لينكستان
موضوعات
























ایسنای سایت
ذکرایام هفته
اعضا

شمارنده
الهی فقط خودت

سایت خاتون
بهترین پول

کلمه مال جمعش اموال در قرآن آیات متعددی در رابطه با آن داریم. بخشی جنبه مثبت است، بخشی جنبه منفی است.
آیاتی که به مال و نوع استفاده از مال به صورت منفی مذمت کرده است؛
1- «یَحْسَبُ أَنَّ مالَهُ أَخْلَدَه» (همزه/3) بعضی فکر میکنند مالشان ماندگار است مثل فرعون، مثل قارون.
2- «وَیْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ، الَّذِی جَمَعَ مالًا وَ عَدَّدَه» (همزه/1و2) بعضی فکر میکنند جمع مال یک امتیاز است. از راه حرام منظور است.
3- «وَ تُحِبُّونَ الْمالَ حُبًّا جَمًّا» (فجر/20) بعضی به اجتماع مال میاندیشند، نه به انفاق و دادن مال به دیگران! اینها آیاتی است که نسبت به مال منفی است.
4- «وَ لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَیْنَكُمْ بِالْباطِلِ» (بقره/188) مال را به باطل بین خودتان مصرف نکنید. یا در مورد شیطان دارد، «وَ شارِكْهُمْ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلاد» (اسراء/64) شیطان یکی از راههای نفوذش در انسان مال است و یکی هم اولاد است.
بعضی آیات، جنبه مثبت دارد:
«إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّة» (توبه/111) مال شما را خدا میخرد. جان شما را خدا میخرد.
«فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدِینَ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقاعِدِینَ دَرَجَةً» (نساء/95) خداوند مجاهدین را به دو شکل، اول مال دارد و بعد جان. آنجایی که خدا میخرد، اول میگوید: جان، «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ» اما اینجا که ترجیح را مطرح میکند، میفرماید: «فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدِینَ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقاعِدِینَ دَرَجَةً» یا «وَ الَّذِینَ فِی أَمْوالِهِمْ حَقٌ مَعْلُومٌ، لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُوم» (معارج/24 و25)
«الْمالُ وَ الْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیاةِ الدُّنْیا» (کهف/46)
ما وقتی این آیات را کنار هم میچینیم، یک سری آیات نگاهش به مال منفی است. یکسری نگاهش به مال نگاه آزمایشی و زینت است، و این نگاه است که وسیله رشد می باشد. «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ»، «فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدِینَ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ»
پس خود مال فی نفسه بار ندارد. مال از میل میآید. چون آدم به آن تمایل دارد به آن مال میگویند. نوع استفادهاش، نوع بهرهبری، از کجا بدست آمده و کجا هزینه میشود. این دو محور در مال مهم است. چگونه بدست آمده و چگونه هزینه میشود.
خیر المال چیست و شر المال چیست؟
هرچیزی خیر دارد، شر هم دارد. شما میگویید: «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ» (زلزله/7) هرکس کار خیر کند میبیند. یک ذره هم کار شر، ما شرالناس داریم و خیرالناس داریم. شر البقاع داریم، خیرالبقاع داریم. بهترین سرزمین و بدترین سرزمین، شر الاعمال داریم، خیرالاعمال داریم. هر چیزی یک شری دارد، یک خیری دارد. یک نقطه اوجی دارد، یک نقطه تنزلی دارد. مثلاً شما میگویید: حضرت سلیمان ثروت داشت، قارون هم ثروت داشت. او شر المال، سلیمان خیر المال، یا ابوجهل شر الناس، ابوذر خیر الناس.خیرالمال، بهترین پول چه پولی است؟
امام رضا(ع) فرمودند: «أفضل المال ما وقی به العرض» (العددالقویة، ص 292) بهترین مال مالی است که آبرویت را حفظ کنی. خانهای که در شأن باشد. لباسی که آبروی آدم حفظ شود. به گونهای باشد که انسان محل تهمت قرار نگیرد.2- امیرالمؤمنین میفرماید: «أفضل المال ما قضیت به الحقوق» (غررالحكم، ص 367) بهترین مال، مالی است که به واسطه آن حقوقت را بدهی. خمس واجب است، زکات واجب است.
3- «خیر مالك ما أعانك علی حاجتك» (بحارالانوار، ج 75، ص11) بهترین مال آن است که کار راه بیاندازد.
بدترین مال چیست؟
«شر الاموال ما لم یخرج منه حق الله سبحانه» (غررالحكم، ص 369) بدترین مال، مالی است که حق خدا در آن باشد. «شر المال ما لم ینفق فی سبیل الله» (غررالحكم، ص 369) بدترین مال مالی است که انفاق در راه خدا در آن صورت نگیرد.رسالهای امام سجاد دارد به نام رساله حقوق، آنجا میفرماید: «اما حق مالک» بدان حق مالی که داری این است. 1- حلال «فَأَنْ لا تَأْخُذَهُ إِلا مِنْ حِلِّه» از حلال بدست بیاید. 2- «وَ لا تُنْفِقَهُ إِلا فِی وَجْهِهِ» (منلایحضرهالفقیه، ج 2، ص 623) در راه خودش انفاق کنیم. بعد یکی یکی میشمارد تا جایی که عمل کنی با آن مال در راه اطاعت خدا، «وَ لا تَبْخَلْ بِهِ» بخل نورزی.
مال اگر در مسیر خیر قرار بگیرد و از مسیر حلال به دست آید ارزش دارد.
منبع:
برنامه سمت خدا؛ بیانات حجت الاسلام رفیعی
- نظرات (0)
نبودارامش درانسان

