لينكستان
موضوعات
























ایسنای سایت
ذکرایام هفته
اعضا

شمارنده
الهی فقط خودت

سایت خاتون
مراقبت های شخصی برای در امان ماندن از حوادث ناگهانی و تلخ

یکی از رفتارهای کودکانه که در دوران کودکی بسیار شایع است این است که اگر کودک مرتکب اشتباهی شود این اشتباه خویش را به گردن دیگری انداخته و شخص و یا حتی چیز دیگری را به عنوان عامل این اشتباه معرفی می کند. این خصیصه صرفاً به دوران کودکی انسان خلاصه نمی شود و گاه تا آخر عمر با انسان است ولی با چهره ای متفاوت.
گاه در وادی امر اتفاقاتی در زندگی انسان رخ می دهد که دامنه اختیار آن از دست انسان خارج است و آدمی کوچکترین نقشی در آن ندارد مانند بلاهای کوچک و بزرگی که گه گاه در اقصی نقاط جهان به وقوع می پیوندد مانند زلزله، خشکسالی، سیل و ... آیا تمامی اینها اثر وضعی طبیعت بوده و انسان در وقوع آن نقشی ندارد و یا ما نیز در اثرات تخریبی آن شریکیم و به تعبیری سنگ اول را به دست خودمان پرتاب کرده ایم؟
انسان در این میان چه کاره است؟ آیا در اتفاقات و رویدادهای که در زندگی رخ می دهد فردی غیر از خود او مقصر است؟ و یا دست دیگری صفحات زندگی ما را رقم می زند؟ علت مصائب و دشواری هایی که به آدمی می رسد چیست؟
خداوند در آیه 30سوره شوری می فرماید: وَمَا أَصَابَكُم مِّن مُّصِیبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَیْدِیكُمْ وَیَعْفُو عَن كَثِیرٍ «و هر [گونه] مصیبتى به شما برسد به سبب دستاورد خود شماست و [خدا] از بسیارى در مىگذرد.»
كلمه "مصیبت" به معناى هر ناملایمتى است كه به انسان برسد، گویى از راه دور به قصد آدمى حركت كرده تا به او رسیده است و مراد از جمله "فَبِما كَسَبَتْ أَیْدِیكُمْ" گناهان و زشتى ها است.
معناى جمله "وَ یَعْفُوا عَنْ كَثِیرٍ" این است كه خداوند بسیارى از همان گناهان و زشتى هایتان را مى بخشاید. خطاب در این آیه اجتماعى و متوجه به جامعه است، و مانند خطاب هاى دیگر منحل به خطاب هاى جزئى و به فرد فرد اجتماع نیست و لازمهاش این است كه مراد از مصیبت هم مصائب عمومى و همگانى از قبیل قحطى، گرانى، و با، زلزله و امثال آن باشد.
پس مراد آیه این شد: مصائب و ناملایماتى كه متوجه جامعه شما مى شود، همه به خاطر گناهانى است كه مرتكب مى شوید، و خدا از بسیارى از آن گناهان در مى گذرد و شما را به جرم آن نمى گیرد.
بله زمانی که انسان در میان امواج ناملایمات زندگی اسیر می شود و طوفان بلا و غم او را فرا می گیرد، زبان به گله و شکایت باز کرده و زمین و زمان را مسبب درد و رنج خویش می داند و در این میان از خود، فعل خود و نفس خود غافل است، غافل است از آیه ای که خداوند در آن آیه مقصر را جز خود انسان نمی داند و می گوید ای انسان به خودت بنگر آیا فرد دیگری جز خودت مسبب گرفتاری هایت است؟
رخدادها علاوه بر اینکه عکس العمل اعمال ما به حساب می آیند، ظهور و بروزشان بدون انگیزه و هدف نیست. ممكن است كسانى از این حقیقت قرآنى سوء استفاده كنند و هرگونه مصیبتى دامنشان را مى گیرد با آغوش باز از آن استقبال نمایند و بگویند باید در برابر هر حادثه ناگوارى تسلیم شد، و از این اصل آموزنده و حركت آفرین قرآنى نتیجه معكوس یعنى نتیجه تخدیرى بگیرند كه این بسیار خطرناك است
مصائب شما از خود شما است!
این تصور براى بسیارى وجود دارد كه گمان مى كنند رابطه اعمال انسان با جزاى الهى همان رابطه قراردادى است كه شبیه آن در مورد قوانین دنیا و پاداش و كیفر آن وجود دارد، در حالى كه كه این ارتباط به یك نوع ارتباط تكوینى شبیه تر است تا ارتباط تشریعى و قراردادى.
به تعبیر دیگر پاداش كیفرها بیشتر بازتاب طبیعى و تكوینى اعمال انسانها است كه دامن آنها را مى گیرد.
بین اعمال آدمى و نظام عالم ارتباطى خاص برقرار است به طورى كه اگر جوامع بشرى عقائد و اعمال خود را بر طبق آنچه كه فطرت اقتضاء دارد وفق دهند، خیرات به سویشان سرازیر و درهاى بركات بر رویشان باز مى شود، و اگر در این دو مرحله به فساد بگرایند، زمین و آسمان هم تباه مى شود، و زندگیشان را تباه مى كند. در این زمینه روایات زیادى در منابع اسلامى وارد شده كه به گوشه از آن براى تكمیل این بحث اشاره مى كنیم .
