لينكستان
موضوعات
























ایسنای سایت
ذکرایام هفته
اعضا

شمارنده
الهی فقط خودت

سایت خاتون
رابطه قرآن و اهل بیت علیهم السلام
کتابی که میخواهد پاسخگوی نیاز مردم باشد بدون معلّم و مفسّر نمیشود.
در سادهترین کتاب ها انسان نیاز به راهنما دارد چه برسد به قرآن کریم و ما یعلم تأویله الّا اللّهو الرّاسخون فی العلم (آل عمران- 7)
در نظام آفرینش برخی از موجودات بر بعضی دیگر فضیلت و برتری دارند. این حقیقت را به روشنی در همه انواع آفریدههای الهی مشاهده میکنیم.
جمادات همه برابر نیستند، حجر الاسود بر سایر احجار و سنگ ها برتری دارد. نباتات و درختان یکسان نیستند. برخی به خاطر ثمره و محصول مفید و سودمند آن از سایر نباتات و درختان ارزش آن بیشتر است.
مکانها و زمانها نیز دارای تفاوت وجودی است. مسجد الحرام بر سایر مساجد برتری دارد و نماز خواندن در آن مکان مقدس صد هزار برابر با نماز در غیر آن است.
چه اینکه شب و روز جمعه بر سایر ایام هفته امتیاز دارد و شب و روز قدر بر سایر ایام سال برتری دارد که شب قدر بهتر از هزار ماه است لیلة القدر خیر من ألف شهر.
گاهی زمان و مکان با هم بر سایر زمان ها و مکان ها فضیلت دارد مانند اینکه اگر کسی توفیق حج را پیدا کند و در سرزمین مقدس عرفات در عصر روز عرفه حضور یابد تمام گناهان او مشمول غفران و رحمت الهی واقع میشود.
این فضیلت و برتری در انسان ها نیز وجود دارد. دانشمند بر غیر دانشمند، دانشمند متعهد بر غیر متعهد و امام معصوم بر همه انسان ها و پیامبران بر امّتها فضیلت دارند چنانچه قرآن کریم میفرماید: تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ (بقره- 253) وَلَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلَى بَعْضٍ (اسراء- 55)
نکته قابل توجه اینکه فضیلت و برتری انسان ها بر یکدیگر در امور مادّی به خاطر آن است که انسان ها یکدیگر را تسخیر کنند و خدمات متقابل داشته باشند. قرآن کریم میفرماید: نَحْنُ قَسَمْنَا بَیْنَهُم مَّعِیشَتَهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَرَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُم بَعْضًا سُخْرِیًّا (زخرف- 32) نه اینکه اگر کسی دارای ثروت فراوانی بود، تهیدستان را تحقیر و توهین کند.
در نظام طبیعی همه انسان ها به هر حرفه و فنّی که اشتغال دارند برای اداره نظام زندگی خویش نیازمند یکدیگر هستند و فضیلت و برتری انسان ها بر یکدیگر در امور معنوی به خاطر آن است که همه انسان ها قابلیت درک فیض و دریافت وحی را به طور مستقیم از خداوند متعال ندارند و خداوند هر که را که از نظر وحی شایستهتر باشد برای رهبری گزینش مینماید : اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ (انعام- 124) چنان که پیامبران و امامان معصوم را بر همه انسان ها به خاطر قداست روحی آنان انتخاب نموده و به عنوان الگوی علمی و عملی برای هدایت جامعه بشریت معرفی کرده است.
شباهت اهل بیت علیهم السّلام به قرآن کریم

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیهم و آله:
«انى تارك فیكم الثقلین كتاب اللّه و عترتى ما ان تمسكتم بهما لن تضلوا ابدا فانّما لن یفترقا حتى یردا على الحوض» (جامع احادیث الشیعه 1/ 63)
1- قرآن و عترت دو یادگار و امانت ارزشمند پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله هستند. ثقل (بکسر) سنگین و (بفتح) شیء نفیس و با ارزش.
2- این دو از یکدیگر جداشدنی نیستند و تا دامنه قیامت در کنار یکدیگرند از جمله (حتی یردا علی الحوض) ابدیّت هر دو استفاده میشود.
3- جمله (لن یفترقا) دلالت بر ثبوت تلازم هر دو در سعادت انسان دارد کتابی که میخواهد پاسخگوی نیاز مردم باشد بدون معلّم و مفسّر نمیشود.
در سادهترین کتاب ها انسان نیاز به راهنما دارد چه برسد به قرآن کریم وَمَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ (آل عمران- 7)
4- از جمله (لن تضلوا ان اتبعتموهما) عصمت هر دو استفاده میشود چون اگر معصوم نباشند پیروی آن دو انسان را به گمراهی میکشاند با اینکه فرمود (لن تضلّوا)
5- قرآن و عترت هر دو مایه حیات بشر هستند و برای رهائی از گمراهی باید به هر دو تمسّک نمود. (ان تمسّکتم بهما لن تضلّوا) بنابراین کسی که گفته (حسبنا کتاب الله) در گمراهی قرار دارد.
6- قرآن و عترت هر دو واسطه ارتباط و آشنائی انسان ها با خداوند هستند.
