لينكستان
موضوعات
























ایسنای سایت
ذکرایام هفته
اعضا

شمارنده
الهی فقط خودت

سایت خاتون
3حالتی که اعمال ما به خود می گیرند
معنای اوّل تجسّم عمل

یک معنا از تجسّم عمل آن است که هر کاری انجام میدهیم، چه خوب و چه بد، ولو در ظاهر نبینیم، اما در همین دنیا مجسّم میشود که مردم به آن «مکافات عمل» میگویند. این معنای از تجسّم عمل، همان سعد و نحس دنیوی اعمال است. کارهاى نیک آدمی موجب پیدایش حیات طیّبه یعنى زندگى سالم و با ارزش و سعد مىشود و کارهاى بد او موجب حیات همراه با خباثت یعنى زندگى ناسالم و بى ارزش و به تعبیر دیگر، زندگی نحس میشود. در حقیقت در بیان معنای سعد و نحس، باید گفته شود: اعمال بد انسان، نحس است و اعمال نیکو، سعادت و خوشبختی به همراه دارد.
معنای دوّم تجسّم عمل
معنای دوّم تجسّم عمل آن است که هرچه انجام میدهیم، از بین نمیرود و در قیامت بروز و ظهور آن را می بینیم. اعمال خوب، هویدا و بارز میشوند و اعمال بد نیز ظاهر و حاضر میشوند:
هرچه در پرونده اعمال انسان باشد، چه خوب و چه بد، ولو ذرهای باشد، به عنوان مونسی در قیامت همراه انسان است. آیه قرآن کریم میفرماید: «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ، وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ»[1].
بعضی از مفسرین در ذیل این آیه گفتهاند: انسان در قیامت، جزای عمل را میبیند، امّا اینطور نیست، بلکه «یَرَهُ» میرساند که خود عمل را میبینند. چنانکه در آیه دیگری میفرماید: خود اعمال به آنها نشان داده میشود: «یَومَئِذٍ یَصْدُرُ النَّاسُ اشْتاتاً لِیُرَوا اعْمالَهُمْ»[2]
عمل خوب، رفیق و مونس خوبی برای انسان در قبر و برزخ و قیامت است و اگر عمل بد باشد، رفیق بدی در قبر و برزخ و قیامت است:
این سخنهاى چو مار و کژدُمت
مار و کژدُم گشت و مىگیرد دُمت
قرآن کریم هشدار میدهد که قیامت، روز رسوایی است و اعمال بد، به صورت وحشتناکی همراه و کنار انسان هستند. بداخلاقی و بد رفتاری در زندگی، صورت بدی پیدا میکند و این صورت زشت و کریه، رفیق و همراه انسان، از قبر تا قیامت است.
بهشت و جهنّم، ظهور و بروز اعمال
از نظر قرآن، بهشت و جهنّم، اعمال خود انسان است. قیامت عالم حَیَوان است؛ همه چیز در آنجا جان و عقل و شعور دارد و حرف میزند. در بهشت از جانب خداوند یا ملائکه یا از خود بهشت، به بهشتیان خطاب میشود: نعمتهای بهشت، از خودتان است و پیش از این، خودتان فرستادهاید: «کلُوا وَ اشْرَبُوا هَنیئاً بِما أَسْلَفْتُمْ فِی الْأَیَّامِ الْخالِیَةِ»[3]. همچنین در جهنّم وقتی آتش جهنّم، افراد گناهکار را میسوزاند و داد و فریادشان بلند میشود، به جهنّمیان خطاب میشود: آتش جهنم را خود ایجاد و درست کردهاید: «ذلِک بِما قَدَّمَتْ أَیْدیکمْ وَ أَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبیدِ»[4]
بنابراین، اعمال انسان، میتواند برای او بهشتساز یا جهنّم آفرین باشد.
سعد و نحس اعمال در قیامت
قرآن میفرماید: «فَأَصْحابُ الْمَیْمَنَةِ ما أَصْحابُ الْمَیْمَنَةِ»[5]«دست راستیها، چقدر مبارک هستند». در واقع میتوانیم آیه را چنین معنا کنیم: «افرادی که مبارکند، در اثر اعمالشان مبارک و عالی هستند».
همچنین، قرآن میفرماید: افراد شوم، چقدر شومند! «وَ أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ ما أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ»[6]
قرآن کریم، در ادامه، علّت شومی این افراد را بیان میدارد و میفرماید: «فی سَمُومٍ وَ حَمیمٍ، وَ ظِلٍّ مِنْ یَحْمُومٍ ، لا بارِدٍ وَ لا کریمٍ ، إِنَّهُمْ کانُوا قَبْلَ ذلِک مُتْرَفینَ ، وَ کانُوا یُصِرُّونَ عَلَى الْحِنْثِ الْعَظیمِ»[7]
افراد شوم، یعنی جهنّمیان، قبل از رفتن به جهنم، زیر دود و هُرم جهنم هستند و خودشان این وضعیّت را برای خود درست کردهاند. آنان با گناه روی گناه، با اتراف و عیّاشی و سایر گناهان، اینچنین شوم شدهاند.
معنای سوّم تجسّم عمل

بزرگانی نظیر مرحوم صدرالمتألّهین«ره»، ضمن قبول دو معنای اوّل و دوّم از تجسّم عمل، بر شکل سوّم آن پافشاری دارند و این معنا از تجسّم عمل را اصل میدانند.
بر اساس شکل سوّم تجسّم عمل، عادت به گناه و انجام اعمال زشت و ناپسند، انسان را از صورت انسانی خارج میکند و شخصیّت درونی او را به یک حیوان تبدیل میکند. مثلاً پیروی از هوا و هوس، شهوترانی، اتراف و متوغّل شدن در شهوات نفسانی، او را به صورت میمون در میآورد.