1 - در یكى از خطبه هاى نهج البلاغه آمده است: ما كان قوم قط فى غض نعمة من عیش، فزال عنهم، الا بذنوب اجترحوها، لان الله لیس بظلام للعبید، و لو ان الناس حین تنزل بهم النقم ، و تزول عنهم النعم، فزعوا الى ربهم بصدق من نیاتهم، و وله من قلوبهم ، لرد علیهم كل شارد، و اصلح لهم كل فاسد:
((هیچ ملتى از آغوش ناز و نعمت زندگى گرفته نشد، مگر به واسطه گناهانى كه انجام دادند، زیرا خداوند هرگز به بندگانش ستم روا نمى دارد، هرگاه مردم در موقع نزول بلاها و سلب نعمت ها با صدق نیت به پیشگاه خدا تضرع كنند، و با دل هاى پر اشتیاق و آكنده از مهر خدا از او درخواست جبران نمایند، مسلما آنچه از دستشان رفته به آنها باز مى گرداند و هرگونه مفسده اى را براى آنها اصلاح مى كند.))
2 - در جامع الاخبار حدیث دیگرى از امیر مومنان على (علیه السلام) نقل شده است كه فرمود: ان البلاء للظالم ادب، و للمو من امتحان، و للانبیاء درجة و للاولیاء كرامة.((بلاها براى ظالم تأدیب است، و براى مومنان امتحان، و براى پیامبران درجه، و براى اولیاء كرامت و مقام است.))
((هیچ ملتى از آغوش ناز و نعمت زندگى گرفته نشد، مگر به واسطه گناهانى كه انجام دادند، زیرا خداوند هرگز به بندگانش ستم روا نمى دارد، هرگاه مردم در موقع نزول بلاها و سلب نعمت ها با صدق نیت به پیشگاه خدا تضرع كنند، و با دل هاى پر اشتیاق و آكنده از مهر خدا از او درخواست جبران نمایند، مسلما آنچه از دستشان رفته به آنها باز مى گرداند و هرگونه مفسده اى را براى آنها اصلاح مى كند))
مسلم این است که بیشترین شکل دهنده حوادث خارجی اعمالی است که از ما صادر می شود. به تعبیر دیگر میان اعمال ما و رخدادهای خارجی علقه و پیوند وجود دارد که بر اساس آن حوادث (اعم از حوادث خیر و شر) خلق می شوند.
بنابراین رخدادها علاوه بر اینکه عکس العمل اعمال ما به حساب می آیند، ظهور و بروزشان بدون انگیزه و هدف نیست. ممكن است كسانى از این حقیقت قرآنى سوء استفاده كنند و هرگونه مصیبتى دامنشان را مى گیرد با آغوش باز از آن استقبال نمایند و بگویند باید در برابر هر حادثه ناگوارى تسلیم شد، و از این اصل آموزنده و حركت آفرین قرآنى نتیجه معكوس یعنى نتیجه تخدیرى بگیرند كه این بسیار خطرناك است.
هیچ گاه قرآن نمى گوید در برابر مصائب تسلیم باش، و در رفع مشكلات كوشش مكن، و تن به ظلم ها و ستم ها و بیماری ها بده، بلكه مى گوید: اگر با تمام تلاش و كوششى كه انجام دادى باز هم گرفتاری ها بر تو چیره شد، بدان گناهى كرده اى كه نتیجه و كفاره اش دامانت را گرفته، به اعمال گذشته ات بیندیش و از گناهانت استغفار كن و خویشتن را بساز و ضعف ها را اصلاح نما.
مصائبى كه دامنگیر انسان مى شود یك نوع مجازات الهى و هشدار است و اگر مى بینیم در بعضى از روایات این آیه بهترین آیه قرآن معرفى شده به خاطر همین آثار تربیتى مهم آن است و به خاطر سبك كردن بار انسان از سوى دیگر و زنده كردن نور امید و عشق پروردگار در قلب و جان او.
- نظرات (0)
آدرس صاحب خانه
فرض نمایید از سوى یکى از عزیزانى که او را دوست داشته و او نیز شما را بسیار دوست دارد، به یک میهمانى که از جانب او تشکیل یافته دعوت شدهاید، اما آدرس منزل او را بلد نیستید و نیازمند هستید که شخصى به شما آدرس دقیق منزل او، و بهترین طریقه و کوتاهترین راه رسیدن به آن را به شما بگوید؛ به نظر شما بهترین کسى که مىتواند شما را در این خصوص شما را یارى نماید کیست؟
آیا بهتر نیست آدرس مذکور را از خود صاحبخانه تهیه نمود؟ و اساساً چه کسى بهتر و مطمئن تر از او خواهد بود؟ یادآور مىشود که صاحبخانه قطعاً دوستدار حضور شما در محفل بر پا شده است و کاملاً به شما علاقه دارد.
بدون تردید هیچ کسى بهتر از صاحبخانه، نمىتواند بهترین آدرس و کوتاه ترین آدرس و بهترین طریقهى رسیدن به منزل خویش را به مهمان عزیز خود داده و او را راهنما و یاور باشد.
حال اگر دسترسى به صاحب خانه به هر دلیلى ممکن نباشد و ضمناً بدون در دست داشتن آدرس نیز پیدا کردن منزل او ممکن نباشد؛ چه باید کرد؟
از طرفى مىدانیم که عدم حضور در محفل مذکور بسیار خسارت بار بوده و موجب محرومیت از دیدار عزیزان فراوان دیگرى [که مشتاق دیدار همهى آنها هستیم] خواهد بود و نیز لذتهاى مادى و معنوى فراوانى را که صاحبخانه براى میهمانان خود تدارک دیده و به اصطلاح براى پذیرایى از آنها سنگ تمام گذاشته را نیز از دست داده و موجب حسرت فراوان ما خواهد شد، چه باید کرد؟
از طرفى، باید رفت و از طرف دیگر آدرس منزل در اختیارمان نیست! حال در این صورت بهترین راه چیست؟ آیا اگر مطلع گردیم که یکى از افراد کاملاً معتمد و مورد وثوقِ صاحب خانه که آدرس او را نیز بلد است جهت راهنمایى و هدایت ما، از جانب او به سوى ما روان گشته و به همین قصد نزد ما آمده، چقدر خوشحال خواهیم شد؟ و آیا در این صورت چه وظیفهاى داریم؟
آیا معقول ترین و بلکه تنها راه باقى مانده همین نیست که به نمایندهى موثق او اعتماد نموده و از آدرسى که او به ما داده تبعیت نماییم؟ و آیا در این صورت معقول و منطقى است که بگوییم: «ما خودمان مىگردیم و راه را پیدا مىکنیم؟!»