7- اگر قرآن، عظیم و بزرگ است ائمه علیهم السّلام نیز بزرگوارانی هستند که کسی دیگر با آنها قابل مقایسه نیست. ویژگی هایی که برای قرآن ملحوظ است مانند نور حق، ذکر، بیان و ... برای امامان نیز میتوان در نظر گرفت.
8- اگر در فتنهها و مشکلات باید به قرآن پناه برد؛ قال علی علیه السّلام: «اذا التبس علیكم الفتن فعلیكم بالقرآن» (کافی ج 2- 591) به هنگام بروز مشکلات باید به امامان علیهم السّلام ملتجی شد.
9- همان طوری که امامان شافع هستند، قرآن نیز شافع انسان هاست.
قال علی علیه السّلام: «فعلیكم بالقرآن فانه شافع مشفّع» (کافی ج 2- 598)
فضیلت و برتری انسان ها بر یکدیگر در امور مادّی به خاطر آن است که انسان ها یکدیگر را تسخیر کنند و خدمات متقابل داشته باشند.
قرآن کریم میفرماید: نحن قسمنا بینهم معیشتهم فی الحیوة الدّنیا و رفعنا بعضهم فوق بعض درجات لیتّخذ بعضهم بعضا سخریّا (زخرف- 32) نه اینکه اگر کسی دارای ثروت فراوانی بود تهیدستان را تحقیر و توهین کند
10- همان طوری که خداوند در کلامش بر بندگانش تجلی نمود- قال علی علیه السّلام: فتجلی سبحانه لهم فی کتابه من غیر ان تکونوا رأوه ... (نهج البلاغه خطبه 147) در امامان معصوم نیز اوصاف و کمالات الهی نیز تجلی کرده است.
11- قرآن و عترت پا به پای امت، ماندگار هستند و تا دامنه قیامت از همه برتر و بالاتر میباشد چون فرمود به اینها تمسّک کنید.
معنا ندارد کسی از اینها در کمالات بالاتر باشند بعد بگوید به اینها تمسّک کنید.
12- امامت منحصر به اهل بیت علیهم السّلام و کتاب سعادت بخش منحصر به قرآن کریم است. زیرا خطاب (ان تمسکتم) مطلق است و هیچ فردی استثناء نشده است، پس هرکس ادعای امامت کند مأموم است نه امام.
13- تمسّک به این دو مایه نجات بشر است. «علیكم بكتاب اللّه فانه الحبل المتین و النجاة للمتعلق» (نهج البلاغه- خطبه 155)
قال رسول اللّه صلّی اللّه و علیه و آله: «مثل اهل بیتى كمثل سفینة نوح من ركبها نجى و من تخلف عنها هلك» (بحار- 23/ 105)
14- هر دو از جامعیت ویژه برخوردار هستند یعنی تمام وظایف شرعی و دینی را از قرآن و عترت میتوان فرا گرفت و به تعبیر دیگر، ائمه معصومین علیهم السّلام و قرآن کریم مرجع صلاحیت دار علمی معرفی شدهاند و مسلط بر تمام احکام دینی هستند و غیر آنان این شایستگی را ندارند. لذا فرمود: «لا تعلّمونهم فانّهم اعلم منكم» (جامع احادیث الشیعه 1/ 63- 61)
15- پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله فرمودند: از هر دو درباره رفتار مردم با آنها سۆال خواهند کرد و هر دو میتوانند از دست امت به پیامبر شکایت ببرند.
منابع:
کتاب شباهت ها و تفاوت ها از دیدگاه قرآن کریم ـ اکبر دهقان
جامع احادیث الشیعه ج 1
بحار الانوار ج 1
نهج البلاغه - خطبه 155
کافی ج 2
- نظرات (0)
چگونه فکر دیگران را بخوانیم
قرآن کریم علاوه بر معارف عمیق فلسفی و عرفانی و اخلاقی و اصول و مسائل کلی و احکام و شرایع دین، گاهی اوقات به یک عمل کوچک بسیار دقت کرده و آن را مورد عنایت خود قرار داده است.
مثلاً در آیه 18 سوره لقمان درباره راه رفتن نادرست و در آیه 25 قصص ادب راه رفتن را بیان می کند.
(لقمان /18) وَلَا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنَّاسِ وَلَا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحًا إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ
و از مردم [به نخوت] رخ برمتاب و در زمین خرامان راه مرو که خدا خودپسند لاف زن را دوست نمیدارد.
فَجَاءتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشِی عَلَی اسْتِحْیَاء ..... (25/قصص)
پس یکی از آن دو زن در حالی که با حیا و وقار گام بر میداشت، نزد وی آمد.
آیا نوع راه رفتن انسان آن قدر مهم است؟ مگر راه رفتن ادب و آداب دارد؟ شاید کسی دلش پاک باشد اما طرز خاصی راه رود. ایرادی دارد؟ مگر همه چیز به دل نیست؟
ما برای پاسخ به این سوالات مهم نیاز به بیان مطالبی علمی داریم.
زبان بدن
همواره شکاف عمیقی بین آنچه که افراد می گویند و آنچه احساس می کنند وجود دارد اما هیچگاه حقیقت را به زبان نمی آورند هر چند که اصطلاحاً با زبان بی زبانی حرف می زنند.