ظلم، جنایت، حقّالنّاس و درندهخویی، او را مبدّل به سگ میکند. حقّه بازی و نیرنگ، او را شبیه یک حیوان موذی و بدجنس مانند روباه میسازد. اگر کسی در دنیا توبه نکند و درون خود را شستشو ندهد، کم کم تناسخ باعث میشود به صورت یک حیوان درآید.
همچنین اعمال صالح و شایسته، هویّت و شخصیّت درونی انسان را به یک انسان کامل تغییر میدهد. بروز این شخصیّت، هم در دنیا و هم در آخرت است و در بهشت، حورالعین از عشق او حیران میمانند. در حالی که حورالعین از نظر زیبایی بینظیر هستند، امّا در مقابل انسان کامل که زیبایی خاصّی دارد و از نظر روحی، منهای صفات رذیله، منهای جهل و مرض و نقصان است، متحیّر میمانند.
تحلیل تشبیه انسان به حیوانات در قرآن کریم
آیاتی در قرآن کریم وجود دارد که برخی از انسانها را به حیواناتی نظیر سگ[8] یا الاغ [9] تشبیه میکند یا بعضی از افراد را مثل حیوانات و پستتر از آنها میشمارد[10] و حتی در جایی میفرماید: آنها از هر جنبندهای پستتر هستند.[11] دستهای از مفسّران، آن آیات شریفه را از باب تشبیه و یا از باب سرزنش شمردهاند، امّا باید گفت: این آیات شریفه، از حقیقت شخصیّت برخی انسانها خبر میدهد و با بیان واقعیّات، هویّت آن افراد را تبیین میفرماید. بنابراین خداوند متعال نه قصد اهانت به بندگان خود را دارد، نه از این آیات قصد انشاء دارد، بلکه اینگونه آیات اخباری است و صرفاً خبر از واقعیّت میدهد.
یعنی اگر افکار، گفتار و کردار انسان ناشایست و بد باشد، به تناسب آن اعمال، انسان به صورت حیوانى شهوت پرست یا بوزینهاى شکم پرست یا خوکى متکبّر یا پلنگى ظالم یا سگى هار و خلاصه به صورتى زشت و پلید جلوه خواهد کرد. چنانکه اعمال نیکو و شایسته، از او انسان کامل میسازد.
مثلاً قرآن کریم با بیان آیه «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکمُ الَّذینَ لا یَعْقِلُونَ»[12]، خبر میدهد: کسی که تعقّل ندارد، کسی که کور باطن و کر باطن است، در قیامت، به صورت یک جنبنده پست و مانند یک میکروب محشور میشود.
در آیه دیگری میفرماید: «مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوها کمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفاراً بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذینَ کذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمینَ»[13]
این آیه نیز به بیان یک خبر میپردازد و آن اینکه عالم بی عمل در قیامت به صورت الاغی وارد صف محشر میشود. به بیان دیگر، آیه شریفه، علمِ عالم بیعمل را نظیر بار کتاب یک الاغ میداند که برای او هیچ فایدهای ندارد.
همچنین در قرآن کریم میخوانیم: «فَمَثَلُهُ کمَثَلِ الْکلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکهُ یَلْهَث»[14]
آیا خداوند متعال در این آیه قصد سرزنش بندگان و ناسزاگویی به آنان را داشته است؟
در اینجا هم باید بگوییم: خداوند سبحان، ناسزا نمیگوید، بلکه هشدار میدهد و با خبر دادن از یک واقعیّت میگوید: برخی افراد در اثر اعمال خود، به صورت یک سگ وارد محشر میشوند.
این اشخاص در دنیا هم هویّت حیوانی دارند، امّا هویّت آنان مخفی است و کسانی که چشم بصیرت دارند، میتوانند شخصیّت حقیقی آنها را ببینند.
این شکل از تجسّم عمل هم با سعد و نحس، رابطه مستقیم دارد؛ یعنی اعمال نیکو، هویّت انسانی و سعادت دنیا و آخرت به همراه دارد. چنانکه اعمال ناپسند، هویّت و شخصیّت انسان را به هویّت حیوانی و نحس مبدّل میسازد.
پی نوشت ها:
1. زلزلة / 7و8
2 زلزال / 6
3. حاقة / 24
4. انفال / 51
5. واقعة / 8
6. واقعة / 9
7. الواقعة / 46-42
8. أعراف / 176
9. جمعه / 5
10. اعراف / 179
11. أنفال / 22
12. أنفال / 22
13. جمعه / 5
14. أعراف / 176
- نظرات (0)
ویژگی کسانی که مواد آتش زای دوزخ می شوند
تفسیر آیه 166 و 167 بقره

آیات (إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِینَ اتُّبِعُواْ مِنَ الَّذِینَ اتَّبَعُواْ وَرَأَوُاْ الْعَذَابَ وَتَقَطَّعَتْ بِهِمُ الأَسْبَابُ *َقَالَ الَّذِینَ اتَّبَعُواْ لَوْ أَنَّ لَنَا کَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ کَمَا تَبَرَّۆُواْ مِنَّا کَذَلِکَ یُرِیهِمُ اللّهُ أَعْمَالَهُمْ حَسَرَاتٍ عَلَیْهِمْ وَمَا هُم بِخَارِجِینَ مِنَ النَّارِ) ناظر به عالم قبر و قیامت و بیزاری جستن بتها از عبادت کنندگانشان است.
ظهور حقیقت اعمال در قیامت
بحث مهمی که در این آیات مطرح بود، یک قِسمش راجع به تجسم اعمال بود و یک قِسم راجع به ابدیّت عذاب و خلود عذاب کافران و منافقان. از آیه مبارکه محل بحث استفاده میشود که عمل انسان هرگز از بین نمیرود و انسان با خود عمل، جزا داده میشود و نحوه جزای عمل هم مشخص است. مجموع بحثهایی که درباره عمل و تجسم عمل و جزای به عمل و اینکه انسان رهن عمل است و اینکه عمل یک واقعیتی دارد، به صورتهایی مصور میشود و هم عامل به صورت عمل ظهور میکند و هم عمل به صورت جزا ظهور میکند.