فرض بفرمایید در شهر بزرگى مانند تهران چنین اتفاقى افتاده و ما حتی نمیدانیم که محل زندگى او در شمال شهر تهران قرار دارد یا در جنوب و یا ... کدام خیابان؟ کدام کوچه؟ کدام پلاک؟ و... هیچ یک براى ما روشن نیست.
ضمناً مراسمى که براى آن دعوت شدهایم نیز همین «امشب» بوده و زمان زیادى براى جستجوى منزل در اختیار نداریم. عقل سلیم چه مىگوید؟ آیا نمىگوید که بهترین کار آن است که:
با توجه به ضیق وقت، موثق بودن نمایندهى صاحب خانه و خبره بودن او، پر پیچ و خم بودن راه، اهمیت حضور در مجلس مذکور و محرومیتهاى فراوان ناشى از عدم حضور، خود را به نمایندهى مذکور سپرده و از راهنمایىهاى او تبعیت نماییم؟ بدون تردید تنها راه باقى مانده و منطقى ترین راه همین است و بس.
آرى عرصهى هستى، عرصهى حضور انسانهایى است که محبوب حضرت حق تعالى بوده و آن عزیز چشم به راه، تمامى بندگان مصنوع خویش را جهت شرکت در بزم الهى و در جوار قدسش «عِندَ مَلیکٍ مُقتَدِرٍ» در بهشت برین «عِندَ جَنَّهِ المَاْوى» و در کنار دیگر اولیاى خویش دعوت نموده و آن ها را به سوى خویش فرا خوانده است.
آنجا که فرمود:
فَفِرُّوا اِلَى اللهِ
«پس به سوى خداوند بگریزید»
و فرمود:
یا اَیَّتُهَا النَّفسُ المُطمَئِنَّهُ ارْجِعِى اِلى رَبِّکِ ...
«اى نفس به اطمینان رسیده! به سوى پروردگارت بازگرد ...»
آرى آن یگانهى بىهمتا و آن مهربان بىبدیل تمامى شرایط حضور بندگان صالح و شایستهى خویش را در بزم بزرگ رحمانى فراهم نموده است و کارت هاى دعوت خویش [یعنى فطرتهاى پاک خدا جو که به همهى بندگان خویش ارزانى داشته است] را به همه ارسال نموده و نمایندگان شایسته و مورد وثوق خویش یعنى انبیاء الهى و معصومین (علیهما السلام) را به سوى آنها گسیل داشته، تمامى ابزار لازم جهت حرکت و جهتیابى [نظیر عقل، غرایز، جسم، روح، عمر، صحت، قدرت، دنیا و...] را به آن ها مرحمت فرموده است.
بزمى بزرگ در «جَنَّهُ الخُلد» برایشان فراهم نموده و بندگان صالح خود را به پذیرایى با چیزهایى بشارت داده که تا آن زمان نه چشمى دیده و نه گوشى شنیده و نه بر دل احدى خطور نموده است!
چنانکه خود فرموده است:
اَعْدَدْتُ لِعِبادىَ الصّالِحینَ ما لا عَینٌ رَاَتْ وَ لا اُذُنٌ سَمَِتْ وَ لا خَطَرَ عَلى قَلبِ بَشَرٍ
آرى، آن زیباى مهربان آدرس دقیق منزل خویش را از طریق نمایندگان تام الاختیار خویش یعنى پیامبران و امامان معصوم (علیه السلام) به گوش همهى بندگانِ خواهان شرکت در این بزم عظیم، رسانده و آنها را به شرکت در این «میهمانى ابدى» دعوت نموده است؛ و در این دعوت به آن ها گوشزد نموده است که:
تنها راه رسیدن به او و شرکت در محفل او، تبعیت از معصومین (علیه السلام) است.
و نیز فرموده است که:
بدون یارى آن ها و تنها با بهرهگیرى صِرف از عقل و دیگر داشتههاى خود، هرگز نمىتوان در مجلس مذکور حضور به هم رسانده و از پذیرایى بىنظیر او برخوردار گشت و نیز فرمود که: زمان ضیق است و عمر انسان محدود و اندک، و باید شتافت و هرگونه تأخیر و تعلل در این مسیر موجب خسران عظیم و حسرت کثیر است.
و اکنون اى انسان، اى عزیزِ حضرت رحمان، اى دعوت شده از جانب آن عاشق بندگان، همو که منتظر دیدار بندگان خویش بوده و چشم به راه ایشان است. چنانکه خود فرمود:
کَم اُطیلُ النَّظَرَ و اُحسِنُ الطَّلَبَ وَ القَومُ فى غَفلَهٍ لا یَرجِعونَ
«چقدر چشم به راه بدوزم و ـ بندگانم را ـ به زیبایى طلب نمایم؟!! در حالى که ایشان در غفلت فرو رفته و به سوى من بازنمىگردند.»