مثلاً فردی به عنوان خریدار به فروشگاهی مراجعه کرده و پس از نیم ساعت پایین و بالا کردن اجناس و چانه زدن در نهایت چیزی از فروشنده نخریده و فروشنده با حالت مصنوعی هنگام خروج وی با صدایی گرفته می گوید: امیدواریم که باز شما را زیارت کنیم.
زمان هایی وجود دارد که سکوت محض، بدون گفتگویی و کلامی، دنیایی از مفهوم را به ما القاء کرده و دریافته ایم که همه چیز را در مورد آن وضعیت به خصوص می دانیم.
یک نگاه محبت آمیز، یک لبخند تلخ، لرزش زانوان و عضلات صورت هر کدام وضعیت ویژه ای را در ذهن تداعی کرده، ما را به حقیقتی انکار ناپذیر راهبر شده اند. به همه اینها پیام های غیر کلامی می گویند.
این پیام ها به گونه ای واضح و روشن ارائه می شوند که هر کس توان درک آنها را دارد و می تواند بدون دشواری محسوسی آنها را بفهمد.
ارتباطات چیست؟
ارتباطات به کلیه فعالیت های گفتاری، نوشتاری و کرداری اطلاق می شود که برای انتقال معنی و مفهوم از کسی به کسی یا از گروهی به گروهی دیگر و یا از کسی یا گروهی به توده وسیعی به کار گرفته می شود.
کردار یا حرکت بخشی از فرایند ارتباطات است در تفهیم و تفاهم و انتقال معنی و اثر گذاری بر دیگران، نقش ارزنده ای را ایفاء می کند.
علائم غیر کلامی
علائم غیر کلامی بهترین وسیله ارتباط با دیگران است و از صحت بالایی برخوردار است. این امر بستگی مستقیم به نوع عواطف و احساسات دارد. علائمی مربوط به چهره در ادای معانی مربوط به شادی، عشق، علاقه یا ترس، دلتنگی، عصبانیت، تنفر و انزجار.
فرستنده و گیرنده پیام
دریافت کننده پیام نیاز به ارتباط کلامی ندارد زیرا بدن شما با حرکت و علائم با او حرف می زند پس همیشه در ارتباطات بین فرستنده پیام و گیرنده آن ارتباط کلامی نیست بلکه 93% تأثیر غیر کلامی که شامل آوایی با ضریب و ریتم و فراز و نشیب کلام و حرکات چهره است، تأثیر مستقیم دارد.
به طور کلی هر آنچه احساس در وجود انسان است از طریق علایم و نشانه های غیر کلامی به دیگران مفهوم می شود و دیگران از همین علایم و نشانه ها، مفاهیمی را استنباط می کنند و اطلاعات کامل روحی را دریافت می دارند.
رنگ رخساره خبر می دهد از سر درون

صفات درونی انسان غالباً از لابلای اعمال کوچک و ساده آشکار می گردد، گاهی از یک حرکت کوچک، از بیان یک سرگذشت و داستان، از انجام عمل ساده، حتی از نوع راه رفتن و نشستن و خندیدن و غذا خوردن، پرده از روحیات افراد برداشته می شود و اسرار درونی اش آشکار می گردد.
از این جهت قرآن عنایت خاصی روی این عمل ساده نشان می دهد زیرا این عمل ساده (راه رفتن با تکبر) حاکی از یک بیماری روحی است که از ناحیه آن از خود نشان داده است و جوانه زده است.
دانشمندان به وجود معادن زیر زمینی طلا و نقره از رنگ خاک، دشت و کوه پی می برند، گاهی چند قطره آب آلوده در چشمه های یک منطقه، ما را به دریایی از نفت که در زیر زمین قرار دارد، رهبری می کند، از این جهت می توان گفت شیوه راه رفتن با تکبر، نشانه بیماری روحی غرور است که در درون انسان، لانه گزیده است و هرچه زودتر باید علاج شود.
زبان غیر کلامی در قرآن
قرآن مجید به کیفیت راه رفتن انسان، عنایت خاصی داشته است و اصرار دارد که راه رفتن ما باید توأم با تواضع و میانه روی باشد.
لقمان به فرزند خود دستور می دهد که با غرور و تکبر راه مرو و نیز می گوید واقصد فی مشیک زیرا هر کاری و هر رفتاری نشان دهنده حالات درونی انسان است؛ چنانچه یا سلامت روح و روان او را به نمایش می گذارد و یا بیانگر بیماری های درونی اوست.
به بیانی دیگر حالات، رفتار، کردار، زبان غیر کلامی بدن است و بدون واسطه، اطلاعات درونی انسان را به دیگران مخابره می کند.
همه انسان ها از طریق پیام های غیر کلامی سر نخ های زیادی را به دیگران می دهند و همین باعث می شود جذب شما شوند و یا از شما دور شوند.
رفتار متکبرانه و مغرورانه باعث دفع دیگران می شود و مهمترین آسیبی که به انسان مغرور وارد می شود، به ارتباطات او با دیگران است. و این بدان معناست که دوستان او کم می شود و در نتیجه فرد تنها، از بسیاری از مواهب و نعمت های الهی محروم می ماند.
از طرف دیگر به زیبایی در آیه کریمه 25 قصص اشاره لطیفی به نوع راه رفتن دختران حضرت شعیب دارد و با حیا و وقار راه رفتن را ادب می شمارد. زیرا بیانگر عفاف و حیای درونی می باشد.
