لينكستان
موضوعات
























ایسنای سایت
ذکرایام هفته
اعضا

شمارنده
الهی فقط خودت

سایت خاتون
معرفی اهالی بهشت
"إِنَّ الَّذِینَ امَنُوا وَ عَمِلُوا الصالِحَاتِ وَ أَخْبَتُوا إِلى رَبهِمْ أُولَئك أَصحَاب الْجَنَّةِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ؛ آنها كه ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند و در برابر خداوند خاضع و تسلیم بودند، آنها یاران بهشتاند، و جاودانه در آن خواهند ماند.
راغب در مفردات گفته است: كلمه «خبت» به معناى زمین مطمئن و محكم است، و وقتى گفته مىشود: «اخبت الرجل» معنایش این است كه تصمیم گرفت به زمینى محكم برود، و یا در آن زمین پیاده شد، نظیر كلمه «اسهل و انجد» كه به معناى «به سرزمین هموار رفت، به بلندى رفت» مىباشد، و به تدریج در معناى نرمى و تواضع استعمال شده كه در آیه "و اخبتوا الى ربهم" به همین معنا آمده، و نیز در جمله «و بَشِّر المُخبتین» به معناى تواضع آمده، مىفرماید افراد متواضع را كه استكبارى از عبادت خدا ندارند بشارت بده، و نیز در جمله «فَتُخبِت لهُ قُلوبهم» یعنى دلهایشان براى او نرم و خاشع مىگردد.
و بنابراین، منظور از «اخبات مؤمنین به سوى خدا»، اطمینان و آرامش یافتنشان به یاد او و تمایل دلهایشان به سوى اوست، به طورى كه ایمان درون دلشان متزلزل نگشته، به این سو و آن سو منحرف نشوند و دچار تردید نگردند، همانطور كه زمین محكم این چنین است، و اشیائى را كه بر گرده(دوش) خود دارد نمىلغزاند.
كسانی كه از عبادت پروردگارشان تكبر و استنكاف نمیورزند و قلبهایشان خاشع است و هرگز ایمانشان متزلزل نمیشود و اعمال صالحه انجام میدهند، اینها مؤمنان خاص و اهل بصیرت بوده و از اهالی بهشت هستند و در مقابل عقاید حق و اعمال صالح و تواضعشان در برابر حضرت حق، در بهشت خداوند جاودانه خواهند بود. و خدای متعال در این آیات وضعیت این مؤمنان صاحب بصیرت الهی را با افراد كافری كه دیده بصیرت خود را از كف دادهاند مقایسه مینماید.(1)
خداوند در ادامه آیات گذشته كه حال گروهى از منكران وحى الهى را تشریح مىكرد، در این آیه، نقطه مقابل آنها، حال مؤمنان راستین را بیان مىكند.
در این آیه میفرماید: كسانى كه ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند و در برابر خداوند خاضع و تسلیم و به وعدههاى او مطمئن بودند اصحاب و یاران بهشتند و جاودانه در آن خواهند ماند. در این آیه به دو نكته باید توجه داشت:
1- بیان این سه وصف یعنى ایمان و عمل صالح و تسلیم و خضوع در برابر دعوت حق در حقیقت بیان سه واقعیت مرتبط با یكدیگر است، چرا كه عمل صالح میوه درخت ایمان است، ایمانى كه چنین ثمرى نداشته باشد، ایمان سست و بى ارزشى است كه نمىتوان آن را به حساب آورد، همچنین مساله تسلیم و خضوع و اطمینان به وعدههاى پروردگار از آثار ایمان و عمل صالح مىباشد، چرا كه اعتقاد صحیح و عمل پاك سرچشمه پیدایش این صفات و ملكات عالى در درون جان انسان است .
2- "اخبتوا" از ماده اخبات از ریشه خبت (بر وزن ثبت) گرفته شده كه به معنى زمین صاف و وسیع است كه انسان به راحتى و با اطمینان مىتواند در آن گام بردارد، به همین جهت این ماده در معنى "اطمینان" به كار رفته است، و به معنى خضوع و تسلیم نیز آمده، چرا كه چنین زمینى هم براى گام برداشتن اطمینانبخش است، و هم در برابر رهروان خاضع و تسلیم .
بنابراین جمله "اخبتوا الى ربهم"، ممكن است به یكى از سه معنى زیر باشد كه در عین حال جمع هر سه نیز با هم منافاتى ندارد:
1- مؤمنان راستین در برابر خداوند خاضعند.
2- آنها در برابر فرمان پروردگارشان تسلیمند.
3- آنها به وعدههاى خداوند اطمینان دارند.
و در هر صورت اشاره به یكى از عالیترین صفات انسانى مؤمنان است كه اثرش در تمام زندگى آنان منعكس است .
در حدیثى از امام صادق علیه السلام آمده است كه یكى از یارانش عرض كرد در میان ما مردى است كه نام او "كلیب" است، هیچ حدیثى از ناحیه شما صادر نمىشود مگر این كه او فوراً مىگوید من در برابر آن تسلیمم، و لذا ما اسم او را "كلیب تسلیم" گذاردهایم .
امام فرمود: رحمت خدا بر او باد، سپس اضافه كرد: آیا میدانى تسلیم چیست؟ ما ساكت شدیم، فرمود: به خدا سوگند این همان اخبات است كه در كلام خداوند عزوجل "الذین آمنوا و عملوا الصالحات و اخبتوا الى ربهم" آمده است . (2)
عدهای هم گفتهاند که وصف "واجتنبوا ربهم" به طایفه خاصى از مؤمنین اشاره دارد. در این آیه خداى تعالى ایمان و عمل صالح را مقید كرده به اخبات، و این دلالت دارد بر این كه منظور از این مؤمنین عموم دارندگان ایمان نیست، بلكه طایفه خاصى از مؤمنین است، و آن افراد خاصى از مؤمنین هستند كه اطمینان به خدا دارند و داراى بصیرتى از ناحیه پروردگار خویشاند، و این خصوصیت همان است كه ما در صدر آیات در تفسیر جمله "اَ فَمن كانَ عَلى بَینة مِن رَبهِ ... " آورده و گفتیم: این آیات دو طایفه خاص از مردم را مقایسه مىكند، یكى آنهایى كه اهل بصیرت الهىاند، و دیگری آنهایى كه چشم بصیرت خود را از دست دادهاند.(3)
در تفسیر نور دو معنا برای لفظ "اخبتوا" ذکر شده است که: واژه «اَخبتوا» از «خَبْت» گرفته شده، كه هم به معناى تسلیم و خضوع آمده و هم به معناى آرامش و اطمینان به كار رفته است.