تبیین بخش های دهگانه آیات تجسم عمل در قیامت
مجموع این بحث ها را تقریباً میتوان در ده طایفه از آیات قرآن کریم خلاصه کرد که مضمون بسیاری از اینها احیاناً مشترک است؛ اما لسان و ظهور اینها یکسان نیست.
یکم؛ اصلِ حیات عمل و رۆیت متن عمل در قیامت
طایفه اوُلیٰ آیاتیاند که دلالت میکنند بر اینکه عمل زنده است و انسان اصل عمل را بعد از مرگ میبیند؛ نظیر همان آیه مبارکه (یَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتَاتاً لِیُرَوْا أَعْمَالَهُمْ) یا ( فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ * وَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً یَرَهُ) یا آیه سوره «كهف» که (وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِراً) یا آیه سوره «آلعمران» که (یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً)، (اینها آیات طایفه اولایند) که دلالت میکنند بر اصل حیات عمل و اینکه هر انسانی عمل خود را میبیند و اینکه عمل چه خیر چه شرّ از نظر سنخ و نوع و چه ریز و چه درشت از نظر صغَر و کبَر (همه و همه) زندهاند و انسان متن عمل خود را میبیند.
دوم؛ «عندالله» جایگاه عمل و عامل خیر
طایفه ثانیه آیاتیاند که دلالت میکنند بر اینکه آنچه که انسان به عنوان خیر فرستاد میبیند. این طایفه جای یافت را هم مشخص میکند. طایفه اوُلیٰ اصل حضور عمل را بازگو میکرد، طایفه ثانیه بین خیر و شرّ فرق میگذارد، میگوید اگر عمل خیر باشد جای این عمل عندالله است و چون عمل از عامل جدا نیست عامل هم جایگاهش عندالله است.
لذا تعبیری که از مۆمنان میشود این است که اینها نزد خدا قدم صدق دارند، نزد خدا قعود صدق دارند؛ هم قدم صدق در سوره «یونس» آمده است، هم قعود صدق در سوره «قمر» آمده است که (إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ * فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ). این طایفه از آیات که دلالت میکند انسان متن عمل خود را نزد خدا میبیند.
سوم؛ پیوند و همراهی عمل با عامل
طایفه ثالثه آیاتیاند که دلالت میکنند به اینکهانسان عمل را به همراه خود میآورد و میفهمد که همراهان او چه کسانیاند و چه چیزیاند... یعنی انسان همه آنچه که به همراه خود احضار کرده است میفهمد.
معلوم میشود انسان یک قافلهای را به همراه خود میبرد؛ منتها اینها بستهاند، انسان هم ناسی است و غافل؛ نه آنها باز شدهاند و نه انسان هشیار است، روز قیامت هم انسان هشیار میشود (غفلت برداشته میشود) و هم آن بستهها باز میشوند که (یَوْمَ الْقِیَامَةِ کِتَاباً یَلْقَاهُ مَنشُوراً) ... وقتی خدای سبحان آن خاطرات و عقاید و اخلاق و اعمال را باز بکند: (یَلْقَاهُ مَنشُوراً) انسان آن روز تعجب میکند که (یَاوَیْلَتَنَا مَالِ هذَا الْکِتَابِ لاَ یُغَادِرُ صَغِیرَةً وَلاَ کَبِیرَةً إِلاّ أَحْصَاهَا).
بنابراین در آن روز هم انسان هشیار میشود [که] (فَکَشَفْنَا عَنکَ غِطَاءَکَ) و هم آن بستهها باز میشود که (یَوْمَ الْقِیَامَةِ کِتَاباً یَلْقَاهُ مَنشُوراً)، لذا در این آیه کریمه 14 سوره «تكویر» فرمود: (عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا أَحْضَرَتْ). و در همین مضمون که «انسان آنچه را احضار كرده است میبیند» آیات دیگری است، گاهی با این لسان گاهی با لسان دیگر.
چهارم؛ دریافت کامل عین عمل در قیامت
طایفه رابعه آیاتیاند که دلالت میکنند بر اینکه انسان هر چه انجام داده است به عین آن توفیه میشود (که لسان، لسانِ توفیه است): (َوُفِّیَتْ کُلُّ نَفْسٍ مَا کَسَبَتْ) یا (تُوَفَّی کُلُّ نَفْسٍ مَا کَسَبَتْ) و مانند آن .

پنجم؛ چشیدن و تجربه عین عمل در قیامت
طایفه خامسه آیاتیاند که دلالت میکنند به اینکه هر کسی عین آنچه که انجام داد آن را میآزماید؛ مثل اینکه انسان وقتی غذایی را طبخ کرد دستپخت خود را میچشد و میآزماید؛ یک کشاورز وقتی درخت را به ثمر رساند میوه باغش را میآزماید. در قیامت انسان عمل خودش را میچشد میبیند تلخ است، آن روز است که دادش درمیآید؛ یا میچشد میبیند شیرین است، آن روز است که لذت میبرد. آیه سیام سوره مبارکه «یونس»، این است: (هُنَالِکَ تَبْلُوا کُلُّ نَفْسٍ مَا أَسْلَفَتْ)؛ هرچه که قبلاً در سلف گذراند الآن امتحان میکند، همان را میآزماید؛ همانی که در دنیا شیرین بود الآن میسوزاند، چون «حفت النار بالشهوات» و همانی که در دنیا تلخ بود الآن لذتبخش است، چون «حفت الجنة بالمكاره».