آری با راه رفتن شما با دیگران حرف می زنید. از نظر علم فیزیک شما سیگنال هایی به دیگران می فرستید که حامل پیام های مثبت و منفی است.
فَجَاءتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشِی عَلَى اسْتِحْیَاء (قصص/25)
پس یکی از آن دو زن در حالی که به با حیا و وقار گام بر میداشت نزد وی آمد.
در سوره فرقان نیز با لطافت خاصی نوع راه رفتن عباد الرحمن را مثال می زند و جزء خصوصیات هفتگانه مومن بر می شمارد.
وَعبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَی الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا (فرقان /63)
و بندگان خدای رحمان کسانیاند که روی زمین به نرمی گام برمیدارند و چون نادانان ایشان را طرف خطاب قرار دهند به ملایمت پاسخ میدهند.
پس تمام حالات انسان ریشه در بروزات قلب او دارد و از کوزه همان برون تراود که در اوست.
هرکس بد عمل می کند نشان دهنده نوعی بیماری است که قلبش به آن مبتلا شده و آنان که نیکوکار و درست کردار هستند، یقیناً قلب پاک و مصفی و خالی از غلّ و غش دارند.
منابع:
تفسیر نور – حجة الاسلام و المسلمین قرائتی
ارتباطات غیر کلامی – دکتر علی اکبر فرهنگی
- نظرات (0)
"صراط مستقیم"

صراط مستقیم به معنای راه و طریق استوار است. این کلمه در هیچ جای قرآن کریم به صورت جمع نیامده، همه جا «صراط» مفرد آمده است، مثل کلمة «نور»، که در هیچ جای قرآن به صورت جمع نیامده و در همه جا مفرد است.
ما حداقل روزی ده بار در نمازهای واجب از خدا می خواهیم: «اهدِنَــــا الصِّرَاطَ المُستَقِیم»، که معنایش این است: «أدِمْ لَنَا تَوْفِیقَکَ الَّذی أطَعْناکَ فِی مَاضی أیّامِنا حَتّی نُطیعَکَ کَذَلِکَ فِی مُسْتَقْبَلِ أعْمَارِنا»[2]؛ یعنی خداوندا، توفیقاتی که در گذشته بر ما ارزانی داشتی و به برکت آن تو را اطاعت کردیم همچنان ادامه ده تا در آیندة عمرمان نیز تو را اطاعت کنیم.
زمانی کسی چیزی ندارد و آن را تقاضا می کند اما گاهی کسی آن را دارد و از خداوند تقاضای استمرار و ماندن آن را می کند. اتفاقاً می فرماید: اگر می خواهید شیطان را پیدا کنید باید آن را کنار صراط مستقیم پیدا کنید. چون همین جا سراغ مومنان می آید، کسی که از جاده بیرون رفته دیگر نیاز نیست، شیطان بیاید با او چه کند؟
شیطان می گوید: «لأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِیم»[3] من در همین صراط مستقیم می آیم می نشینم، من در نماز سراغت می آیم، موقع قرآن خواندن سراغت می آیم، در عزاداری سراغت می آیم، من از طریق همین صراط مستقیم سعی می کنم انسان های متدین را به انحراف بکشم.
در قرآن کریم تصریح شده است که زیان دیدهترینِ زیانکاران، کسانی هستند که یک عمر راه را غلط رفتهاند، اما همیشه گمان کردهاند که راه درست را آنها رفته و کار درست را آنها انجام میدهند!
«قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَالًا * الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا» (الکهف، 103 و 104)
بگو: آیا (میخواهید) شما را از زیانكارترین مردم در عملها (ى دنیویشان) خبر دهیم * (آنان) كسانى هستند كه سعیشان در زندگى دنیا هدر رفته، و با این حال مىپندارند كه كار نیك انجام مىدهند!
الف – اما خداوند متعال که هادی تمامی مخلوقات خود میباشد، انسان را در هالهای از ابهامات رها نکرده است که نداند چه کند؟ تمامی انبیاء و اوصیاء و نیز وحی برای رفع این ابهامات ارسال شدهاند.
ب – منتهی همه باید دقت کنند که هر فیضی از مجرای خودش و با وسائل مربوط به خودش اعطا میگردد؛ پس کسب آن نیز جز با قرار گرفتن در همان راه و توسل به همان وسایل ممکن نیست.
به عنوان مثال مربوط به موضوع، اگر فرمود: من برای هدایت بشر «رسول را همراه کتاب و میزان» ارسال نمودم، کسی نمیتواند بگوید که من از طریق دیگری هدایت خواهم شد.
اگر فرمود: هدف، دعا و خواستهی روزمره و دائمی شما، "اهدِنَــــا الصِّرَاطَ المُستَقِیمَ" باشد، و آن که این وحی را اخذ کرد و به ما ابلاغ نمود، خود مصداق عینی و عملی آن را بیان کرد و فرمود: "صراط مستقیم من هستم و پس از من علی و اولادش (علیهم السلام)" هستند، هر کس گمان گند که از طریق دیگری جز تأسی به آنان میتواند در صراط مستقیم حرکت کند، دچار وهم شده و خود را فریب داده است.