غفلت تا کى؟ چه زمانى به خود آمده و به سوى او بازگشتى زیبا [و توبه] نموده و جهت حضور در نزد او تلاش مىنمایى؟! مگر براى بیدار شدن و به خود آمدن، دیگر به چه چیزى نیاز است؟! مگر انذارها و بشارت هاى یکصد و بیست و چهار هزار پیامبر و نمایندهى معصوم خداوند (علیهم السلام) براى این بیدارى کافى نیست؟! تا به کى دستان معصومین (علیه السلام) که به قصد دست گیرى و هدایت تو دراز شده است، باید منتظر بماند؟!
بدان که این قافله، رفتنى است چه من و تو همراه آن باشیم و چه آن را همراهى ننماییم. مگر تا چه زمانى فرصت داشته و عمر خواهیم نمود؟
اندکى به خود آى. چشمان خود را باز کن و ببین چه چیزى در انتظار توست و در صورت کوتاهى و غفلت و تنبلى چه چیزهایى را از دست خواهى داد؟ بیدار شو اى عزیز! بیدار، بیدار و بشتاب زیرا که شب نزدیک است و گرگان در کمین.
اللّهم نَبِّهْنا و انصُرْنا یا اَرحَمَ الرّاحمینَ.
منبع:
مجله راه قرآن، ش 33، نوشته اکبر فرحزادی
- نظرات (0)
چگونه فکر دیگران را بخوانیم

قرآن کریم علاوه بر معارف عمیق فلسفی و عرفانی و اخلاقی و اصول و مسائل کلی و احکام و شرایع دین، گاهی اوقات به یک عمل کوچک بسیار دقت کرده و آن را مورد عنایت خود قرار داده است.
مثلاً در آیه 18 سوره لقمان درباره راه رفتن نادرست و در آیه 25 قصص ادب راه رفتن را بیان می کند.
(لقمان /18) وَلَا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنَّاسِ وَلَا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحًا إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ
و از مردم [به نخوت] رخ برمتاب و در زمین خرامان راه مرو که خدا خودپسند لاف زن را دوست نمیدارد.
فَجَاءتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشِی عَلَی اسْتِحْیَاء ..... (25/قصص)
پس یکی از آن دو زن در حالی که با حیا و وقار گام بر میداشت، نزد وی آمد.
آیا نوع راه رفتن انسان آن قدر مهم است؟ مگر راه رفتن ادب و آداب دارد؟ شاید کسی دلش پاک باشد اما طرز خاصی راه رود. ایرادی دارد؟ مگر همه چیز به دل نیست؟
ما برای پاسخ به این سوالات مهم نیاز به بیان مطالبی علمی داریم.
زبان بدن
همواره شکاف عمیقی بین آنچه که افراد می گویند و آنچه احساس می کنند وجود دارد اما هیچگاه حقیقت را به زبان نمی آورند هر چند که اصطلاحاً با زبان بی زبانی حرف می زنند.
مثلاً فردی به عنوان خریدار به فروشگاهی مراجعه کرده و پس از نیم ساعت پایین و بالا کردن اجناس و چانه زدن در نهایت چیزی از فروشنده نخریده و فروشنده با حالت مصنوعی هنگام خروج وی با صدایی گرفته می گوید: امیدواریم که باز شما را زیارت کنیم.
زمان هایی وجود دارد که سکوت محض، بدون گفتگویی و کلامی، دنیایی از مفهوم را به ما القاء کرده و دریافته ایم که همه چیز را در مورد آن وضعیت به خصوص می دانیم.
یک نگاه محبت آمیز، یک لبخند تلخ، لرزش زانوان و عضلات صورت هر کدام وضعیت ویژه ای را در ذهن تداعی کرده، ما را به حقیقتی انکار ناپذیر راهبر شده اند. به همه اینها پیام های غیر کلامی می گویند.
این پیام ها به گونه ای واضح و روشن ارائه می شوند که هر کس توان درک آنها را دارد و می تواند بدون دشواری محسوسی آنها را بفهمد.
ارتباطات چیست؟
ارتباطات به کلیه فعالیت های گفتاری، نوشتاری و کرداری اطلاق می شود که برای انتقال معنی و مفهوم از کسی به کسی یا از گروهی به گروهی دیگر و یا از کسی یا گروهی به توده وسیعی به کار گرفته می شود.
کردار یا حرکت بخشی از فرایند ارتباطات است در تفهیم و تفاهم و انتقال معنی و اثر گذاری بر دیگران، نقش ارزنده ای را ایفاء می کند.
علائم غیر کلامی
علائم غیر کلامی بهترین وسیله ارتباط با دیگران است و از صحت بالایی برخوردار است. این امر بستگی مستقیم به نوع عواطف و احساسات دارد. علائمی مربوط به چهره در ادای معانی مربوط به شادی، عشق، علاقه یا ترس، دلتنگی، عصبانیت، تنفر و انزجار.
فرستنده و گیرنده پیام
دریافت کننده پیام نیاز به ارتباط کلامی ندارد زیرا بدن شما با حرکت و علائم با او حرف می زند پس همیشه در ارتباطات بین فرستنده پیام و گیرنده آن ارتباط کلامی نیست بلکه 93% تأثیر غیر کلامی که شامل آوایی با ضریب و ریتم و فراز و نشیب کلام و حرکات چهره است، تأثیر مستقیم دارد.
به طور کلی هر آنچه احساس در وجود انسان است از طریق علایم و نشانه های غیر کلامی به دیگران مفهوم می شود و دیگران از همین علایم و نشانه ها، مفاهیمی را استنباط می کنند و اطلاعات کامل روحی را دریافت می دارند.

صفات درونی انسان غالباً از لابلای اعمال کوچک و ساده آشکار می گردد، گاهی از یک حرکت کوچک، از بیان یک سرگذشت و داستان، از انجام عمل ساده، حتی از نوع راه رفتن و نشستن و خندیدن و غذا خوردن، پرده از روحیات افراد برداشته می شود و اسرار درونی اش آشکار می گردد.