ششم؛ جزا نفس کار و متن عمل
طایفه ششم آیاتیاند که دلالت میکنند بر اینکه جزا نفس عمل است، گاهی به صورت حصر که (هَلْ تُجْزَوْنَ إِلاّ مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ) یا (إِنَّمَا تُجْزَوْنَ مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ)، گاهی بدون حصر که این جزا کارِ خود شماست، جزا وفاقِ کارِ شماست و مانند آن.
هفتم؛ کیفیت و چگونگی ارائه عمل به انسان
طایفه سابعه آیاتیاند که دلالت میکنند بر اینکه خدا چگونه عمل را به انسان نشان میدهد؛ یعنی اینکه فرمود: هر کسی عمل خود را میبیند (حاضر میبیند) مزه آن را میچشد، عین آن توفیه میشود، عین آن جزای اوست، عین آن به همراه اوست، چگونه و به چه صورتی درمیآید که هم جزاست هم همراه است و هم یا بدمزه است یا خوشمزه است و مانند آن؟
اینها را در سوره مبارکه «سبأ» و همین آیه محل بحث بیان فرمود... آیه 33 سوره «سبأ اینچنین بود: (وَجَعَلْنَا الأغْلاَلَ فِی أَعْنَاقِ الَّذِینَ کَفَرُوا هَلْ یُجْزَوْنَ إِلاّ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ) یعنی اگر جزا عین عمل است و هر کسی عمل خود را می؛ نه یعنی آن صورت دنیایی عمل را میبیند، وگرنه میشود دنیا (دیگر آخرت و قیامت نخواهد بود)؛ مثلاً اگر کسی رشوه خورد اینچنین نیست که در قیامت ببیند که باز همان مال است و پروندهسازی است و رشا و ارتشاست، بلکه آن عمل به حقیقتی درمیآید که انسان هیچ تردیدی ندارد، این همان است.
در این کریمه فرمود: ما غل را در گردن کافران میگذاریم و هرگز جزا غیر عمل نیست یعنی این عمل به صورت غل گردنگیر درمیآید (حقیقتِ عمل این است): (وَجَعَلْنَا الأغْلاَلَ فِی أَعْنَاقِ الَّذِینَ کَفَرُوا هَلْ یُجْزَوْنَ إِلاّ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ) ....
در همین آیه محل بحث (166 تا 167 بقره) که فرمود: ما تبعیت دروغین زمامداران باطل را به صورت تبرّی حسرتآمیز درمیآوریم، آنگاه فرمود: (کَذلِکَ یُرِیهِمُ اللّهُ أَعْمَالَهُمْ). یعنی اگر یک جای قرآن آمده است که (یَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتَاتاً لِیُرَوْا أَعْمَالَهُمْ)، نحوه ارائه را هم در سوره «بقره» بیان کرد فرمود: ما عمل را اینچنین نشان میدهیم؛ یعنی تبعیّت کاذب به صورت تبرّی صادق ظهور میکند و مسرّت کاذب به صورت حسرت صادق ظهور میکند. (کَذلِکَ یُرِیهِمُ اللّهُ أَعْمَالَهُمْ حَسَرَاتٍ عَلَیْهِمْ) که یا این (حَسَرَاتٍ) حال است یا غیر حال، در هر دو صورت نشانه آن است که مسرّت باطل تحسّر صادق است، عین عمل به صورت حسرت درمیآید...
هشتم؛ ظاهر و باطن داشتن عمل
طایفه هشتم بازگوکننده آن است که عمل یک ظاهری دارد و یک باطنی که انسان با انس به این طایفه هشتم از آیات، زمینه انس با مسأله تجسم اعمال در او فراهم میشود... [از نمونه های این آیات] آیه 10 سوره مبارکه «نساء» است که فرمود: (إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوَالَ الْیَتَامَیٰ ظُلْماً إِنَّمَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَاراً وَسَیَصْلَوْنَ سَعِیراً) یعنی باطن اکل مال مردم آتش است؛ نه مال یتیم آتش باشد (غصب آتش است)، وگرنه آن مال را خود یتیم میخورد، چون کسب حلال برای اوست این نور خواهد بود و همین مال را وقتی غاصب در کنار سفره مغصوبمنه میخورد میشود نار، این «حرام» است که نار است.
نهم؛ صیرورت انسان تبهکار به صورت مواد سوخت و سوز دوزخ
طایفه نهم آیاتیاند که دلالت میکنند وقتی ظلم ملکه شد (برای آدم)، آتش برای آدم ملکه شد، خود انسان میشود مواد سوخت و سوز و اگر خیلی در این راه کهنهکار باشد خودش میشود مواد آتشزا. بین هیزم و کبریتی که آتشزاست فرق است؛ بعضی ها هستند که ستم و گناه برای آنها آن رسمی شد که خود مواد سوخت و سوز جهنماند؛ یعنی هیزم جهنماند، بعضیها از این مرحله هم تنزل کردند به دَرَک، دَرَکه و مرحله نازلتر رفتند خودشان شدند مواد آتشزا.
اینها که در کفر و نفاق جزء مواد سوخت و سوزند، از اینها در سوره مبارکه «جن» یاد کرده است که فرمود: (وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً) آنها که قاسطاند (اهل قَسطاند) ـ قَسط یعنی جور و ظلم، اهل قِسط نیستند که سهم دیگران را بدهند و بشوند مقسِط و محبوب خدا که (إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ) بلکه اهل قَسط اند و سهم دیگران را هم میبرند ـ اینها که قاسطیناند (اهل قَسط اند)؛ نه اهل قِسط، اینها هیزم جهنماند: (وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً)، و کسانی که از این مرحله تنزل بیشتری کردهاند خودشان میشوند مواد منفجر؛ فرمود: (فَاتَّقُوْا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ).
وقود این مواد منفجر را میگویند، آن کبریت را میگویند وقود (یعنی آتشزا، ما توقد به النار). در سابق این سنگهای چقماق و چخماخ را میگفتند وقود، الآن این کبریت را میگویند وقود، این مواد منفجره را میگویند وقود که «توقد به النار». اینگونه افراد که مواد آتشزای جهنماند (اینها) گنهکاران عادی نیستند و ظالمین متعارف هم نیستند، آنها که مواد آتشزای جهنماند آنها را هم قرآن کریم مشخص کرد؛ فرمود: (کَدَأْبِ آلَفِرْعَوْنَ)...