در كنار هشدار و تهدید، تشویق آمده است. به دنبال آیات قبل كه سرنوشت اهل افترا را بیان مىكرد، این آیه، سیماى اهل حقّ را بیان مىكند.
در این آیه دو مورد باید مورد توجه قرار گیرد:
1- به ایمان و عمل صالح خود مغرور نشویم كه تسلیم مطلق بودن، شرط عبودیّت است. «امنوا و عملوا الصالحات و اخبتوا الى ربّهم.»
2- حالات قلبى و معنوى، در پاداش انسان مؤثّر است. «اخبتوا الى ربهم»
(4)امید که خدواند توفیق دهد که در شمار این افراد، محاسبه گردیم.
پینوشتها:
1- برگرفته از تفسیر اطیب البیان .
2- برگرفته از تفسیر نمونه جلد 9 صفحه 65
3- برگرفته از ترجمه تفسیر المیزان جلد 10 صفحه 287
4- برگرفته از تفسیر نور .
سایت تبیان
مهری هدهدی
پیوند به:
چرا خداوند مردم را آزمایش میکند؟
- نظرات (0)
نابرابری گناه و مجازات درقیامت
انسان ها به دو دسته كلی سعید و شقی تقسیم میشوند كه ایشان بر اساس اعمال و رفتار خویش در یكی از این دو دسته جای میگیرند. در این مقاله قصد داریم با مدد گرفتن از آیات قرآن كریم این دو دسته و راه رسیدن به سعادت را بررسی نماییم.
خداوند در آیات قبل از آیات مورد بحث، اشارهاى به مسئله قیامت و اجتماع همه مردم در آن دادگاه بزرگ نموده است و در آیات مورد بحث سرنوشت مردم را در آن روز بیان مىكند.
«یَوْمَ یَأْتِ لا تَكلَّمُ نَفْسٌ إِلا بِإِذْنِهِ فَمِنْهُمْ شقِىُّ وَ سعِیدٌ * فَأَمَّا الَّذِینَ شقُوا فَفِى النَّارِ لهَُمْ فِیهَا زَفِیرٌ وَ شهِیقٌ * خَالِدِینَ فِیهَا مَا دَامَتِ السمَوَات وَ الاَرْض إِلا مَا شاءَ رَبُّك إِنَّ رَبَّك فَعَّالٌ لِّمَا یُرِیدُ * وَ أَمَّا الَّذِینَ سعِدُوا فَفِى الجَْنَّةِ خَالِدِینَ فِیهَا مَا دَامَتِ السمَوات وَ الاَرْض إِلا مَا شاءَ رَبُّك عَطاءً غَیرَ مجْذُوذٍ .(هود/ 105 – 108)
آن روز كه(قیامت) فرا رسد هیچ كس جز به اجازه او سخن نمىگوید گروهى از آنها شقاوتمندند و گروهى سعادتمند (گروهى بدبختند و گروهى نیكبخت). اما آنها كه شقاوتمند شدند در آتشند، و براى آنها زفیر و شهیق (نالههاى طولانى دم و بازدم) است. جاودانه در آن خواهند ماند، تا آسمانها و زمین بر پاست، مگر آنچه پروردگارت بخواهد كه پروردگارت هر چه را اراده كند انجام مىدهد. اما آنها كه سعادتمند شدند در بهشت جاودانه خواهند بود، مادام كه آسمانها و زمین بر پاست مگر آنچه پروردگارت بخواهد، بخششى است قطع نشدنى .
گاه چنین تصور مىشود که آیه اول دلیل بر سخن گفتن مردم در آن روز به اجازه پروردگار است؛ با آیاتى كه مطلقاً نفى تكلم مىكند منافات دارد، مانند آیه 65 سوره یس: " الْیَوْمَ نخْتِمُ عَلى أَفْوَهِهِمْ وَ تُكلِّمُنَا أَیْدِیهِمْ وَ تَشهَدُ أَرْجُلُهُم بِمَا كانُوا یَكْسِبُونَ"؛ امروز بر دهان آنها مُهر مىنهیم و به جاى آن، دستهایشان سخن مىگویند، و پاهایشان گواهى مىدهند به كارهائى كه انجام دادهاند. و در آیه 35 سوره مرسلات مىخوانیم: "هَذَا یَوْمُ لا یَنطِقُونَ"؛ امروز روزى است كه آنها سخن نمىگویند.
به همین دلیل بعضى از مفسران بزرگ معتقدند كه اصولا در آن روز سخن گفتن مفهومى ندارد، چرا كه سخن گفتن وسیلهاى است كه ما به وسیله آن، درون اشخاص را مىفهمیم و اگر ما حسى داشتیم كه از افكار هر كس مىتوانستیم به وسیله آن آگاه شویم هیچگاه نیازى به تكلم نبود، بنابراین در قیامت كه كشف اسرار مىشود و همه چیز ظهور مىیاید اصولا تكلم معنى ندارد.
به بیانى دیگر، سراى آخرت سراى پاداش است، نه دار عمل، و به همین دلیل در آنجا خبرى از اختیار انسانى و سخن گفتن به میل و اراده خویش نیست، بلكه در آنجا تنها انسان است و اعمالش و آنچه به آن مربوط است. بنابراین اگر سخن هم بگوید همچون سخنان دنیا كه از اختیار و اراده، براى كشف اسرار درون سرچشمه مىگیرد نیست، و هر چه بگوید یك نوع انعكاس و بازتاب از اعمال اوست اعمالى كه در آنجا ظاهر و آشكار است .
بنابراین سخن گفتن در آن روز همانند تكلم در دنیا نیست كه انسان بتواند به میل خود راست بگوید یا دروغ .
بهر حال آن روز، روز كشف حقائق اشیاء و بازگشت غیب به شهود است و شباهتى با این جهان ندارد.
ولى این برداشت از آیه فوق با ظاهر آیات دیگر قرآن چندان سازگار نیست چرا كه قرآن گفتگوهاى زیادى از مؤمنان و مجرمان، پیشوایان و جبّاران و پیروان آنها، همچنین شیطان و فریبخوردگانش، و دوزخیان و بهشتیان نقل مىكند كه نشان دهنده وجود سخنانى همانند سخنان این جهان است .
