا دور میشود با دور شدنها قهرا نعمتهایی که بوده به تدریج آن نعمتها از بین میرود و به عکس آنهایی که به طرف خدا کشیده میشوند آنها عذابهایشان کم میشود و رفته رفته و به تدریج نعمتها و آسایششان و رفاه و آزادی آنها در برزخ بیشتر میشود این نکتهای بود که یادتان بماند و آیه آیةالکرسی را فراموش نکنید اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّوُرِ وَالَّذِینَ کَفَرُواْ أَوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُمَاتِ .

ممکن هم هست اشتباها از صحبتها برداشت شود لذا لازم است گفته شود لذا باید که برزخ نظام مخصوصی است و وقتی که روحها به آن عالم که وارد شدند با قانون تحول پیش میروند نتایج تمام جزئیات عقاید اوصاف و اعمال را در برزخ خواهیم دید . فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ * وَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ . نتایج و تمام جزئیات اعمالمان را از خیر و شر خواهیم دید .
علی ابن ابی طالب (علیهالسلام ) فرمود : من مات قام قیامته ، عوام اینطور فکر میکنند که تا قیامت خیلی مانده است . حضرت فرمود : هرکس که مرد قیامتش برپا شد یعنی با مرگ مجازات بد و یا نعمتهای اخروی شروع خواهد شد و در عین حال تکامل هم در جای خودش هست با تحول پیش میرویم یا به طرف جهنم یا به سوی بهشت و در عین حال هم نعمتها هست و هم عذابها .
3- دسته سوم آنها که در زندگی دنیوی معتقد بر مبدأ و معاد نیستند و رای خدا را در نظر نداند در برزخ چگونه خواهند بود؟
قرآن کریم میفرماید : منکرین خداوند یعنی آنها که خدا را نمیخواهند و یا اگر میخواهند رضای حق در نظر آنها مفهومی ندارد اینها در واقع چون از اول متوجه خدا نیستند هر قدر در زندگی دنیوی بمانند فقط برای اینست که به سوی مقصود خودشان بروند .
خدا در قرآن کریم به رسول اکرم ( صلوات الله علیه ) میفرماید : «وَلاَ یَحْزُنکَ الَّذِینَ یُسَارِعُونَ فِی الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لَن یَضُرُّواْ اللّهَ شَیْئًا یُرِیدُ اللّهُ أَلاَّ یَجْعَلَ لَهُمْ حَظًّا فِی الآخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ » .
واقعا دقت کنید که نکته مهم در مسئله تحول چیست ؟ خیلیها به نظرشان میاید که چرا خدا به گناهکار و معصیت کار و منکرم بداء و معاد زمان میدهد و چرا عمر میدهد و چرا وسایل زندگی آنها را روز به روز فراهمتر میکند ؟ این سوالی است که ممکن است به نظر خیلیها بیاید . ولی این سوال از خامی است و از توجه نداشتن بر مسئله تحول است . خداوند در قرآن میفرماید : ما این زندگی دنیوی را اساسی برای این تنظیم کردهایم که انسانها در اینجا رنگ به خودشان بگیرند و طبق رنگی که گرفتهاند وارد برزخ شوند و آنها را پیش ببریم اصلی دنیا را برای همین خلق کردهایم . این اصلی خواست ماست تا ببینیم چه کسی چه چیز را انتخاب میکند؟ عالم انتخاب است . اصلا مقصود خداوند است که انسان در اینجا رنگ بگیرد . مقصود حق است که انسان در اینجا مبداء تحول انتخاب کند یا خدا یا پول یا ریاست یا اشباع غریزه جنسی یا ظلم و تجاوز یا هر چیز دیگر همین قدر هر کس هرچه انتخاب میکند این مقصود حق است که برای آن باید وقت بدهد . اصلا این زندگی دنیا برای همین است .