از این جهت قرآن عنایت خاصی روی این عمل ساده نشان می دهد زیرا این عمل ساده (راه رفتن باتکبر) حاکی از یک بیماری روحی است که از ناحیه آن از خود نشان داده است و جوانه زده است.
دانشمندان به وجود معادن زیر زمینی طلا و نقره از رنگ خاک، دشت و کوه پی می برند، گاهی چند قطره آب آلوده در چشمه های یک منطقه، ما را به دریایی از نفت که در زیر زمین قرار دارد، رهبری می کند، از این جهت می توان گفت شیوه راه رفتن با تکبر، نشانه بیماری روحی غرور است که در درون انسان، لانه گزیده است و هرچه زودتر باید علاج شود.
زبان غیر کلامی در قرآن
قرآن مجید به کیفیت راه رفتن انسان، عنایت خاصی داشته است و اصرار دارد که راه رفتن ما باید توأم با تواضع و میانه روی باشد.
لقمان به فرزند خود دستور می دهد که با غرور و تکبر راه مرو و نیز می گوید واقصد فی مشیک زیرا هر کاری و هر رفتاری نشان دهنده حالات درونی انسان است؛ چنانچه یا سلامت روح و روان او را به نمایش می گذارد و یا بیانگر بیماری های درونی اوست.
به بیانی دیگر حالات، رفتار، کردار، زبان غیر کلامی بدن است و بدون واسطه، اطلاعات درونی انسان را به دیگران مخابره می کند.
همه انسان ها از طریق پیام های غیر کلامی سر نخ های زیادی را به دیگران می دهند و همین باعث می شود جذب شما شوند و یا از شما دور شوند.
رفتار متکبرانه و مغرورانه باعث دفع دیگران می شود و مهمترین آسیبی که به انسان مغرور وارد می شود، به ارتباطات او با دیگران است. و این بدان معناست که دوستان او کم می شود و در نتیجه فرد تنها، از بسیاری از مواهب و نعمت های الهی محروم می ماند.
از طرف دیگر به زیبایی در آیه کریمه 25 قصص اشاره لطیفی به نوع راه رفتن دختران حضرت شعیب دارد و با حیا و وقار راه رفتن را ادب می شمارد. زیرا بیانگر عفاف و حیای درونی می باشد.
آری با راه رفتن شما با دیگران حرف می زنید. از نظر علم فیزیک شما سیگنال هایی به دیگران می فرستید که حامل پیام های مثبت و منفی است.
فَجَاءتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشِی عَلَى اسْتِحْیَاء (قصص/25)
پس یکی از آن دو زن در حالی که به با حیا و وقار گام بر میداشت نزد وی آمد.
در سوره فرقان نیز با لطافت خاصی نوع راه رفتن عباد الرحمن را مثال می زند و جزء خصوصیات هفتگانه مومن بر می شمارد.
وَعبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَی الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا (فرقان /63)
و بندگان خدای رحمان کسانیاند که روی زمین به نرمی گام برمیدارند و چون نادانان ایشان را طرف خطاب قرار دهند به ملایمت پاسخ میدهند.
پس تمام حالات انسان ریشه در بروزات قلب او دارد و از کوزه همان برون تراود که در اوست.
هرکس بد عمل می کند نشان دهنده نوعی بیماری است که قلبش به آن مبتلا شده و آنان که نیکوکار و درست کردار هستند، یقیناً قلب پاک و مصفی و خالی از غلّ و غش دارند.
منابع:
تفسیر نور – حجة الاسلام و المسلمین قرائتی
ارتباطات غیر کلامی – دکتر علی اکبر فرهنگی
- نظرات (0)
عاملی که ایمان به خدا را تقویت می کند

شكل گیرى جنین در رحم، نشانهى دیگرى از قیّوم بودن خداوند است كه در آیات قبل سوره ی مبارکه آل عمران خواندیم. موضوع صورتگیرى انسان در رحم مادر، در میان دو آیهى نزول كتاب آمده است، شاید رمز این باشد كه خدایى كه در رحم مادر به شما سر و سامان مىدهد، با تشریع قوانین الهى و ارسال كتب آسمانى، به رشد آینده و ابدى شما نیز سامان مىبخشد.
إِنَّ اللَّهَ لا یَخْفى عَلَیْهِ شَیْءٌ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ (آل عمران ـ 5)
همانا هیچ چیز، نه در زمین و نه در آسمان، بر خداوند پوشیده نمى ماند.
هُوَ الَّذِی یُصَوِّرُكُمْ فِی الْأَرْحامِ كَیْفَ یَشاءُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَكِیمُ (آل عمران ـ 6)
او كسى است كه شما را آن گونه كه مىخواهد در رحمها صورت مىدهد. جز او كه مقتدر حكیم است، معبودى نیست.
علم و قدرت بى پایان خداوند
این آیات در حقیقت، تكمیل آیات قبل است، زیرا در آیات گذشته خواندیم:
خداوند حى و قیوم است و تدبیر جهان هستى به دست او است، و كافران لجوج و سرسخت را (هر چند كفر و بى ایمانى خود را آشكار نكنند) كیفر مىدهد، مسلّماً این كار نیاز به علم و قدرت فوق العادهاى دارد، به همین دلیل در نخستین آیه مورد بحث اشاره به علم او، و در آیه دوم، اشاره به توانایى او مىكند.