دهم؛ حشر عامل برابر صورت باطنی عمل
طایفه دهم آیاتیاند که از آنها به کمک نقل، (حدیث شریف)، استفاده میشود که عمل نه تنها به صورت جزا در میآید، بلکه آن قدر قوی است که عامل را هم به صورت خود مصوّر میکند (که عامل به صورت عمل در میآید)؛ یعنی اگر کسی طمعکار و آزمند بود؛ نه تنها این آز و حرص او به صورت نار ظهور میکند، بلکه خود این انسان حریص و آزمند هم به صورت مور در میآید؛ اگر کسی بددهن و گزنده و امثال ذلک بود؛ نه تنها این گزِش به صورت شعله ظهور میکند، بلکه خود او به صورت عقرب در میآید...
- نظرات (0)
توضیح درباره میوه ممنوعه حضرت آدم

در قیامت، مومن هر چه بخواهد در اختیار اوست و از هر درختی هر نوع میوهای بنابر میل مومن قابل استحصال است.
خداوند، رب و البته مالک و خالق همه عالم است، قرآن کریم فرمود مقالید آسمانها و زمین از آن خداست؛ هر موجود آسمان و زمینی کلیدی دارد که هر کاری بخواهد انجام شود از طریق این کلیدها و اسباب است.
نظام عالم سببی و مسببی و مانند آن است که از سبب به عنوان کلید مسبب یاد می شود، اگر خالق و رب، اوست و لاغیر، چرا برخی اصرار دارند که غیر خدا پرستش شود؟
مقالید همان مفاتیح است
مقالید همان مفاتیح است و اگر کسی به غیر خدا مراجعه کند، نه از مخزن خبر دارد و نه از کلید، و فرمود کافران و مشرکان خدا را آن طور که باید نشناختند، زیرا نفهمیدند که هم مفتاح، خداست و هم مفتح در دست اوست؛ در بحث معاد هم فرمود همه در قیامت در قبضه الهی هستند، نه اینکه الان در قبضه الهی نیستند، بلکه الان پرده روی چشم انسان است، ولی در قیامت پرده برداشته میشود.
یاد خدا، لفظی نیست، زیرا به سمع و لسان نسبت داده نشده است، اگر کسی آثار الهی را بفهمد و بنویسد و بگوید و بشنود، یاد خداست؛ الان این طور نیست که زمین رها یا در قبضه دیگری باشد و در قیامت در قبضه خدا باشد؛ الیوم در اختیار هو الاول و در قیامت هم در اختیار هو الاخر است که هو الاول همان هو الاخر است.
تغییرات زمین در هنگامه قیامت
شفاف و روشن است که به لحاظ بدن، ما از زمین هستیم و بعد هم به زمین بر می گردیم، روایات دارد که زمین به زمینی تبدیل می شود که در آن گناه نشده است، زمینی که هزاران سال از آن گذشته بر روی آن معصیت شده است به زمینی بدون معصیت تبدیل می شود و این از مسائل سخت تفسیری است؛ (البته این طور هم نیست که با تغییرات انسان، زمین عوض شود و از طرفی همه اجزای زمین و مسجد و ... هم در قیامت شهادت می دهند).
در قیامت چیز غیرشفافی وجود ندارد
درباره کوه ها همه آیات به حسب ظاهر قابل فهم است. اینکه اول آن را مانند تل شن می کنیم و فرو می ریزیم، الان کوه ها میخ زمین هستند که زمین نلرزد، امام علی در نهج البلاغه فرمودند که خدا با صخره ها اضطراب زمین را برطرف کرد. الان اگر کسی خیانتی کرد می تواند در کوه و درهای خود را پنهان کند اما در قیامت دیگر مجالی برای این کار نیست.
وقتی نفخه دوم هم زده شد، مردم را به نام انبیاء و امامشان دعوت می کنند؛ اگر دنبال فرعون و نمرود بودند، می گویند فرعونیان و نمرودیان بیایند و اگر حسین و حسن (علیهم السلام) باشند، می گویند حسینی ها و حسنی ها بیایند
تفسیر میوه ممنوعه
در قصه حضرت آدم دارد که ابلیس استکبار کرد و کان من الکافرین شد، علامه طباطبایی در اینجا تعبیر لطیفی دارند که خداوند از همان روز ازل که اینها را آفرید قبل از آزمون می دانست که درون او ناصادق است و امتحان سجده را پیش آورد.
در اینکه آدم گندم خورد یا میوه دیگری تعابیر مختلف است؛ برخی گفته اند گندم بود و برخی چیز دیگر که همه درست است زیرا در قیامت همه چیز در اختیار مومن است و میوه بهشتی مانند دنیا نیست که از گندم فقط گندم بروید در آنجا اگر مومن اراده کند از گندم، میوه های دیگری هم به دست می آید.
هر گروهی با امامشان محشور می شوند
در نفخ اول این مرگ است که اماته می شود لذا خالدین فیها است، وقتی نفخه دوم هم زده شد، مردم را به نام انبیاء و امامشان دعوت می کنند؛ اگر دنبال فرعون و نمرود بودند، می گویند فرعونیان و نمرودیان بیایند و اگر حسین و حسن (علیهم السلام) باشند، می گویند حسینی ها و حسنی ها بیایند.
فرمود از مرسلین و هم از مرسل الیه سوال می کنیم. سوال اینجا، اتمام حجت است که استفهامی است و پیامبر که در دنیا مهیمن بر دیگر انبیاست، در قیامت هم مهیمن و شهید شهداست.