حتى از بعضى از آیات قرآن استفاده مىشود كه پارهاى از گناهكاران در برابر بعضى از سئوالات، دروغ هم مىگویند. مثلا در سوره انعام آیه 22 - 24 مىخوانیم: "وَ یَوْمَ نحْشرُهُمْ جَمِیعاً ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِینَ أَشرَكُوا أَیْنَ شرَكاؤُكُمُ الَّذِینَ كُنتُمْ تَزْعُمُونَ * ثُمَّ لَمْ تَكُن فِتْنَتهُمْ إِلا أَن قَالُوا وَ اللهِ رَبِّنَا مَا كُنَّا مُشرِكِینَ * انظرْ كَیْف كَذَبُوا عَلى أَنفُسِهِمْ وَ ضلَّ عَنهُم مَّا كانُوا یَفْترُونَ"؛ آن روز كه همه آنها را محشور مىكنیم به مشركان مىگوئیم معبودهائى را كه شریك خدا مىدانستید كجا هستند؟ پاسخ و عذر آنها جز این نیست كه مىگویند به خدائى كه پروردگار ماست سوگند كه ما مشرك نبودیم، ببین چگونه به خودشان نیز دروغ مىگویند و آنچه را به دروغ شریك خدا مىپنداشتند از دست مىدهند.

لذا باید گفت مردم در آن روز مراحل مختلفى را مىپیمایند كه هر مرحله ویژگیهائى دارد، در پارهاى از مراحل هیچگونه پرسش و سئوالى از آنها نمىشود و حتى مُهر بر دهانشان مىنهند، فقط اعضاى پیكرشان كه آثار اعمال را در خود حفظ كردهاند با زبان بى زبانى سخن مىگویند، اما در مراحل دیگر قفل از زبانشان برداشته مىشود و به اذن خداوند به سخن مىآیند و به گناهان خود اعتراف مىكنند و خطاكاران یكدیگر را ملامت مىنمایند بلكه سعى دارند گناه خویش را بر گردن دیگرى نهند!
اسباب سعادت و شقاوت
در پایان آیه مورد بحث، اشاره به تقسیم همه مردم به دو گروه شده و مىفرماید: گروهى در آنجا شقى و گروهى سعیدند، گروهى خوشبخت و گروه دیگرى بدبختند (فمنهم شقى و سعید).
سعید از ماده سعادت به معنى فراهم بودن اسباب نعمت، و شقى از ماده شقاوت به معنى فراهم بودن اسباب گرفتارى و مجازات و بلاست. بنابراین سعیدها در آن جهان همان نیكوكارانى هستند كه در لابلاى انواع نعمتها جاى گرفتهاند و شقاوتمندان همان بدكارانى هستند كه در دل دوزخ در انواع مجازاتها گرفتارند. بهرحال این شقاوت و آن سعادت چیزى جز نتیجه اعمال و كردار و گفتار و نیات انسان در دنیا نیست.
سعادت گمشده همه انسانهاست و هر كس آن را در چیزى مىجوید و در جائى مىطلبد. سعادت عبارتست از فراهم بودن اسباب تكامل براى یك فرد یا یك جامعه، و نقطه مقابل آن شقاوت و بدبختى است كه همه از آن متنفرند و آن عبارت از نامساعد بودن شرایط پیروزى و پیشرفت و تكامل است .
روایتی از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله نقل شده است که:
از نشانههاى شقاوت آنست كه هرگز قطره اشكى از چشم انسان نریزد، و نیز از علامات آن سنگدلى، و حرص شدید در تحصیل روزى، و اصرار بر گناه است .
بنابراین هر كس از نظر شرائط روحى، جسمى، خانوادگى، محیط و فرهنگ، اسباب بیشترى براى رسیدن به هدفهاى والا در اختیار داشته باشد به سعادت نزدیكتر یا به تعبیر دیگر سعادتمندتر است. و هر كس گرفتار كمبودها، نارسائیها، از جهات بالا بوده باشد شقاوتمند و بى بهره از سعادت خواهد بود.
ولى باید توجه داشت كه پایه اصلى سعادت و شقاوت، اراده و خواست خود انسان است. اوست كه مىتواند وسائل لازم را براى ساختن خویش و حتى جامعهاش فراهم سازد، و اوست كه مىتواند با عوامل بدبختى و شقاوت به مبارزه برخیزد و یا تسلیم آن شود.
در منطق انبیاء سعادت و شقاوت چیزى نیست كه در درون ذات انسان باشد، و حتى نارسائیهاى محیط، خانواده و وراثت در برابر تصمیم و اراده خود انسان، قابل تغییر و دگرگونى است، مگر این كه ما اصل اراده و آزادى انسان را انكار كنیم و او را محكوم شرایط جبرى بدانیم و سعادت و شقاوتش را ذاتى و یا مولود جبرى محیط و مانند آن بدانیم كه این نظر به طور قطع در مكتب انبیاء و همچنین مكتب عقل محكوم است .
در روایاتى از پیامبر اکرم و ائمه اطهار علیهم السلام؛ مسائل مختلفى به عنوان اسباب سعادت یا اسباب شقاوت مطرح شده كه انسان را با نوع تفكر اسلامى در این مساله مهم، آشنا مىسازد و به جاى این كه براى رسیدن به سعادت و فرار از شقاوت به دنبال مسائل خرافى و پندارها و سنتهاى غلطى كه در بسیارى از اجتماعات وجود دارد، برود و مسائل بى اساسى را اسباب سعادت و شقاوت بپندارند، به دنبال واقعیات عینى و اسباب حقیقى سعادت خواهد رفت .
نمونهای از روایات
- امام صادق از جدش امیرمؤمنان على (علیهماالسلام) چنین نقل مىكند: حقیقت سعادت این است كه آخرین مرحله زندگى انسان با عمل سعادتمندانهاى پایان پذیرد و حقیقت شقاوت این است كه آخرین مرحله عمر با عمل شقاوتمندانهاى خاتمه یابد.
- در حدیث دیگرى از حضرت على علیه السلام مىخوانیم: سعادتمند كسى است كه از سرنوشت دیگران پند گیرد و شقاوتمند كسى است كه فریب هواى نفس و غرورش را بخورد.
این فرمایش حضرت على علیه السلام نیز تاكید مجددى است بر اختیارى بودن سعادت و شقاوت و بعضى از اسباب مهم این دو را بیان مىكند.

- پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله مىفرماید: چهار چیز از اسباب سعادت و چهار چیز از اسباب شقاوت است:
اما آن چهار چیز كه از اسباب سعادت است: همسر صالح، خانه وسیع، همسایه شایسته و مركب خوب است .