نخست مىفرماید: "هیچ چیز در زمین و آسمان بر خدا مخفى نمىماند" چگونه ممكن است چیزى بر او مخفى بماند در حالى كه او در همه جا حاضر و ناظر است و به حكم اینكه وجودش از هر نظر بى پایان و نامحدود است، جایى از او خالى نیست و به ما از خود ما نزدیكتر است، بنابراین در عین اینكه محل و مكانى ندارد به همه چیز احاطه دارد، این احاطه و حضور او نسبت به همه چیز و در همه جا به معنى علم و آگاهى او بر همه چیز است آن هم "علم حضورى"، نه "علم حصولى" (منظور از "علم حضورى" آن است كه ذات معلوم نزد عالم حاضر باشد و او بر آن احاطه داشته باشد، و حقیقت علم به طور كامل چیزى جز این نیست، ولى در "علم حصولى" صورت و نقش معلوم نزد عالم حاضر است، مثلاً علم ما به ذات خودمان و به تصورات و تصدیقات ذهنى مان، علم حضورى است زیرا اینها نزد ما حاضر است اما نسبت به اشیاء و موجودات خارجى، علم حصولى داریم زیرا هرگز ذات آنها در ذهن ما حاضر نیست، بلكه تنها نقش و صورت آنها حاضر است.)
سپس به گوشهاى از علم و قدرت خود كه در حقیقت یكى از شاهكارهاى عالم آفرینش و از مظاهر بارز علم و قدرت خدا است اشاره كرده، مىفرماید: "او كسى است كه شما را در رحم (مادران) آنگونه كه مىخواهد تصویر مىكند"
" آرى هیچ معبودى جز آن خداوند عزیز و حكیم نیست".
صورت بندى انسان در شكم مادر و نقش بر آب زدن در آن محیط تاریك ظلمانى آن هم با نقش هاى بدیع و عجیب و پى در پى، راستى شگفتآور است، مخصوصاً با آن همه تنوعى كه از نظر شكل و صورت و جنسیت و انواع استعدادهاى متفاوت و صفات و غرایز مختلف وجود دارد.
و اگر مىبینیم معبودى جز او نیست به خاطر همین است، كه شایسته عبودیت جز ذات پاك او نمىباشد، بنابراین چرا باید مخلوقاتى همچون مسیح علیه السلام مورد عبادت قرار گیرند و گویى این تعبیر اشاره به شأن نزولى است كه در آغاز سوره ذكر شده كه مسیحیان خودشان قبول دارند مسیح در رحم مادرى همچون مریم تربیت شده پس او مخلوق است، نه خالق، بنابراین چگونه ممكن است معبود واقع شود.
نکات آیات:
1- نشانههاى قدرت و عظمت خدا در مراحل جنین
امروز عظمت مفهوم این آیه با توجه به پیشرفت هاى علم جنین شناسى از هر زمانى آشكارتر است چه اینكه "جنین" كه در آغاز به صورت یك موجود تك سلولى است، هیچ گونه شكل و اندام و اعضاء و دستگاه مخصوصى در آن دیده نمى شود و با سرعت عجیبى در مخفى گاه رحم هر روز شكل و نقش تازهاى به خود مىگیرد، گویا جمعى نقاش ماهر و چیره دست در كنار آن نشسته، و شب و روز روى آن كار مىكنند، و از این ذره ناچیز در مدت بسیار كوتاهى انسانى مىسازند كه ظاهرش بسیار آراسته و در درون وجودش دستگاه هایى بسیار ظریف و پیچیده و دقیق و حیرت انگیز دیده مىشود.
اگر از مراحل جنین عكس بردارى شود (همان طور كه شده است) و از مقابل چشم انسان این عكس ها یكى بعد از دیگرى عبور كند، انسان به عظمت آفرینش و قدرت آفریدگار آشنایى تازهاى پیدا مىكند و عجیب این است كه تمام این نقش ها بر روى آب كه معروف است كه نقشى به خود نمىگیرد مىشود.
2-"ارحام" جمع "رحم" (بر وزن خشن) در اصل به معنى محلى است از شكم مادر كه بچه در آن پرورش مىیابد، سپس به تمام نزدیكانى كه در اصل از یك مادر متولد شدهاند اطلاق شده است. و از آنجا كه در میان آنها پیوند و محبت و دوستى است این واژه به هرگونه عطوفت و محبت اطلاق شده است.
بعضى نیز عقیدهاى بر عكس این دارند و مىگویند مفهوم اصلى آن همان رقت قلب و عطوفت و محبت است و از آنجا كه خویشاوندان نزدیك داراى چنین عطوفتى نسبت به یكدیگر هستند به محل پرورش فرزند، رحم گفته شده است.