ج – در هر حال انسان، موجودی تک بُعدی نیست که با انجام یک یا چند فرمان، هدایت شود؛ بلکه به تعبیر امیرالمومنین علیه السلام، عالَمِ صغیر است و جهان هستی در او پیچیده شده است. انسان عقل و فطرت دارد – نفس حیوانی نیز دارد – روح و جسم دارد - در اموری مجبور است، در اموری اختیار نیز دارد – هدفگراست، منفعت طلب نیز هست – امیدوار و مأیوس میشود – شهوت و غضب حیوانی و نیز حبّ و بُغض انسانی هم دارد و ... .

از این رو، برای هدایتش، هم از حقایق عالم هستی به او گفته شده و هم "چه باید و نباید کرد"ها در هر امری از امور فردی یا اجتماعی برایش تدوین و تبیین شده است.
اما به طور کلی شاید بتوان مجموعهی ساختار او را به دو بخش عمدهی "ایمان و عمل" تقسیم نمود که تکامل آنها مستلزم امور ذیل میباشد:
1- شناخت: که مستلزم تعقل، تفکر، تدبر، بصیرت، مطالعه و کسب علم میباشد.
2- باور کردن: هدف گرفتن، در حیطه و زمرهی آن حقایق هستیِ شناخته شده در آمدن است. شناخت خدا، با ایمان به خدا فرق دارد. ابلیس هم خدا را میشناخت، اما ایمانش ضعیف بود – و البته "ایمان"، مرحلهی پس از "اسلام" است. اول باید تسلیم حق بود، تا ایمان کامل و استوار گردد.
3- عمل: منظور همان "عمل صالح" است، نه هر فعلی که انسان انجام میدهد – که البته هر فعل مومن، باید عمل صالح باشد، یعنی بهترین عمل - اما عمل صالح، پس از شناخت و ایمان، اصول و محورهایی دارد که باید مورد توجه قرار گیرد، مانند:
1/3 – اخلاص در عمل – که این یک فعل خارجی نیست، بلکه به همان ایمان بر میگردد.
اخلاص، نیت و هدف در عمل است که باید سعی کند خالصاً و مخلصاً برای خدا باشد - منیّت در آن نباشد، حب نفس در آن نباشد - ریا در آن نباشد - هدف صرفاً اطاعت و عبادت معبود باشد - مقصد و مقصود، رضایت او باشد.
2/3 – آگاهی و بصیرت – انسان باید بداند که "چه باید بکند" و آن کار را "چگونه باید انجام دهد"؟ احکام در هر موردی، تکلیف او را در "چگونه باید انجام دهد" معین کرده است، لذا در گام نخست کافیست که به قصد قربت، به انجام واجبات و ترک محرمات اهتمام ورزد – اما بصیرت، امر دیگری است، نیاز به دوری از سطحی نگری، ژرف نگری، عاقبتاندیشی و تعمق لازم دارد – در هر کاری.
3/3 – الگو پذیری - از همه مهمتر "الگو یا اسوه" است. چرا که انسان فطرتاً موجودی الگوپذیر است. انسان با دانستن کلمات و مفاهیم، هدایت نمیشود، بلکه به دنبال مصادیق خارجی و عینی میگردد. لذا در تمامی رفتارها و اعمال خود، نمونهی مطلوب را الگوی خویش قرار میدهد.
و خداوند متعال پیامبر اکرم و اهل بیت او صلوات الله علیهم اجمعین را – که انسان کامل هستند – الگوی ما قرار داده است. از این رو لازم است که در تمامی امور شخصی یا اجتماعی، به آنان تأسی نماییم.
- نظرات (0)
یک واژه و این همه معنا و مقصود

خداوند در آیه 62 سوره واقعه می فرمایند: "وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولى فَلَوْ لا تَذَكَّرُونَ" علامه طباطبایی در تفسیر این آیه می فرمایند: مراد از "نشأ اولى" دنیا است، و مراد از "علم به آن"، علم به خصوصیات آن است، كه مستلزم اذعان به نشأاى دیگر و جاودانه است، نشاهاى كه در آن به اعمال جزا مىدهند، براى اینكه از نظام حیرتانگیز عالم دنیا این معنا به طور یقین به دست مىآید كه لغو و باطلى در عالم هستى نیست، و قطعاً براى این نشاه فانى غایت و هدفى است باقى، و نیز از ضروریات نظام دنیا این است كه مىبینیم هر موجودى به سوى سعادت نوعیهاش هدایت شده، و انسان ها هم باید از طریق بعثت رسل و تشریع شرایع و توجیه امر و نهى به سوى سعادتشان هدایت شوند، و این نیز صورت نمىگیرد مگر اینكه در برابر اعمال نیك پاداشى و در مقابل اعمال زشت كیفرى مقرر شود، و چون دنیا براى پاداش و كیفر تنگ است، ناگزیر باید در عالمى دیگر كه همان نشأه آخرت است صورت بپذیرد.
كوتاه سخن اینكه: با علم به نشاه دنیا براى انسان ها علمى نیز به مبادى این برهان پیدا مىشود، برهانى كه امكان بعث را اثبات مىكند، و استبعادى را كه منكرین نسبت به آن دارند برطرف مىسازد، پس با اثبات امكان دیگر استبعاد معنایى ندارد. (ترجمه المیزان/ ج19/ ص: 232)
دنیا و ارزش توجه به آن
كسانى مىپرسند: ما هر چه بیشتر با مظاهر دنیا سر و كار داشته باشیم و خود را از دنیا دور نگاه نداریم، خواه ناخواه توجه ما بیشتر به دنیا جلب مىشود و توجه به دنیا غفلت از خدا و آخرت را در پى دارد.