و چهار چیز كه از اسباب شقاوت است: همسایه بد، همسر بد، خانه تنگ و مركب بد است .
با توجه به این كه این چهار موضوع در زندگى مادى و معنوى هر كس نقش مؤثرى دارد و از عوامل پیروزى یا شكست مىتواند باشد، وسعت مفهوم سعادت و شقاوت در منطق اسلام روشن مىشود.
یك همسر خوب، انسان را به انواع نیكیها تشویق مىكند، یك خانه وسیع روح و فكر انسان را آرامش مىبخشد، و آماده فعالیت بیشتر مىنماید، و استفادههای موثری میتوان از آن داشت، همسایه بد بلا آفرین و همسایه خوب كمك مؤثرى به آسایش و حتى پیشرفت هدفهاى انسان مىكند، یك مركب مناسب براى رسیدن به كارها و وظائف اجتماعى عامل مؤثرى است، در حالى كه مركب فرسوده یك عامل عقب ماندگى است، چرا كه كمتر مىتواند صاحبش را به مقصد برساند.
- روایت دیگری از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله نقل شده است:
از نشانههاى شقاوت آنست كه هرگز قطره اشكى از چشم انسان نریزد، و نیز از علامات آن سنگدلى، و حرص شدید در تحصیل روزى، و اصرار بر گناه است .
این امور چهارگانه كه در حدیث فوق آمده امورى است اختیارى كه از اعمال و اخلاق اكتسابى خود انسان سرچشمه مىگیرد و به این ترتیب دور كردن این اسباب شقاوت در اختیار خود انسانهاست .
اگر اسبابى را كه براى سعادت و شقاوت در احادیث بالا ذكر شده با توجه بر عینیت همه آنها و نقش مؤثرشان در زندگى بشر با اسباب و نشانههاى خرافى كه حتى در عصر ما، عصر اتم و فضا گروه زیادى به آن پایبندند مقایسه كنیم به این واقعیت مىرسیم كه تعلیمات اسلام تا چه حد منطقى و حساب شده است .
هنوز هستند كسانى كه نعل اسب را سبب خوشبختى، و روز سیزده را سبب بدبختى. پریدن از روى آتش را در بعضى از شبهاى سال سبب خوشبختى، و آواز خواندن مرغ را سبب بدبختى، پاشیدن آب را پشت سر مسافر سبب خوشبختى و رد شدن زیر نردبان را سبب بدبختى میدانند و امثال این خرافات كه در شرق و غرب، و در میان اقوام و ملل مختلف فراوان است .
و چه بسیار انسانهائى كه بر اثر گرفتار شدن به این خرافات از فعالیت در زندگى باز ماندهاند و گرفتار مصیبتهاى فراوانى شدهاند.
اسلام بر تمام این پندارهاى خرافى قلم بطلان كشیده و سعادت و شقاوت انسان را در فعالیتهاى مثبت و منفى و نقاط قوت و ضعف اخلاقى و برنامههاى عملى و طرز تفكر و عقیده هر كس مىداند كه نمونههائى از آن در چهار حدیث فوق به روشنى بیان شده است .
مساله خلود در قرآن
"خلود" در اصل لغت به معنى بقاى طولانى و هم به معنى ابدیت آمده است، بنابراین كلمه خلود به تنهائى دلیل بر ابدیت نیست، زیرا هر نوع بقاء طولانى را شامل مىشود.
ولى در بسیارى از آیات قرآن با قیودى ذكر شده است كه از آن به وضوح مفهوم ابدیت فهمیده مىشود. مثلا در آیات (100، توبه)، (11، طلاق) و (9، تغابن) در مورد بهشتیان تعبیر به "خالدین فیها ابدا" مىكند، كه این تعبیر مفهومش ابدیت بهشت براى این گروهها است. و در آیات دیگرى مانند (169، نساء) و (23، جن) درباره گروهى از دوزخیان همین تعبیر "خالدین فیها ابدا" دیده مىشود كه دلیل بر جاودانگى عذاب آنها است.
بعضى كه نتوانستهاند اشكالات خلود و جاودانگى مجازات را به نظر خود حل كنند ناچار دست به دامن معنى لغوى آن زده و آن را به معنى مدت طولانى گرفتهاند، در حالى كه تعبیراتى نظیر آیات فوق تاب چنین تفسیرى را ندارد.
نابرابری گناه و مجازات؟!
در اینجا یك علامت سوال بزرگ در فكر هر شنوندهاى ترسیم مىشود كه این نابرابرى میان گناه و مجازات چگونه در كار خدا ممكن است؟ چگونه مىتوان پذیرفت كه انسان تمام عمر خود را كه حداكثر 80 یا 100 سال بوده كار خوب یا بد كرده است ولى میلیونها میلیون سال و بیشتر، پاداش و كیفر ببیند؟!
البته این مطلب در مورد پاداش چندان مهم نیست، زیرا بخشش و پاداش هر چه بیشتر باشد نشانه فضل و كرم پاداش دهنده است، بنابراین جاى ایراد و خردهگیرى نیست .
اما در مورد كار بد و گناه و ظلم و كفر این سؤال هست كه چگونه عذاب جاودانه در برابر گناه محدود با اصل عدالت خدا سازگار است؟
كسى كه دوران طغیان و سركشى و تجاوزش حداكثر از یكصد سال تجاوز نمىكند چرا همیشه باید در آتش و مجازات شكنجه ببیند؟!
آیا عدالت ایجاب نمىكند كه یك نوع تعادل در اینجا برقرار گردد و مثلا صد سال (به اندازه اعمال خلافش) كیفر ببیند؟!
پیچیدگى پاسخ این اشكال سبب شده كه بعضى به فكر توجیه آیات خلود بیفتند و آنها را طورى تفسیر كنند كه مجازات جاودان كه به عقیده آنها بر خلاف اصل عدالت است از آن استفاده نشود.
براى توضیح این بحث باید به سه اصل توجه كرد:
1- مجازات ابدى و جاویدان. این نوع مجازات منحصر به كسانى است كه تمام روزنههاى نجات را به روى خود بستهاند و عالماً، عامداً غرق در فساد و تباهى و كفر و نفاق گشتهاند، سایه شوم گناه تمام قلب و جان آنها را پوشانیده، و در حقیقت به رنگ گناه و كفر در آمدهاند همانگونه كه در سوره بقره آیه 81 مىخوانیم: " بَلى مَن كَسب سیِّئَةً وَ أَحَطت بِهِ خَطِیئَتُهُ فَأُولَئك أَصحَب النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ؛ آرى كسى كه مرتكب گناهى گردد و آثار آن تمام وجود او را احاطه كند، چنان كسى اهل دوزخ است و جاودانه در آن خواهد ماند.