قرآن خطاب به پیامبر میفرماید: « وَلاَ یَحْزُنکَ الَّذِینَ یُسَارِعُونَ فِی الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لَن یَضُرُّواْ اللّهَ شَیْئًا» آنهایی را که میبینی شب و روز فعالیت در مرحله کفر و عصیان و طغیان و شرک میکنند اینها ترا محزون نکند (عوامانه فکر نکنی که خدایا چرا به اینها مهلت دادهای ) «یُرِیدُ اللّهُ أَلاَّ یَجْعَلَ لَهُمْ حَظًّا فِی الآخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ» ( آیه ۱۷۶ سوره آل عمران ) خدا اراده کرده است و میخواهد ببیند اینها چه انتخاب میکنند. اگر کفر را کامل در خود تثبیت میکنند و معلوم شود که این فرد دیگر خدا را نمیخواهد و با خدا عناد دارد و اینکه اصلی خدا را نمیخواهد در وجودش تثبیت شود به محض تثبیت شدن به برزخ او را میاندازیم تا برود به همان طرف که «أَلاَّ یَجْعَلَ لَهُمْ حَظًّا فِی الآخِرَةِ» . میخواهد حظی برای اینها در آخرت نماند . بعد میفرماید : «وَلاَ یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ أَنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِّأَنفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدَادُواْ إِثْمًا » ؛ قرآن میفرماید : که کافرها گمان نکنند که ما مهلتی که به آنها میدهیم به نفع آنهاست . مهلت میدهیم تا اینها در طریق اسم و در طریق مقاصد باطل کامل تکمیل و تثبیت بشوند (خدا کارهای عجیبی دارد )
نمودش را در جریان ابا عبد الله (علیهالسلام ) میتوان دید خدا که از اول میدانست چه خواهد شد بله میدانست . باز با خود میگویند چه میشد آن قشونی که میآمدند خدا بلایی بر سر آنها میآورد و آنها میمردند و ابا عبد الله ( علیهالسلام ) هم نجات پیدا میکرد ؟ نمیشود هم باید ابا عبد الله ( علیهالسلام ) تکمیل بشود و هم عمر سعد !
خوب حالا اگر کافری عمل خیری انجام داد سرنوشتش چه میشود؟
قرآن میفرماید : وَقَدِمْنَا إِلَی مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاء مَّنثُورًا کافرها را میگوید که آن کس که منصرف از مبدا است منقطع از مبدأ است هر قدر عمل خوب انجام بدهد هَبَاء مَّنثُورًا میشود . حاتم طاعی اگر چنانچه خدا را میخواست و این احسانها را به خاطر رضای خدا انجام میداد به دردش میخورد . ولی وقتی به سوی خدا حرکت نمیکند احسانش هم او را به سوی خدا نمیبرد .

حضرت علی ( علیهالسلام ) فرمود : تخلیص العمل اشد من العمل؛پاک کردن عمل از خود عمل خیلی سختتر است . واقع اهم سخت است آنهایی که به پاک کردن باطن خودشان خیلی مقید هستند آنها میفهمند . انشاء الله از فردا امتحان کنید خیلی سعی کنید ببینید چقدر سخت است . نماز خواندن خیلی آسان است روزه گرفتن و هر عمل خوبی انجامش خیلی آسان است ولی تخلیص آن برای خدا آن از کارهای مشکل است . چنان چیزی است که افراد کمی در این وادی نجات پیدا میکنند . دقت میکنید تخلیص العمل اشد من العمل بالاخره مسئله تحول توجه به حق میخواهد . حرکت به سوی خدا باید از اول پایه و اساس باشد . قهرا اگر خدا درنظر نباشد به درد نمیخورد نه کار کافر نه کار ریا نه کار متظاهر و نه کار مشرک هیچکدام به درد نمیخورد .