با چنین اوصافى بالاخره وظیفه چیست؟ از یك طرف مىگویید كنارهگیرى از دنیا مذموم است، از آن طرف هم مىگویید دنیا پرستى و اهل دنیا شدن صحیح نیست؛ این دو آموزه ظاهراً با هم سازگار نیست. خلاصه پاسخ این است كه آن دنیایى بد و مذموم است كه هدف و غایت انسان قرار گیرد و انسان به آن «نگاه استقلالى» داشته باشد؛ اما دنیایى كه در جهت كسب آخرت و مقامات معنوى مورد استفاده واقع شود و با «نگاه ابزارى» به آن، وسیلهاى براى رسیدن به قرب الى الله قرار گیرد نه تنها مذموم نیست كه توصیه هم مىشود.
از همین رو یکی از توصیه های این آیه را می توان توجه به نقش و ارزش دنیا دانست و به ماهیت و فلسفه آفرینش آن اندیشید.
جابر بن عبد اللَّه انصارى گوید ما در بصره به همراه أمیر المۆمنین (علیه السلام) بودیم چون از نبرد مخالفان خود آسوده شد در پایان شبى به ما سركشى كرد و فرمود: در چه چیز وارد گفتگوئید؟ گفتیم در نكوهش از دنیا فرمود: اى جابر دنیا را نكوهش مىكنید؟ سپس سپاس خدا كرد و بر او ستایش نمود و فرمود: اما بعد چه در نهاد مردمانیست كه دنیا را نكوهش كنند؟ و درباره آن به زهد گرایند، دنیا براى كسى كه آن را درست بفهمد، خانه راستى است و مسكن تندرستى و محل ثروت براى توشه برداشتن، مسجد پیغمبران خدا است و فرودگاه وحى حضرت او و نمازگاه فرشتههایش و مسكن دوستانش و محل تجارت وابستههایش، در آن رحمت به دست آوردند و بهشت به سود بردند. (تحف العقول/ترجمه كمرهاى/متن/183)
نگاه «ابزارى» و نگاه «استقلالى» به دنیا
ما اگر بخواهیم به لذتها و نعمتها و بهشت آخرت برسیم، راهى جز زندگى در این دنیا و استفاده از آن نداریم.
درخت بهشت را «لاالهالاالله» ما در این دنیا غرس مىكند. اگر كارهاى خیر ما در این دنیا نباشد نصیبى از نعمتهاى بهشت نخواهیم داشت. ما براى خریدن بهشت، سرمایهاى جز این دنیا نداریم. اگر بخواهیم در آخرت، محصول سعادت و نیل به لذتها و نعمتهاى بهشت را درو كنیم، كشتزارى كه باید در آن بذر بكاریم همین دنیا است. اگر زمین دنیا نباشد ما مزرعه دیگرى نداریم تا بخواهیم با كشت و زرع در آن، نعیم الهى را در آخرت درو كنیم.
دنیا وسیلهاى است كه خداى متعال در اختیار ما قرار داده تا با استفاده از آن، شایستگى دریافت هر چه بیشتر رحمتها و نعمتهاى الهى را پیدا كنیم و به مقصد برسیم. این همان دنیاى ابزارى است. اما اگر ما تمام توجهمان معطوف به خود دنیا و لذتهاى آن شد و اصلاً فراموش كردیم كه آخرتى هم در كار است، این جا است كه دنیا مایه فریب و «متاع الغرور» است. چنین دنیایى مذموم است؛ دنیایى كه به جاى تسریع در رساندن ما به هدف، مانع رسیدنمان به هدف مىگردد.
باز هم بهترین و گویاترین سخن در این باره سخن امیر كلام است: وَ اِنَّما الدُّنْیا مُنْتهى بَصَرِ الْاَعْمى لا یُبْصِرُ مِمّا وَراءَها شَیْئاً وَ الْبَصیرُ یَنْفَذُها بَصَرُهُ وَ یَعْلَمُ اَنَّ الدّارَ وَراءَها فَالْبَصیرُ مِنْها شاخِصٌ وَ الْاَعْمى اِلَیْها شاخِصٌ وَ الْبَصیرُ مِنْها مُتَزَوِّدٌ وَ الْاَعْمى لَهامُتَزَوِّد؛ جز این نیست كه دنیا منتهاى دید كوردل است، چیزى ماوراى آن را نمىبیند، و بینا نگاهش را از آن عبور مىدهد و مىداند در پى آن، سراى اصلى قرار دارد. پس بینا از آن، نگاه برمىگیرد و كوردل به آن خیره مىشود؛ و بینا از آن توشه بر مىدارد و كوردل براى آن توشه بر مىدارد.
دنیا به مثابه عینكى است كه انسان بر چشم مىزند. عینك براى آن است كه انسان بهتر ببیند. راه بهتر دیدن با عینك هم آن است كه از پشت شیشههاى آن به اشیا و دنیاى اطرافمان نگاه كنیم. اگر كسى به جاى نگاه از پشت عینك، به خود عینك و شیشههاى آن خیره شود چه خواهد شد؟ آیا چیزى و كسى و جایى را خواهد دید؟ هرگز.