2- این اشتباه است كه بعضى خیال مىكنند كه مدت و زمان كیفر باید به اندازه مدت و زمان گناه باشد، زیرا رابطه میان گناه و كیفر رابطه زمانى نیست بلكه رابطه كیفى است یعنى مقدار زمان مجازات تناسب با كیفیت گناه دارد نه مقدار زمان آن. مثلا كسى ممكن است در یك لحظه دست به قتل نفس بزند و طبق پارهاى از قوانین محكوم به زندان ابد گردد، در اینجا مىبینیم زمان گناه تنها یك لحظه بوده در حالى كه مجازات آن گاهى 80 سال زندان خواهد بود. بنابراین آنچه مطرح است كیفیت است نه كمّیت گناه از نظر زمان .

3- گفتیم مجازاتها و كیفرهاى رستاخیز بیشتر جنبه اثر طبیعى عمل و خاصیت گناه دارد و به عبارت روشنتر، رنجها و دردها و ناراحتیهائى كه گناهكاران در جهان دیگر مىكشند اثر و نتیجه اعمال خود آنها است كه دامانشان را فرا مىگیرد در سوره یس، 54 مىخوانیم: "فَالْیَوْمَ لا تُظلَمُ نَفْسٌ شیْئاً وَ لا تجْزَوْنَ إِلا مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ؛ امروز (روز رستاخیز) به هیچ كس ستم نمىشود و جز اعمال خود شما جزائى براى شما نیست!
و در سوره جاثیه،33 میفرماید: "وَ بَدَا لهَُمْ سیِّئَات مَا عَمِلُوا وَ حَاقَ بهِم مَّا كانُوا بِهِ یَستهْزِءُونَ"؛ اعمال بد آنها در برابر آنان آشكار مىگردد و آنچه را به باد مسخره مىگرفتند بر آنها وارد مىگردد.
و در بخشی از آیه 84 سوره قصص میفرماید:"... فَلا یجْزَى الَّذِینَ عَمِلُوا السیِّئَاتِ إِلا مَا كانُوا یَعْمَلُونَ"؛ به آنها كه كار بد انجام دادند جزائى جز اعمال آنها داده نمىشود.
پس از ذکر این مقدمات سهگانه حال باید جواب را دریابیم.
فرض كنید كسى بر اثر مصرف كردن پى در پى مشروبات الكلى در مدت یك هفته گرفتار زخم معده شدید شود. چندان كه مجبور باشد تا آخر عمر با این درد بسازد و رنج برد، آیا این برابرى میان عمل بد و نتیجه آن بر خلاف عدالت است؟ حال اگر عمر این انسان به جاى 80 سال، یكهزار سال و یا یك میلیون سال باشد؛ باید به خاطر یك هفته هوسرانى یك میلیون سال رنج ببرد آیا این بر خلاف اصل عدالت است در حالى كه قبلا وجود این خطر در میگسارى به او اعلام شده، و عاقبت آن نیز براى او توضیح داده شده است .
و نیز فرض كنید كسى دستورات و مقررات رانندگى را كه به كار بستن آنها مسلماً به نفع عموم و موجب كاهش تصادف و ناراحتیهاى ناشى از آن است، به دست فراموشى بسپارد و به اخطارهاى مكرر دوستان عاقل گوش فرا ندهد و حادثه در یك لحظه كوتاه به سراغ او بیاید و چشم یا دست و پاى خود را در حادثه از دست بدهد، و به دنبال آن ناچار شود سالیان دراز رنج نابینائى و بیدست و پائى را تحمل كند آیا این پدیده، هیچگونه منافاتى با اصل عدالت پروردگار دارد؟!
آیا این امور كه همه از آثار اعمال است هیچگونه منافاتى با اصل عدالت دارد، در حالى كه مساوات و برابرى در میان كمّیت این عمل و نتیجه آن موجود نیست؟
پس نتیجه مىگیریم:
هنگامى كه پاداش و كیفر، نتیجه و اثر خود عمل آدمى باشد مسئله مساوات و برابرى از نظر كمّیت و كیفیت مطرح نخواهد بود. اى بسا عمل به ظاهر كوچكى(از نظر کمّی) كه اثرش یك عمر محرومیت و شكنجه و ناراحتى است و اى بسا كار ظاهراً كوچكى(از نظر کمّی) كه سرچشمه خیرات و بركات براى یك عمر خواهد بود. بنابراین هنگامى كه گناه و كفر و طغیان و سركشى سراسر وجود انسانى را احاطه كرد و تمام بال و پرهاى روح و جان او در آتش بیدادگرى و نفاق سوخت چه جاى تعجب كه در سراى دیگر براى همیشه از نعمت پرواز در آسمان بهشت محروم گردد و همواره گرفتار درد و رنج این محرومیت بزرگ باشد.
آیا به او اعلام نكردند، و او را از این خطر بزرگ آگاه نساختند؟!
آرى ... پیامبران الهى از یك سو، و فرمان خِرد از سوى دیگر، به او آگاهى لازم را دادند. آیا بدون توجه و اختیار دست به چنان كارى زد و چنان سرنوشتى پیدا كرد؟ نه، از روى علم و عمد و اختیار بود.
آیا جز خودش و نتیجه مستقیم اعمالش این سرنوشت را براى او فراهم ساخت؟ نه، هر چه بود از آثار كار خود او بود.
بنابراین نه جاى شكایتى باقى است و نه ایراد و اشكال به كسى، و نه منافاتى با قانون عدالت پروردگار دارد.
منبع:
برگرفته از تفسیر المیزان و نمونه .
- نظرات (0)
آموزش روخوانی قرآن مجید

قال رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله:
ما مِنْ مُؤمـِنٍ ذَكَرًا او اُنـْثى، حُرًّا اَو مـَمـْلُوكـاً
اِلاّ وَ
لِلّهِ عـَلَیـْهِ حَقُّ واجـِبٌ اَنْ یَتَعَلَّمَ مِنَ الْقُرْانِ
هـیـچ زن و مرد مؤمنى از آزاده و برده نیست،
مگر اینكه از طرف خداوند بر او حق واجبى است و آن این است كه باید (به اندازه توانش ) قرآن بیاموزد.