بندگان خدا از درون تلاش میکنند و با نفس خودشان در جنگ هستند . سعی کنید درونتان را از غیر حق پاک کنید که اگر این طور نباشد در موقع مرگ یک وقت میبینید همه عملها بی جا بوده و شما را سوق به سوی خدا نداده است . آیه آخر سوره نور را میفرماید:«وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ کَسَرَابٍ بِقِیعَةٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاء حَتَّی إِذَا جَاءهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئًا وَوَجَدَ اللَّهَ عِندَهُ فَوَفَّاهُ حِسَابَهُ» آنها که کافرند منقطع از خدا هستند هر قدر کار خوب انجام بدهند و هر قدر زحمت بکشند و کار الهی انجام دهند چون خدا در نظرشان نبود أَعْمَالُهُمْ کَسَرَابٍ بِقِیعَةٍ عمل آنها مانند سراب است که انسان فکر میکند آب است بلکه آب نما است و انسان را فریب میدهد . میفرماید شما خیال میکنید عمل خوب است در صورتی در تحول به دردتان نمیخورد . عمل خوب آن است که در قانون تحول به درد انسان بخورد و انسان را به سوی مقصد اصلیاش حرکت دهد .
باید عملی انجام داد که هنگام برزخ ما رنگ خدایی بگیریم نه اینکه خالی از خدا شویم خودسازی و مبارزه با نفس کار سختی است جهاد اکبر است شوخی نیست،اما طالب رضای خدا خون دل میخورد و پایبند میماند در نتیجه در عوالم پس از مرگ آسوده است.
ما حساب و کتاب را شوخی گرفتهایم اصلی حواسمان به اعمالمان نیست به نیتمان نیست به حفظ همان عمل ناچیزمان نیست،چون ما اصلی حواسمان به مرگ نیست به برزخ نیست به قیامت نیست.
باید بکوشیم با مجاهده با مبارزه با تقوای خود را جزء دسته اول قرار دهیم نه اینکه رنگ غیر خدایی بودنمان را تثبیت کنیم . از خداوند متعال میخواهیم که خودش ما را در این راه سخت یاری کند تا دل از این مخروبه دنیا بر گیریم و به لقای او دل خوش داریم .
منبع : وبلاگ آقای جعفر شجاعی (ناگفته ها و ناشنیده هایی از استاد شیخ محمد شجاعی)
- نظرات (0)
- ««123456789101112131415161718192021222324252627282930313233343536373839404142434445464748495051525354555657585960616263646566676869707172737475767778798081828384858687888990919293949596979899100101102103104105106107108109110111112113114115116117118119120121122123124125126127128129130131132133134135136137138139140141142143144145146147148149150151152153154155156157158159160161162163164165166167168169170171172173174175176177178179180181182183184185186187188189190191192193194195196197198199200201202203204205206207208209210211212213214215216217218219220221222223224225226227228229230231232233234235236237238239240241242243244245246247248249250251252253254255256257258259260261262263264265266267268269270271272273274275276277278279280281282283284285286287288289290291292293294295296297298299300301302303304305306307308309310311312313314315316317318319320321322323324325326327328329330331332333334335336337338339340341342343344345346347348349350351352353354355356357358359360361362363364365366367368369370371372373374375376377378379380381382383384385386387388389390391392393394395396397398399400401402403404405406407408409410411412413414415416417418419420421422423424425426427428429430431432433434435436437438439440441442443444445446447448449450451452453454455456457458459460461462463464465466467468469470471472473474475476477478479480481482483484485486487488489490491492493494495496497498499500501502503504505506507508509510511512513514515516517518519520521522523524525526527528529530531532533534535536537538539540541542543544545546547548549550551552553554555556557558559560561562563564565566567568569570571572573574575576577578579580581582583584585586587588589590591592593594595596597598599600601602603604605606607608609610611612613614615616617618619620621622623624625626627628629630631632633634635636637638639640641642643644645646647648649650651652653654655656657658659660661662663664665666667668669670671672673674675676677678679680681682683684685686687688689690691692693694695696697698699700701702703704705706707708709710711712713714715716717718719720721722723724725726727728729730731732733734735736737738739740741742743744745746747748749750751752753754755756757758759760761762763764765766767768769770771772773774775776777778779780781782783784785786787788789790791792793794795796797798799800801802803804805806807808809810811812813814815816817818819820821822823824825826827828829830831832833834835836837838839840841842843844845846847848849850851852853854855856857858859860861862863864865866867868869870871872873874875876877878879880881882883884885886887888889890891892893894895896897898899900901902903904905906907908909910911912913914915916917918919920921922923924925926927»»