پیامهای آیه 5:
1ـ خداوند بر همه چیز آگاه است. ما و همهى هستى هر لحظه در محضر خدا هستیم، در محضر او گناه نكنیم. با توجّه به آیه قبل، استفاده مىشود كه كفر و معصیتِ هیچ كس بر خدا پوشیده نیست. «كَفَرُوا»، «لا یَخْفى عَلَیْهِ شَیْءٌ»
2ـ تعدّد افراد، تعدّد اعمال، تعدّد مكان ها و زمان ها هیچ كدام مسألهاى را بر خداوند پنهان نمى سازد. «فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ»
پیامهای آیه 6:
1ـ منشأ تكوین و تشریع یكى است. آن كه براى هدایت شما كتاب فرستاده، همان است كه شما را آفریده است. «هُدىً لِلنَّاسِ»، «یُصَوِّرُكُمْ»
2ـ صورتگرى انسان در رحم مادر، تنها بدست اوست. «هُوَ الَّذِی یُصَوِّرُكُمْ»
3ـ اكنون كه صورت بندىها به دست اوست، یكدیگر را به خاطر شكل و قیافه سرزنش نكنیم. «هُوَ الَّذِی یُصَوِّرُكُمْ»
4ـ قدرت نمایى او محدود به مكان و زمان خاصّى نیست. «یُصَوِّرُكُمْ فِی الْأَرْحامِ»
5ـ تفكّر در آفرینش خود، عامل ایمان به خداوند است. «یُصَوِّرُكُمْ»، «لا إِلهَ إِلَّا هُوَ»
6ـ گرچه خداوند به هر كارى قادر است «كَیْفَ یَشاءُ» ولى كارى بر خلاف حكمت نمى كند. «هُوَ الْعَزِیزُ الْحَكِیمُ»
7ـ صورتهاى گوناگون افراد بشر، نشانهى قدرت و حكمت اوست. «یُصَوِّرُكُمْ» «الْعَزِیزُ الْحَكِیمُ»
منابع:
تفسیر نور ج 2
تفسیر نمونه ج 2
- نظرات (0)
نامزدان دوزخ

اصولاً افرادی که گوش دارند و نمیشنوند، چشم دارند و نمیبینند و عقل دارند و اندیشه نمیکنند، برای جهنم نامزد شدهاند: "وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ"؛ "و در حقیقت، بسیارى از جنّیان و آدمیان را براى دوزخ آفریدهایم. [چرا كه] دلهایى دارند كه با آن [حقایق را] دریافت نمىكنند، و چشمانى دارند كه با آنها نمىبینند، و گوش هایى دارند كه با آنها نمىشنوند. آنان همانند چهارپایان بلكه گمراهترند. [آرى،] آنها همان غافلماندگانند". (اعراف/179)
این آیات بحثى را كه در آیات گذشته در زمینه دانشمندان دنیاپرست و همچنین عوامل هدایت و ضلالتگذشت تكمیل مىكند، در این آیات مردم به دو گروه تقسیم شدهاند و صفات هر كدام توضیح داده شده: "گروه دوزخیان و گروه بهشتیان".
در این مجال به بررسی صفات دوزخیان و برخی نکات مهمی که از آیه به دست میآید پرداخته میشود.
بررسی مفردات آیه
"ذرأنا" از ماده "ذرء" (بر وزن زرع) در اینجا به معنى خلقت و آفرینش است ولى در اصل به معنى پراكنده ساختن و منتشر نمودن آمده، چنان كه در قرآن مىخوانیم "تذروه الریاح": "بادها آن را پراكنده مىكنند" (كهف/45) و از آنجا كه آفرینش موجودات موجب انتشار و پراكندگى آنها در روى زمین مىگردد، این كلمه به معنى خلقت آفرینش نیز آمده است.
پاسخ به یک سۆال
قرآن، در این آیه، آفرینش بسیارى از جنّ و انس را براى دوزخ مىداند و در آیهاى دیگر خلقت جنّ و انس را براى عبادت مىشمارد، "وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ" (ذاریات/56)، كدام یك صحیح است؟
پاسخ:
هدف اصلى آفرینش، خداپرستى و عبودیّت است، ولى نتیجه كار بسیارى از انسانها در اثر عصیان، طغیان و پایدارى در كفر و لجاجت، دوزخ است، گویا كه در اصل براى جهنّم خلق شدهاند.
حرف «لام» در «لِجَهَنَّمَ»، براى بیان عاقبت است، نه هدف. مانند نجّار كه هدف اصلىاش در فراهم نمودن چوب، ساختن در و پنجرههاى زیبا از آن چوبها مىباشد، ولى كار به سوزاندن چوبهاى بىفایده در بخارى مىانجامد كه آن هدف تبعى است.
این مطلب، شبیه این جمله حضرت على (علیه السلام) است كه مىفرماید: "خداوند فرشتهاى دارد كه هر روز با صداى بلند مىگوید: بزایید براى مرگ و بسازید براى خرابى، یعنى پایان تولّد، مرگ، پایان ثروتاندوزى، فنا و پایان ساختمان، خرابى است". (نهج البلاغه، کلامت قصار 132)
آرى، انسانهایى كه هویّت انسانى خود را از دست دادهاند، جایگاهى جز آتش براى آنان نمىباشد چنان كه خود آنان نیز اعتراف مىكنند كه اگر دستورات الهى را شنیده بودند و تعقّل مىكردند، دیگر در جهنّم جاى نداشتند: "قالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما كُنَّا فِی أَصْحابِ السَّعِیر". (ملک/10)
انسان باید علاوه بر ظاهر، ملكوت را ببیند و علاوه بر سر و صداهاى ظاهرى، زمزمههاى باطنى و معنوى را بشنود.
از امام صادق (علیه السلام) پرسیدند: چرا خداوند تمام بندگانش را مطیع و موحّد نیافرید؟
حضرت فرمودند: اگر چنین مىشد، دیگر ثواب و عقاب معنا نداشت، زیرا آنان مجبور بودند و اختیارى نداشتند، امّا خداوند انسان را مختار آفرید و علاوه بر عقل و فطرت، با تعالیم پیامبران و كتب آسمانى مسیر هدایت او را روشن نمود و او را به طاعت فرمان داد و از نافرمانى نهى كرد، تا فرمانبرداران از عاصیان مشخّص شوند.
گرچه تمام اسباب طاعت و عصیان را خداوند آفریده، امّا به چیزى امر یا نهى نكرده مگر آنكه انسان مىتواند ضد آن را نیز انجام دهد و مجبور نباشد.
آرى، تكلیفپذیرى تنها ارزش و وجه امتیاز انسان از دیگر موجودات است.
صفات گروه دوزخی
صفات گروه دوزخى در سه جمله خلاصه مىشود:
نخست اینكه "آنها قلب هایى دارند كه با آن درك و اندیشه نمىكنند": (لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها).
قلب در اصطلاح قرآن به معنى روح و فكر و نیروى عقل است. یعنى با اینكه استعداد تفكر دارند، از این وسیله سعادت بهره نمىگیرند و فكر نمىكنند.