توجه: لطفا قبل از شروع درس، بلندگوی رایانهی خود را روشن کنید
درس اول: آشنایی با حروف و صداها - صدای فتحه
درس دوم: آشنایی با حروف و صداها - صدای کسره
درس سوم: آشنایی با حروف و صداها - صدای ضمه
درس چهارم: سکون
درس پنجم: تمرین
درس ششم: صدای آ کشیده - قسمت اول
درس هفتم: صدای آ کشیده - قسمت دوم
درس هشتم: صدای یاء کشیده
درس نهم: صدای واو کشیده
درس دهم: تشدید
درس یازدهم: ارزشیابی دوم
درس دوازدهم: حروف ناخوانا قسمت اول
درس سیزدهم: حروف ناخوانا قسمت دوم
درس چهاردهم: علامت مد
درس پانزدهم: تنوین
جلسه شانزدهم: ارزشیابی سوم این دوره
جلسه هفدهم: حروف اشباع
جلسه هجدهم : حروف مقطعه
جلسه نوزدهم: مواردی که «او» «اُ» خوانده میشود
جلسه بیستم: نگارش حرف "آ" در قرآن
جلسه بیست و یکم: وقف
جلسه بیست و دوم : تنوین به همراه حرف ساکن
جلسه بیست و سوم: نشانههای وقف
جلسه بیست و چهارم و آخرین جلسه: شیوه نگارش قرآن در رسم الخط عربی
- نظرات (0)
سیره قرانی امام حسین

امام حسین(علیه السلام) گوهر تابناک و چراغ درخشانی است که هماره بر تارک تاریخ درخشیده و خواهد درخشید. طالبان هدایت و انسانهای خسته از ظلم و تبعیض و ذلت و ستیزه، نامردمی و ناجوانمردی را به حق رهنمون ساخته و بیدار نموده است.
عنصر جاودانهای که به یقین رمز ماندگاریش را در الهی بودنش باید جُست. سیره ارجمندش را در قرآن باید نگریست تا به حقیقتش یا شمهای از حقیقتش دست یافت.
امام حسین(علیه السلام) نه تنها شاگرد مکتب قرآن که عِدْل و شریک قرآن است از اینروست که در فرازی از زیارتنامه ی شریفش میخوانیم: «السَّلامُ عَلَیکَ یا شریکَ القُران؛ (1)
سلام بر تو ای «شریک قرآن» و در حدیث «ثقلین» نیز همدوشی امام به عنوان قرآن ناطق و قرآن به عنوان امام صامت گردیده است.
رسولُ اللَّه (صلی الله و علیه وآله) فرمودند: «انى تارکٌ فیکُمُ الثَّقَلَیْنِ کتابَ اللَّه و عترَتى اهلَ بَیْتى فَأِنَّهُمَا لَنْ یَفتَرِقا حتَّى یَردِا عَلَىّ الحوض» (2)
حال که ائمه (علیهم السلام) به طور عام و امام حسین(علیه السلام) به طور خاص چنین نسبت و خویشاوندی محکمی با قرآن دارند ، باید تفسیر قرآن را در آنان جُست که در «وجود آنها کرامتها و فضیلتهاى قرآن و گنجهاى الهى نهفته است.» «فیِهْم کوائِمُ القرآن و هُمْ کُنوُز الرَّحمان»(3)
انس با قرآن
انس آدمی با هر چیز ریشه در ارج و اهمیتی دارد که انسان برای آن چیز قائل است .
رهپویان راه یقین و سالکان وادی علم و معرفت از آنجا که محبوبترین محبوب را ذات اقدس خداوند میدانند و فقط دل در گرو او دارند، کتاب او را که پرتوی از ذات او و واسطه سخن خداوند با بندگان است - پر منزلت و تنها طریق هدایت میدانند ؛ از این رو با آن انس ویژهای داشته و قلب و جان و اعمال خویش را با آن گوهر حیات بخش خدایی میکنند.
قرآن کریم به لزوم این انس اشاره کرده است. از مۆمنان میخواهد با تلاوت آیات آن، اولین مرحله ی انس را بپیمایند. «فَاقْرَءُواْ مَا تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْءَان؛(4) هر آنچه برایتان امکان دارد قرآن بخوانید».
امام حسین (علیه السلام) انس ویژهای با قرآن داشت چون منزلتی بزرگ برای آن قائل بود. نمونهای از این منزلت را میتوان در حکایت زیر مشاهده کرد:
«عبدالرحمان» به فرزند امام حسین(علیه السلام) «الحمدللَّه رب العالمین» را آموخت، وقتی که آن را بر پدر خواند، حضرت هزار دینار را به او بخشید و دهان او را پر از طلا کرد. از آن حضرت دلیل آن سۆال شد. حضرت پاسخ دادند: «چگونه مىتوان کار او را [تعلیم قرآن ]با این پاداش مقایسه کرد؟!»(5)
انس امام حسین با قرآن را میتوان در تمام زوایای زندگیش ملاحظه کرد، نصایح و مواعظش، سیره علمی و عملیاش و حماسه خونینش همه و همه در قرآن و الهام گرفته از آن بود.
آری، اهلبیت و به ویژه امام حسین (علیه السلام) فرزندان پیامبر و شاگرد مکتب قرآنند پس چگونه گفتار و مواعظشان متکی به قرآن نباشد .
حرکت و قیام حسینی از همان آغاز بر مبنای قرآن همراه بود. نه تنها ریشههای این حماسه را میتوان با قرآن بدست آورد ، بلکه امام (علیه السلام) خود با استناد به آیات قرآن حرکت خود را الهام گرفته از آن میدانست که نمونههایی از آن را ذکر میکنیم.
الف) در نخستین برخورد با والی مدینه، خود و اهلبیت را معدن رسالت و... معرفی میکند و میفرماید: «در حالىکه یزید مردى فاسق و شرابخوار و... است پس چگونه امام را شایسته است که با او بیعت کند.»(6)
ب) هنگامی که مروان اصرار میکند که والی مدینه از امام حسین (علیه السلام) بیعت بگیرد ،امام (علیه السلام) او را پلید و خود را با استناد به قرآن «مُطهّر» بیان میدارد: «اِلَیک عَنّی، أَنا مِنْ بَیْتِ الطَّهارةِ الّذین أنْزلَ اللَّهُ فیهم عَلی نَبیّه: «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا»(7)

ج) آنگاه که با کاروان خود از مدینه بیرون آمد این آیه را تلاوت فرمود: «رَبِّ نَجِّنِى مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِین»(8) و این همان دعایی است که حضرت موسی (علیه السلام) به هنگام خروجش با بنیاسرائیل آن را بر زبان جاری ساخت.