دنیا به خودى خود بد نیست، آنچه دنیا را بد مىكند استفاده ناصحیح ما از آن است.
یک واژه و این همه معنا و مقصود!
قرآن آکنده از واژگانی است که دریای عظیمی از معرفت را در خود جای داده و در انتظار غواصانی ماهرند که در ژرفای آن شنا کرده تا درّ و گوهر معرفت استخراج کنند.
منابع :
1) ترجمه المیزان/ ج19
2) تحف العقول/ ترجمه كمرهاى
3) سایت آیت الله مصباح یزدی
- نظرات (0)
كتابهاى آسمانى انبیاء، مویّد یكدیگرند
اناجیل
بسیارى كه بین مسیحیان متداول است، حتى معروفترین آنها یعنى انجیل هاى
چهارگانه (لوقا، مرقس، متى و یوحنا) وحى الهى نیستند، همان گونه كه خود
مسیحیان نیز انكار نمىكنند كه این انجیل هاى موجود، همه به دست شاگردان،
یا شاگرد شاگردان، حضرت مسیح علیه السلام و مدت ها بعد از او نوشته شده
است، منتها آنان ادعا مىكنند كه شاگردان مسیح، این اناجیل را با الهام
الهى نوشتهاند.
نَزَّلَ عَلَیْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ وَ أَنْزَلَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِیلَ (آل عمران ـ 3)
او كتاب را به حقّ بر تو نازل كرد، كه تصدیق كننده كتابهاى پیشین است و (او بود كه) تورات و انجیل را فرو فرستاد.
نكتهها:
1- "حق" در اصل به معنى "مطابقت و هماهنگى" است و به همین دلیل به آنچه با واقعیت موجود، تطبیق مىكند، حق گفته مىشود، و اینكه به خداوند "حق" مىگویند به خاطر آن است كه ذات مقدس او بزرگترین واقعیت غیر قابل انكار در عالم هستى است.
به عبارت روشنتر: حق یعنى موضوع ثابت و پابرجایى كه باطل به آن راه ندارد.
در آیه مورد بحث، باء "بالحق" به اصطلاح براى "مصاحبت" است، یعنى اى پیامبر! خداوند، قرآن را كه همراه با نشانههاى واقعیت است بر تو فرو فرستاد.
2- "تورات" در اصل یك لغت عبرى است كه به معنى"شریعت و قانون" مىباشد و سپس به كتابى كه از طرف خداوند بر موسى بن عمران علیهما السلام نازل گردید گفته شده، و گاهى به مجموعه كتب "عهد عتیق" و گاهى به "اسفار پنجگانه" آن نیز گفته مىشود.
توضیح اینكه: مجموعه كتب یهود كه "عهد عتیق" نامیده شده، مركب از تورات و چندین كتاب دیگر مىباشد، تورات داراى پنج بخش است كه به نام هاى: سفر "پیدایش"،سفر "خروج"، سفر "لاویان" سفر "اعداد"، و سفر "تثنیه" نامیده شده است، این قسمت از كتب عهد قدیم، شرح پیدایش جهان و انسان و مخلوقات دیگر و قسمتى از زندگى انبیاء پیشین و موسى بن عمران و بنى اسرائیل و احكام این آیین مىباشد.
كتب دیگر این مجموعه كه در واقع نوشتههاى مورخان بعد از موسى علیه السلام است شرح حالات پیامبران و ملوك و پادشاهان و اقوامى است كه بعد از موسى بن عمران به وجود آمدهاند.
ناگفته پیدا است كه غیر از اسفار پنجگانه تورات، هیچ یك از این كتب، كتب آسمانى نیستند و خود یهود نیز چنین ادعایى را ندارند و حتى "زبور" داوود كه آن را به عنوان "مزامیر" مىنامند، شرح مناجات ها و اندرزهاى داوود است.
و اما در مورد اسفار پنجگانه تورات، قرائن روشنى در آنها وجود دارد كه نشان مىدهد اینها نیز كتب آسمانى نیستند، بلكه كتاب هاى تاریخى هستند كه بعد از موسى بن عمران نوشته شده است، زیرا در آنها شرح وفات موسى علیه السلام و چگونگى تدفین او و پارهاى از حوادث بعد از وفات موسى نیز آمده است.
به علاوه محتویات این كتب كه آمیخته با خرافات فراوان و نسبت هاى ناروا به انبیاء و پیامبران الهى و بعضى سخنان كودكانه مىباشد، گواه دیگرى بر ساختگى بودن آنها است.
شواهد تاریخى نیز نشان مىدهد كه تورات اصلى از میان رفت و بعداً پیروان موسى بن عمران، این كتاب ها را به رشته تحریر در آوردند.
3- "انجیل" در اصل، كلمه یونانى است كه به معنى"بشارت" یا "آموزش جدید" آمده است و نام كتابى است كه بر حضرت عیسى علیه السلام نازل شده است.