حضور انبیاء، ملائکه و اعمال در دادگاه الهی
احضار انبیاء تشریفاتی است، در جریان آمدن پیامبر در قیامت هم دارد که با جلال و شکوه می آیند تا شهادت بدهند؛ شهدا هم فرشتگانی هستند که «کراما کاتبین»اند؛ البته اعضا و جوارح در آن حد نیستند که همراه این شهودان بیایند.
از طرف دیگر عمل هم خودش حاضر است و دیگر جایی برای انکار نیست.
جزاء وفاقا داده می شود
جزای آنان بیش از گناهانشان نیست، بلکه عصاره عملشان را به آنان نشان می دهیم که باطن عمل و یا تجسم عمل است.
در قصه حضرت آدم دارد که ابلیس استکبار کرد و کان من الکافرین شد، علامه طباطبایی در اینجا تعبیر لطیفی دارند که خداوند از همان روز ازل که اینها را آفرید قبل از آزمون می دانست که درون او ناصادق است و امتحان سجده را پیش آورد
یک جزای صددرصد موافق است؛ موافق بودنش به این است که این خودش است یعنی این عذاب خود آن عمل است. مثل جزای دنیا نیست که عقاب دنیا غیر از جرم دنیا باشد.
در دنیا یک نفر جرمی مرتکب می شود جریمه اش فرض کنید زندان است، زندان غیر از جرمش است یا جریمه اش قصاص است، قصاص غیر از جرمش است. ولی در آنجا چیزی شبیه عمل و عکس العمل است و بلکه بالاتر از عمل و عکس العمل است.
این جزای موافق هم بعد از این است که آن گناه با شوینده هایی که خدا قرار داده است پاک نشود و با داروهایی که او مقرر کرده درمان نشود.
این پاک کننده ها و داروهای درمانگر عبارتند از: توبه، عمل صالح، رنج دنیوی، سختی جان کندن، فشار قبر، عذاب برزخ، شفاعت (انبیاء و اولیاء علیهم السلام علما و شهدا و صلحا و ...) ، دعای گذشتگان و آیندگان و ...
در نهایت اگر شدت و عمق گناه به حدی بود که هیچکدام از این امور نتوانست در آن کارگر بیفتد نوبت به سوزاندن زخم می رسد که فرمودند: «آخِرُ الدَّوَاءِ الْكَیُّ»؛ آخرین دارو و راه درمان سوزاندن است. (نهج البلاغه، خطبه 168)
در هر صورت، این یک قانون الهی است که فرمود:«مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلا یُجْزى إِلاَّ مِثْلَها»؛ آنان كه به صحنه قیامت و حساب، كار بد بیاورند، جز به مانند آن مجازات نبینند. (160/انعام)
حضرت سجاد علیه السلام مرتب می فرمود: «وَیْلٌ لِمَنْ غَلَبَتْ آحَادُهُ أَعْشَارَهُ»؛ وای بر کسی که جمع کیفرهای تک تک او از ده تا ده تا ثوابی که به او می دهند بیشتر شود.
منابع:
بیانات آیت الله جوادی آملی
- نظرات (0)
شوره زار و نابینا!

مؤثرترین وسیله برای شناخت حقایق حسی در جهان طبیعت، چشم و گوش است. به همین دلیل نمی توان باور کرد افرادی که از چشم و گوش به طور کلی بی بهره باشند؛ به درستی از جهان درکی داشته باشند. آن ها مسلماً در عالم بی خبری کامل به سر خواهند برد.
آن ها که بر اثر لجاجت و دشمنی با حق و گرفتار بودن در چنگال تعصب و خودخواهی و خودپرستی، چشم و گوش حقیقت بین را از دست داده اند، هرگز نمی توانند حقایق مربوط به عالم غیب و آثار ایمان و لذت عبادت پروردگار و شکوه تسلیم در برابر فرمان او را درک می کنند.
این افراد به کوران و کرانی می مانند که در تاریکی
مطلق و سکوت مرگبار زندگی می کنند؛ این در حالی است که مؤمنان راستین با
چشم و گوش شنوا هر حرکتی را می بینند و هر صدایی را می شنوند و با توجه به
آن راه هود را به سوی سرنوشت سعادت
آفرین می گشایند (1): «مَثَلُ الْفَرِیقَیْنِ كَالأَعْمَى وَ
الأَصَمِّ وَالْبَصِیرِ وَ السَّمِیعِ هَلْ یَسْتَوِیَانِ مَثَلًا أَفَلاَ
تَذَكَّرُونَ»؛ «مثل این دو گروه چون نابینا و كر [در مقایسه] با بینا و
شنواست؛ آیا در مثل یكسانند؛ پس آیا پند نمى گیرید».(2)
تفاوت فرد موحد
با غیر موحد در آن است که عالم هستی برای موحد معنی دارد؛ یعنی هستی برای
او کتابی است که هر لفظش اشاره به یک معناست، اما برای فرد مادی و غیر موحد
مثل خطوطی است که فرد بی سواد به آن می نگرد. از نظر انسان بی سواد غیر از
چندین خط چیز دیگری وجود ندارد و این خطوط برای فهماندن یک مقصود نیست.