د) آنگاه که به مکه رسید این آیه را تلاوت نمود: «وَ لَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقَاءَ مَدْیَنَ قَالَ عَسَى رَبِّى أَن یَهْدِیَنِى سَوَاءَ السَّبِیل»(9) به این ترتیب هجرت خود را به هجرت موسی که هر دو در جهت کوبیدن بیداد و ظلم بود تشبیه میکند.
ه) پس از ورود به مکه نامهای برای سران قبایل بصره نوشت و آنان را به کتاب خدا دعوت کرد: «وَ اَنا ادعوکم اِلى کتابِ اللَّه و سُنة نبیّهِ»(10)
و) وقتی که عصر پنجشنبه نهم محرّم عمر بن سعد فرمان حمله داد و لشکر به حرکت در آمد ، از برادرش اباالفضل (علیه السلام) درخواست میکند که یک شب از امویان مهلت بگیرید تا در آن شب فقط دعا، نماز، تلاوت قرآن، استغفار و راز و نیاز با خدا داشته باشد:
«فَهُوَ یَعْلَمُ أنّى کُنتُ قَدْ اُحِبُّ الصَّلوة و تلاوة کتابِهِ و کثرة الدَّعاء و الاستغفار» و خداوند مىداند که من نماز براى خدا و تلاوت قرآن و بسیارى دعا و استغفار را دوست مىداشتم» امام آن شب به خیمه باز میگردد و تمام شب را چنین میکند. (11)
اُنس امام با قرآن به دوران حیات جسمی محدود نمیشود ، بلکه بعد از شهادت نیز ادامه دارد: «منهال بن عمرو» گوید، چون سر مطهّر امام (علیه السلام) را به دمشق آورده بر نی حمل میکردند، من پیش روی او بودم.
شخصی سوره ی کهف را میخواند تا رسید به آیه ی شریفه ی «أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقِیمِ کَانُواْ مِنْ ءَایَتِنَا عَجَبًا؛(12) آیا پنداشتى که داستان اصحاب کهف و رقیم از آیات شگفت ماست؟!» به خدا سوگند ناگاه آن سر مطهر به سخن آمد و با زبان فصیح فرمود: «شگفتتر از اصحاب کهف، واقعهى شهادت و بردن من بر نى است» (13)
«سلمة بن کهیل» گوید: سر مطهّر را دیدم که بر نی این آیه را میخواند «فَسَیَکْفِیکَهُمُ اللَّهُ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیم؛(14) خداوند شما را از شر ایشان نگه خواهد داشت و او شنواى داناست.»(15)
حق تلاوت قرآن
در قرآن، ایمانآورندگان به این کتاب الهی کسانی معرفی شدند که حق تلاوت را به جای آورند: «الَّذِینَ ءَاتَیْنَهُمُ الْکِتَابَ یَتْلُونَهُ حَقَّ تِلَاوَتِهِ أُوْلئکَ یُۆْمِنُونَ بِه؛(16) کسانى که کتاب آسمانى به آن دادیم و آنرا چنانکه باید مىخوانند ایشانند که بدان ایمان دارند...»
امام صادق(علیه السلام) درباره چگونگی رعایت حق تلاوت قرآن میفرماید: «آیاتش را روشن و شمرده مىخوانند، سعى مىکنند معنایش را بفهمند، احکام و فرامینش را به کار مىبندند و به وعدههایش امیدوارند و از عذابش مىترسند... به خدا سوگند که حق تلاوت قرآن به حفظ آیات و پشت سر هم خواندن حروف و کلمات و تلاوت سورهها و مطالعه حواشى و هوامش آن نیست...»(17)
امام حسین از کسانی بود که در گفتار و کردار حق تلاوت قرآن را رعایت کرد از این رو در قسمتی از زیارتنامهاش میخوانیم: «أشهد أنّکَ...تَلَوتَ الکتاب حَقَّ تِلاوَتِهِ...؛(18) گواهى مىدهم که تو حق تلاوت قرآن را ادا نمودى» و نیز آن حضرت خدا را به خاطر فراگیری معنای قرآن و رسیدن به مقام فقاهت دینی حمد و سپاس میگوید: «اللهم اِنى اَحْمَدُکَ عَلى ان اَکْرَمْتَنا بِالنَّبُوَّةِ وَعلَّمْتنَا القرآن وفقَّهتَنا فى الدّین»(19)
پی نوشت ها:
1. بحار الانوار، ج 98، ص 355.
2. منبع پیشین، ج 23، ص 133: مرحوم سید هاشم بحرینی در کتاب غایة المرام این حدیث را با سی و نه سند از دانشمندان اهل تسنن و با هشتاد سند از دانشمندان شیعه نقل کرده است.
3. نهج البلاغه، خطبهء 154.
4. مزمل/ 20.
5. تفسیر البرهان، ج 1، ص 100.
6. الفتوح، ج 5، ص 14.
7. احزاب/ 33.
8. قصص/ 21 و 22.
9. قصص/ 22؛ الفتوح، ج 2، ص 25.
10. تاریخ طبری، ج 3، ص 28.
11. بحارالانوار، ج 44، ص 392 و ج 45، ص 3.
12. کهف/ 9.
13. بحار الانوا، ج 45، ص 32 و 188.
14. بقره/ 137.
15. معالی السبطین، ج 2، ص 115.
16. بقره/ 121.
17. تنبیه الخواطر و نزهه النواظر، ج 2، ص 236، نقل از میزان الحکمه، ج 10، ص 4824.
18. کامل الزیارات، ص 371.
19. تاریخ الطبری، ج 3، ص 315.
- نظرات (0)
زمان جمع اوری قران
همه احادیث میرساند که مسلمانان به نگارش قرآن اهتمام میورزیدند و همه قرآن در زمان پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله) گردآوری شده بود. (تاریخ القرآن: ص 43، فصل 6)
جمع قرآن پس از پیامبر (صلی الله علیه و آ له)

عظمت قرآن و اهمیتی که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آ له) و مسلمانان از جهات مختلف برای آن قائل بودند، به روشنی نشان میدهد که روایاتی که میگوید قرآن پس از رحلت پیامبر(صلی الله علیه و آ له) گردآوری شده، نادرست است.
اضافه بر این که قرآن، بزرگترین چیز نزد مسلمانان است و موجودیت و عظمتشان در حفظ و نگهداری آن خلاصه میشود و اساس نبوت را هم قرآن تشکیل میدهد.