در عوامل و نتایج حوادث اندیشه نمى نمایند و این وسیله بزرگ رهایى از چنگال هرگونه بدبختى را بلا استفاده در گوشهاى از وجودشان رها مىسازند.
دیگر اینكه "چشم هاى روشن و حقیقت بین دارند اما با آنها چهره حقایق را نمىنگرند و همچون نابینایان از كنار آنها مىگذرند": (وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها).
سوم اینكه "با داشتن گوش سالم، سخنان حق را نمىشنوند" و همچون كران خود را از شنیدن حرف حق محروم مىسازند: (وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها).
چشمه آب حیات كنار دستشان است، ولى از تشنگى فریاد مىكشند، درهاى سعادت در برابر رویشان باز است، اما حتى به آن نگاه نمىكنند. آنها با دست خود اسباب بدبختى خویش را فراهم مىسازند و نعمت هاى گرانبهاى "عقل" و "چشم" و "گوش" را به هدر مىدهند، نه اینكه خداوند اجباراً آنها را در صف دوزخیان قرار داده باشد.
چرا همچون چهار پایان؟!
بارها در قرآن مجید غافلان بیخبر به چهار پایان و حیوانات بىشعور دیگر تشبیه شدهاند ولى نكته تشبیه آنها به انعام (چهارپایان) شاید این باشد كه آنها تنها به خواب و خور و شهوت جنسى مىپردازند، درست همانند ملتهایى كه تحت شعارهاى فریبنده انسانى، آخرین هدف عدالت اجتماعى و قوانین بشرى را رسیدن به آب و نان و یك زندگى مرفه مادى مىپندارند. آنچنان كه على (علیه السلام) در نهج البلاغه مىفرماید:
"كالبهیمة المربوطه همها علفها او المرسلة شغلها تقممها"؛ "همانند حیوانات پروارى كه تنها به علف مىاندیشند و یا حیوانات دیگرى كه در چراگاه ها رها شدهاند و از این طرف و آن طرف خرده علفى بر مىگیرند". (نهج البلاغه نامه 45)
نتیجه
فرجام بسیارى از انسانها و جنّیان، دوزخ است. جنّ هم مثل انسان، تكلیف و اختیار، كیفر و پاداش دارد.
ملاك انسانیّت، فهم پذیرش معارف و تكالیف دینى است، وگرنه انسان مانند حیوانات است. كسى كه با وجود توانایى از نعمتهاى الهى بهره صحیح نبرد، بدتر از موجودى است كه اساساً فاقد آنهاست.
انسانهاى غافل و بىبصیرت؛ در بىتفاوتى، شكمپرستى، شهوتپرستى، استثمار شدن و محرومیّت از لذّت معرفت مانند چهارپایان مىباشند. غافلان، از حیوانات هم بدترند.
انسانهاى بىبصیرت، از هدف، خدا، خود، امكانات، آخرت، ذریّه، آیات الهى، قانون خدا، الطاف گذشته و گناهان خویش غافلند.
دوزخى شدن بسیارى از انسانها، به خاطر بهرهنبردن از نعمتهاى الهى در مسیر هدایت و كمال است. زیرا با داشتن چشم، گوش و دل، خود را به غفلت زدهاند.
منابع:
تفسیر نمونه، ج 7، ص 21.
تفسیر نور، ج 4، ص 229.
یکصد موضوع اخلاقی در قرآن و حدیث، ناصر مکارم شیرازی، ص 21.
- نظرات (0)
- ««123456789101112131415161718192021222324252627282930313233343536373839404142434445464748495051525354555657585960616263646566676869707172737475767778798081828384858687888990919293949596979899100101102103104105106107108109110111112113114115116117118119120121122123124125126127128129130131132133134135136137138139140141142143144145146147148149150151152153154155156157158159160161162163164165166167168169170171172173174175176177178179180181182183184185186187188189190191192193194195196197198199200201202203204205206207208209210211212213214215216217218219220221222223224225226227228229230231232233234235236237238239240241242243244245246247248249250251252253254255256257258259260261262263264265266267268269270271272273274275276277278279280281282283284285286287288289290291292293294295296297298299300301302303304305306307308309310311312313314315316317318319320321322323324325326327328329330331332333334335336337338339340341342343344345346347348349350351352353354355356357358359360361362363364365366367368369370371372373374375376377378379380381382383384385386387388389390391392393394395396397398399400401402403404405406407408409410411412413414415416417418419420421422423424425426427428429430431432433434435436437438439440441442443444445446447448449450451452453454455456457458459460461462463464465466467468469470471472473474475476477478479480481482483484485486487488489490491492493494495496497498499500501502503504505506507508509510511512513514515516517518519520521522523524525526527528529530531532533534535536537538539540541542543544545546547548549550551552553554555556557558559560561562563564565566567568569570571572573574575576577578579580581582583584585586587588589590591592593594595596597598599600601602603604605606607608609610611612613614615616617618619620621622623624625626627628629630631632633634635636637638639640641642643644645646647648649650651652653654655656657658659660661662663664665666667668669670671672673674675676677678679680681682683684685686687688689690691692693694695696697698699700701702703704705706707708709710711712713714715716717718719720721722723724725726727728729730731732733734735736737738739740741742743744745746747748749750751752753754755756757758759760761762763764765766767768769770771772773774775776777778779780781782783784785786787788789790791792793794795796797798799800801802803804805806807808809810811812813814815816817818819820821822823824825826827828829830831832833834835836837838839840841842843844845846847848849850851852853854855856857858859860861862863864865866867868869870871872873874875876877878879880881882883884885886887888889890891892893894895896897898899900901902903904905906907908909910911912913914915916917918919920921922923924925»»