تإکید
بسیار قرآن بر کلمه «آیه» به همین دلیل است؛ یعنی می خواهد موحد، عالم را
آنچنان مطالعه کند که یک فرد باسواد کتابی را مطالعه کند تا از آن معنی و
مقصودی بفهمد. از این رو عالم هستی تعبیر به «کتاب حق تعالی» شده است.(3)
آنچه
در واقع «مؤمن» را از «کافر» جدا می سازد، نوع نگرش و تلقی آن ها از جهان
هستی و مظاهر و پدیده های آن است؛ زیرا مؤمن به هر چه می نگرد، نشان از
قامت رعنای او دارد، اما دریچه دل کافر بر همه حقایق بسته شده و آنان با
وجود بهره مندی از چشم و گوش و سایر حواس بشری از نعمت درک حقایق محروم اند
و به تعبیر قرآن همچون حیواناتی گنگ و یا پست تر از آن هستند که در وادی
غفلت و باتلاق جهالت سرگردان هستند (4): «وَلَقَدْ ذَرَأْنَا
لِجَهَنَّمَ كَثِیرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ
یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لاَّ یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ
آذَانٌ لاَّ یَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَئِكَ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ
أُوْلَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ»؛ «و در حقیقت بسیارى از جنیان و آدمیان را
براى دوزخ آفریده ایم [چرا كه] دل هایى دارند كه با آن [حقایق را] دریافت
نمى كنند و چشمانى دارند كه با آن ها نمى بینند و گوش هایى دارند كه با آن
ها نمى شنوند، آنان همانند چهارپایان بلكه گمراه ترند [آرى] آن ها همان
غافل ماندگانند».(5)
خداوند در آیه
دیگری «مؤمن» و «کافر» را به زمین حاصلخیز و زمین شوره زار تشبیه کرده و می
فرماید: «وَالْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ
وَالَّذِی خَبُثَ لاَ یَخْرُجُ إِلاَّ نَكِدًا كَذَلِكَ نُصَرِّفُ الآیَاتِ
لِقَوْمٍ یَشْكُرُونَ»؛ «و زمین پاك [و آماده] گیاهش به اذن پروردگارش
برمى آید و آن [زمینى] كه ناپاك [و نامناسب] است، [گیاهش] جز اندك و بى
فایده برنمى آید؛ این گونه آیات [خود] را براى گروهى كه شكر مى گزارند،
گونه گون بیان مى كنیم».(6)
باران وحی الهی بر زمین هر دلی می بارد، اما
کسانی که از باران وحی الهی بهره مند می شوند و مصداق «بلد طیب» می گردند
که دارای دلی پاک و پاکیزه باشند، آن گاه میوه این سرزمین های پاک، اخلاق
خوب، ایمان بالا، شوق به اولیاء الله، اخلاص در عمل، عمل به وظیفه و ...
خواهد بود؛ ولی در مقابل دل و قلب کفار که بسان زمین آلوده و کثیفی است از
این باران وحی بی بهره است. (7)
کلام آخر:
«دل» و «خاک» هر دو محل زایش و رویش هستند. «دل» محل رویش عواطف، انگیزه ها، افکار و عقاید گوناگون است و «خاک» محل رویش بذرها و میوه های مختلف را رنگ و طعم های گوناگون. همان طور که باران بر خاک می بارد آیات رحمت و هدایت و مواعظ حیات بخش بر دل ها نازل می گردد که اگر دل همچون زمینی پاک و مستعد باشد، از آن باران رحمت به جنبش و حرکت در می آید و بذر نیکی ها و کمالات در آن می روید و میوه های معطر فضایل اخلاقی در آن به ثمر خواهد نشست؛ اما اگر دل همچون زمینی فاسد و شوره زار باشد، از آن جز شر، بدی، فساد و جز تیغ های گزنده رذایل اخلاقی، ارمغان دیگری به همراه نخواهد داشت. (8)
پی
نوشت ها:
1. تفسیر نمونه، ج9، ص 67.
2. هود: 24.
3. مطهری،
آشنایی با قرآن، ج5، ص 163.
4. ر.ک: قاسمی، تمثیلات قرآن و جلوه های
تربیتی آن،ص 138 137
5. اعراف: 179.
6. اعراف: 58.
7. مثال های
زیبای قرآن، ج1، ص 216.
8. تمثیلات قرآن و جلوه های تربیتی آن، ص 140.
- نظرات (0)
چرا سوره یس قلب قرآن است؟

با بررسی این سوره چنین می یابیم که آیات سوره
یس به طور کلی به سه بخش تقسیم می شود، و هر بخش یکی از اصول اعتقادی
اسلام را بیان می کند، بخشی از آن که از ابتدای سوره شروع می شود نحوه
مواجهه مردم را با انبیاء الهی بیان می کند در واقع به اصل اعتقادی نبوت
می پردازد و سپس مردم و حال آن ها را در پذیرش یا عدم پذیرش دعوت انبیاء
شرح می دهد.
بنابر نظر برخی از صاحب نظران معتقدند سوره یس از این جهت
قلب قرآن نامیده شده كه مطالب اصلى قرآن مجید را به طور سربسته در بردارد.
یعنی
تمام مطالب و مبانی که در کل قرآن کریم آمده است در این سوره اجمالا مطرح
شده است و اگر فردی بر تلاوت این سوره مبارکه تداوم داشته باشد و بر آیات
آن دقت و تدبر داشته باشد گویا همه قرآن را درک کرده است و این موضوع از
اهمیت بالایی برخوردار است.
اساس قرآن بر معرفى مبدأ و معاد است. یعنی
توحید و قیامت و لازمه خداشناسى و توحید، شناخت و معرفت نسبت
به پیامبران خدا است. دنبال این اهداف، مجادله و مبارزه با كفار و مشركین،
استدلال بر درست بودن راه خداپرستان و باطل بودن دیگران می باشد و بالأخره
داستان بهشت و بهشتیان و نعمت هایى كه در آن است و دوزخ و دوزخیان و رنج
هایى كه در آن است؛ مطرح شده است.
با یك نظر اجمالى به این حقیقت مى
رسیم كه مطالب اصلى قرآن كه مربوط به مبدأ و معاد و دعوت به آن است در این
سوره جا دارد، بقیه امور فرع است؛ لذا قلب قرآن آیات خداشناسى
است كه مبدأ و معاد خداست و مبانی و اصول دین می باشد و سوره "یس" این
مبانی را دارا است و می توان نام آن را قلب قرآن نامید.