آیا احتمال میرود که شخصیتی همچون پیامبر(صلی الله علیه وآله) اهمیتی به گردآوری و نگارش قرآن کریم ندهد؟ یا به کار دیگری بپردازد و از توضیح کیفیت تنظیم سورهها و آیات غافل شود؟
قرآن معجزه جاویدان آن حضرت است و همگان به وسیله آن در طول اعصار و قرون تحدّی میشوند. با توجه به این نکته، بر پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله) لازم بوده که برای نگهداری و حفظ قرآن بکوشد، چون ذهن و حافظه انسان هر چه قدر هم قوی باشد، در لا به لای حوادث زندگی نمیتوان بر آنها اعتماد کرد.
قرآن به تدریج بر پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله) نازل میشد و آن حضرت گروهی را به نام «کاتبان وحی» معین کرده بود که آن را بنویسند.
پیامبر(صلی الله علیه وآله)، نویسندگانی داشت که وحی را با خطّ معین که نسخ بود مینوشتند و 43 نفر بودند و بیش از همه زید بن ثابت و علی بن ابیطالب (علیهالسلام) مینوشتند و از روایات بر میآید که آن حضرت به نگارش قرآن اهمیت میداد.
سپس داستان مسلمان شدن عمر بن خطاب را نقل میکند که چگونه در خانه خواهرش سوره حدید (سبّح لله) و بخشی از سوره طه را مشاهده کرد.
همه این احادیث میرساند که مسلمانان به نگارش قرآن اهتمام میورزیدند و همه قرآن در زمان پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله) گردآوری شده بود. (تاریخ القرآن: ص 43، فصل 6)
این که گفته میشود علی (علیهالسلام) قرآن را پس از رحلت پیامبر(صلی الله علیه وآله) گردآوری کرد، به معنای نگارش قرآن طبق شأن نزول است و تقدیم منسوخ بر ناسخ است . این را علامه مجلسی در «بحار الأنوار» و صاحب کتاب «تاریخ القرآن» هم میپذیرد؛ و اگر مسأله جز این باشد، امام علی (علیهالسلام) چگونه میتواند در چند روز، قرآن را گردآوری کند؟
بعضی از سوره های قرآن یا بخشی از یک سوره، نزد همه مسلمانان وجود داشت و این در روایات آمده است. از جمله روایت عبادة بن صامت که میگوید: هر مهاجری که میآمد، پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله) او را به یکی از مسلمانان میسپرد تا قرآن کریم را به او بیاموزد. در روایت «کلیب» آمده است که: همراه علی (علیهالسلام) بودم که صدای قرائت قرآن در مسجد بلند شد. علی (علیهالسلام) فرمود: خوشا به حالشان!
گروهی قرآن را با صدای بلند میخواندند که دستور آمد قرآن را با صدایی آرامتر و آهسته تر بخوانند.
این دو حادثه نشان میدهد که مسلمانان به قرائت قرآن اهمیت میدادند. از این رو چگونه ممکن است گردآوری قرآن تا زمان ابوبکر به تأخیر افتد؟
نتیجه آن که نسبت دادن جمع قرآن کریم به زمان خلفا، توهمی است که با قرآن و سنت و عقل هم مخالف است و نمیتوان جمع قرآن را به ابوبکر نسبت داد.
جمع قرآن در زمان عثمان هم به معنای اجتماع مسلمین بر قرائت واحد است. بزرگانی از علمای اهل سنت به این حقیقت اقرار کردهاند، از جمله حارث محاسبی میگوید: مشهور آن است که عثمان قرآن را جمع کرده است و این درست نیست. عثمان مردم را بر قرائت واحد جمع کرد، چون قرائتهای دیگری هم رواج داشت.
اما این که گفته میشود علی (علیهالسلام) قرآن را پس از رحلت پیامبر(صلی الله علیه وآله) گردآوری کرد، به معنای نگارش قرآن طبق شأن نزول است و تقدیم منسوخ بر ناسخ است. این را علامه مجلسی در «بحار الأنوار» و صاحب کتاب «تاریخ القرآن» هم میپذیرد؛ و اگر مسأله جز این باشد، امام علی (علیهالسلام) چگونه میتواند در چند روز، قرآن را گردآوری کند؟ (سیمای عقاید شیعه، ص 181)
- نظرات (0)
- ««123456789101112131415161718192021222324252627282930313233343536373839404142434445464748495051525354555657585960616263646566676869707172737475767778798081828384858687888990919293949596979899100101102103104105106107108109110111112113114115116117118119120121122123124125126127128129130131132133134135136137138139140141142143144145146147148149150151152153154155156157158159160161162163164165166167168169170171172173174175176177178179180181182183184185186187188189190191192193194195196197198199200201202203204205206207208209210211212213214215216217218219220221222223224225226227228229230231232233234235236237238239240241242243244245246247248249250251252253254255256257258259260261262263264265266267268269270271272273274275276277278279280281282283284285286287288289290291292293294295296297298299300301302303304305306307308309310311312313314315316317318319320321322323324325326327328329330331332333334335336337338339340341342343344345346347348349350351352353354355356357358359360361362363364365366367368369370371372373374375376377378379380381382383384385386387388389390391392393394395396397398399400401402403404405406407408409410411412413414415416417418419420421422423424425426427428429430431432433434435436437438439440441442443444445446447448449450451452453454455456457458459460461462463464465466467468469470471472473474475476477478479480481482483484485486487488489490491492493494495496497498499500501502503504505506507508509510511512513514515516517518519520521522523524525526527528529530531532533534535536537538539540541542543544545546547548549550551552553554555556557558559560561562563564565566567568569570571572573574575576577578579580581582583584585586587588589590591592593594595596597598599600601602603604605606607608609610611612613614615616617618619620621622623624625626627628629630631632633634635636637638639640641642643644645646647648649650651652653654655656657658659660661662663664665666667668669670671672673674675676677678679680681682683684685686687688689690691692693694695696697698699700701702703704705706707708709710711712713714715716717718719720721722723724725726727728729730731732733734735736737738739740741742743744745746747748749750751752753754755756757758759760761762763764765766767768769770771772773774775776777778779780781782783784785786787788789790791792793794795796797798799800801802803804805806807808809810811812813814815816817818819820821822823824825826827828829830831832833834835836837838839840841842843844845846847848849850851852853854855856857858859860861862863864865866867868869870871872873874875876877878879880881882883884885886887888889890891892893894895896897898899900901902903904905906907908909910911912913914915916917918919920921922923924925926927»»