قابل توجه اینكه قرآن در آیه مورد بحث و هر جا كه از كتاب عیسى علیه السلام نام برده "انجیل" را به صورت مفرد آورده است، و نزول آن را از طرف خدا معرفى مىكند، بنابر این اناجیل بسیارى كه بین مسیحیان متداول است، حتى معروفترین آنها یعنى انجیل هاى چهارگانه (لوقا، مرقس، متى و یوحنا) وحى الهى، نیستند، همان گونه كه خود مسیحیان نیز انكار نمىكنند كه این انجیل هاى موجود، همه به دست شاگردان، یا شاگرد شاگردان، حضرت مسیح علیه السلام و مدت ها بعد از او نوشته شده است، منتها آنان ادعا مىكنند كه شاگردان مسیح، این اناجیل را با الهام الهى نوشتهاند.
بنابراین طبق تصریح مورخان مسیحى و طبق گواهى صریح اناجیل و سایر كتب و رسالههاى عهد جدید، هیچ یك از اینها، كتاب آسمانى نیستند و عموماً كتاب هایى هستند كه بعد از مسیح علیه السلام نگاشته شدهاند و از این بیان، چنین نتیجه مىگیریم كه انجیل، كتاب آسمانى مسیح از میان رفته و امروز در دست نیست، تنها قسمت هایى از آن را شاگردان مسیح در اناجیل خود، آوردهاند كه متأسفانه آن نیز آمیخته با خرافاتى شده است.
اما اینكه بعضى مىگویند: مسلمانان نباید در صحت اناجیل و تورات موجود، تردید كنند، زیرا قرآن مجید آنها را تصدیق كرده است و به صحت آنها گواهى داده، پاسخ آن در جلد اول تفسیر نمونه صفحه 210 در ذیل آیه "و آمِنُوا بِما أَنْزَلْتُ مُصَدِّقاً لِما مَعَكُمْ" مشروحاً خاطر نشان شده است.
پیامهای این آیه:
1ـ آمدن كتب آسمانى، جلوهاى از قیّومیّت خداست. «الْقَیُّومُ نَزَّلَ عَلَیْكَ الْكِتابَ»
2ـ نزول قرآن بر پیامبر، مربوط به شخصیّت او و تكریم خداوند از اوست. «نَزَّلَ عَلَیْكَ الْكِتابَ» كلمه «عَلَیْكَ» مقدّم بر كلمه «الْكِتابَ» است.
3ـ قرآن از هرگونه باطلى مصونیّت داشته و منطبق با حقیقت است. «بِالْحَقِّ»
4ـ كتابهاى آسمانى انبیاء، مویّد یكدیگرند. «مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ»
5ـ تصدیق كتب آسمانى پیشین، عاملى براى وحدت خداپرستان و یكى از شیوههاى دعوت دیگران است. «مُصَدِّقاً»
6ـ تصدیق قرآن نسبت به تورات و انجیل، حقّى بزرگ بر ادیان سابق است، وگرنه با خرافاتى كه وارد تورات و انجیل شده، آسمانى بودن آنها به كلّى فراموش مىشد. «مُصَدِّقاً»
7ـ با آنكه مراحل تربیت الهى، ابزار و دستور العملهاى آن در هر زمان و شرایط متفاوت بودهاند، ولى از آهنگ تكاملى و وحدت در هدف برخوردارند. «مُصَدِّقاً»
منابع:
تفسیر نمونه ج 2
تفسیر نور ج 2
- نظرات (0)
- ««123456789101112131415161718192021222324252627282930313233343536373839404142434445464748495051525354555657585960616263646566676869707172737475767778798081828384858687888990919293949596979899100101102103104105106107108109110111112113114115116117118119120121122123124125126127128129130131132133134135136137138139140141142143144145146147148149150151152153154155156157158159160161162163164165166167168169170171172173174175176177178179180181182183184185186187188189190191192193194195196197198199200201202203204205206207208209210211212213214215216217218219220221222223224225226227228229230231232233234235236237238239240241242243244245246247248249250251252253254255256257258259260261262263264265266267268269270271272273274275276277278279280281282283284285286287288289290291292293294295296297298299300301302303304305306307308309310311312313314315316317318319320321322323324325326327328329330331332333334335336337338339340341342343344345346347348349350351352353354355356357358359360361362363364365366367368369370371372373374375376377378379380381382383384385386387388389390391392393394395396397398399400401402403404405406407408409410411412413414415416417418419420421422423424425426427428429430431432433434435436437438439440441442443444445446447448449450451452453454455456457458459460461462463464465466467468469470471472473474475476477478479480481482483484485486487488489490491492493494495496497498499500501502503504505506507508509510511512513514515516517518519520521522523524525526527528529530531532533534535536537538539540541542543544545546547548549550551552553554555556557558559560561562563564565566567568569570571572573574575576577578579580581582583584585586587588589590591592593594595596597598599600601602603604605606607608609610611612613614615616617618619620621622623624625626627628629630631632633634635636637638639640641642643644645646647648649650651652653654655656657658659660661662663664665666667668669670671672673674675676677678679680681682683684685686687688689690691692693694695696697698699700701702703704705706707708709710711712713714715716717718719720721722723724725726727728729730731732733734735736737738739740741742743744745746747748749750751752753754755756757758759760761762763764765766767768769770771772773774775776777778779780781782783784785786787788789790791792793794795796797798799800801802803804805806807808809810811812813814815816817818819820821822823824825826827828829830831832833834835836837838839840841842843844845846847848849850851852853854855856857858859860861862863864865866867868869870871872873874875876877878879880881882883884885886887888889890891892893894895896897898899900901902903904905906907908909910911912913914915916917918919920921922923924925926»»