قلب؛ حیات مادی و معنوی
همان گونه که قلب، حیات جسمانی انسان را تأمین می
کند، این عقاید سه گانه هم حیات دینی انسان را تأمین می کند. اگر عقاید
ثلاثه نباشد، به طور مسلّم دین انسان، حیاتی ندارد! خود نماز و حرکت بدن به
تنهایی ارزشی ندارد، امساک معده از غذا ارزشی ندارد؛ انفاق کردن فقط
بخشیدن مال و دارایی نیست. اگر تمام این اعمال از اعتقاد به خدا و اعتقاد
به معاد منبعث شود، ارزش پیدا می کند!
بنابراین عقاید
سه گانه در دین انسان، کار قلب را انجام می دهد، آن طور که قلب در بدن
عامل حیات است، عقاید ثلاثه هم در دین انسان، عامل حیات است. در تمام سوره
های قرآن، به توحید و نبوّت و معاد اشاره شده است، ولی در سوره یاسین، این
سه عقیده یعنی اعتقاد به توحید، نبوّت و معاد، به نحو جامع و بالغ آمده
است و احتمالاً به همین علّت سوره ی یاسین در قرآن مثل قلب است در بدن
انسان.
آنچه دلیل بر حقّانیّت
قرآن است، حکیم بودن آن است و تمام محتویاتش حکمت است و حکمت هم حقایق
منطبق بر واقعیت هاست. پس قرآن چون دارای حکمت است، حقّ می باشد نه چون
خدا قسم خورده حقّ است...
قلب قرآن در بیان مرحوم علامه طباطبایی (ره)
مرحوم علامه طباطبایی (ره) فرمود ما از استادمان مرحوم قاضی سوال کردیم چرا سوره یاسین قلب قرآن است؟ ایشان گفتند به مناسبت آیات پایانی سوره یاسین است.
کلام آخر ...دو نکته در باب قلب قرآن
قلب عالم وجود محمد است که « لولاک لما خلقت الافلاک» پس همه موجودات
به طفیل محمد موجود گردیدند و منظور از یس سید انبیاء محمد مصطفی صلی الله و
علیه و آله است .
بنابراین سوره ای هم که ویژه محمد باشد نسبت به همه
قرآن قلب قرآن می گردد و همان طوری که خود محمد قلب عالم وجود است از همان
نخستین آیه، سید انبیاء محمد صلی الله و علیه و آله را مخاطب قرار داده و
به قرآن حکیم سوگند می خورد که او از فرستادگان به حق خداست پس از آیاتی
چند صریح می فرماید: همه اشیاء را در پیشوای آشکار کننده جادادیم و ضبط
نمودیم از سعه روح محمدی خبر می دهد که همه عوالم وجود در او پیچیده و
جاداده شده است مرکز و قلب عالم، محمد است.
دومین نکته که به نظر می رسد
سوره یس مطالب اصلی قرآن مجید را به طور سربسته در هر جلد با اساس قرآن بر
معرفی مبدأ و معاد است و لازمه خداشناسی معرفت پیغمبران خداست ...
با
یک نظر اجمالی به این حقیقت می رسیم که مطالب اصلی قرآن که مربوط به مبدأ و
معاد و دعوت به آن است در این سوره افتاده و بقیه امور فرع است لذا قلب
قرآن، آیات خداشناسی است که مبدأ و معاد خداست و سوره یس آن
را دارا می باشد. (قلب قرآن شهید دستغیب ص 3 تا 16)
پی نوشت:
1- وسائل الشّیعه، ج 1، ص 247
شنیدنی های سوره یس - سید مصطفی علوی - ص 28
لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها
الدرالمنشور، سیوطی، ج 5، ص 256
ثواب الاعمال، صدوق، ص 138
ترجمه تفسیر المیزان، ج 17، ص 89-90
صفیر هدایت؛ آیة الله ضیاء آبادی
- نظرات (0)
- ««123456789101112131415161718192021222324252627282930313233343536373839404142434445464748495051525354555657585960616263646566676869707172737475767778798081828384858687888990919293949596979899100101102103104105106107108109110111112113114115116117118119120121122123124125126127128129130131132133134135136137138139140141142143144145146147148149150151152153154155156157158159160161162163164165166167168169170171172173174175176177178179180181182183184185186187188189190191192193194195196197198199200201202203204205206207208209210211212213214215216217218219220221222223224225226227228229230231232233234235236237238239240241242243244245246247248249250251252253254255256257258259260261262263264265266267268269270271272273274275276277278279280281282283284285286287288289290291292293294295296297298299300301302303304305306307308309310311312313314315316317318319320321322323324325326327328329330331332333334335336337338339340341342343344345346347348349350351352353354355356357358359360361362363364365366367368369370371372373374375376377378379380381382383384385386387388389390391392393394395396397398399400401402403404405406407408409410411412413414415416417418419420421422423424425426427428429430431432433434435436437438439440441442443444445446447448449450451452453454455456457458459460461462463464465466467468469470471472473474475476477478479480481482483484485486487488489490491492493494495496497498499500501502503504505506507508509510511512513514515516517518519520521522523524525526527528529530531532533534535536537538539540541542543544545546547548549550551552553554555556557558559560561562563564565566567568569570571572573574575576577578579580581582583584585586587588589590591592593594595596597598599600601602603604605606607608609610611612613614615616617618619620621622623624625626627628629630631632633634635636637638639640641642643644645646647648649650651652653654655656657658659660661662663664665666667668669670671672673674675676677678679680681682683684685686687688689690691692693694695696697698699700701702703704705706707708709710711712713714715716717718719720721722723724725726727728729730731732733734735736737738739740741742743744745746747748749750751752753754755756757758759760761762763764765766767768769770771772773774775776777778779780781782783784785786787788789790791792793794795796797798799800801802803804805806807808809810811812813814815816817818819820821822823824825826827828829830831832833834835836837838839840841842843844845846847848849850851852853854855856857858859860861862863864865866867868869870871872873874875876877878879880881882883884885886887888889890891892893894895896897898899900901902903904905906907908909910911912913914915916917918919920921922923924925926927»»