شیطان از چه روشهایی وارد میشود؟ چرا دنبال میکند که اطمینان قلب نداشته باشیم؟ اطمینان قلب چه فایدهای برای من دارد. چه سودی برای او دارد؟ همیشه وقتی جو نا آرام شد، شیطنتهای شیطانی حرف اول را میزند. چه کار کنیم بتوانیم مقابله کنیم؟
با ذکر خدا دل آرام میگیرد یعنی چه؟ یعنی فقط با کلامش؟ یاد خدا چه کار میکند؟ در مشکلات، در جاهایی که بستر ناآرامی است. در مشکلات اقتصادی، بیماری، چطور یاد خدا مرا آرام میکند؟ در موقعیتی که گناه پیش میآید. گناه یعنی مخالفت با خدا! اگر خدا را شناخته باشیم گناه چیز تلخی است.
اگر میخواهم در لحظه گناه آرام باشم، بدانم که او میبیند. خدا ناظر است. خدا بصیر و علیم است. نسبت به بندههایش اگر مثقالی خیر داشته باشم او میبیند. اگر مثقالی شر داشته باشم، او میبیند. او «لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ» (توبه/120) یک جایی برای کاری کارگری میگیری. شروع میکنند دیوار را میسازند. نزد صاحب کار میآیند و طلب مزد میکنند. میگوید: من شما را ندیدم و غافل بودم، ندیدم برای من کار کنید. خدا از ما غافل نیست.
کار میکنی میآید میگوید: من ورشکسته شدم، نمیتوانم مزد شما را بدهم. خدا ورشکست نمیشود. کار میکنی و میگوید: من ظالم هستم و دوست ندارم پول تو را بدهم. «لَیْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ» (انفال/51) خدا اجر محسن را ضایع نمیکند.
فکر کنید با این رویکرد چه آرامشی به دل آدم میدهد. آدم میخواهد کار درست را انجام بدهد و در مقابل گناه بایستد، مثلاً رشوه میدهند، میگوید: همه دارند میگیرند! من عقب میافتم، خدا دارد میبیند. هم آنهایی که میگیرند را میبیند و هم تو که نمیگیری. «وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا یَعْلَمُها» (انعام/59) وقتی یک برگ بدون اذن او ساقط نمیشود، آنوقت دیگر کار ما مشخص است.
ابزار ناآرامیها شیطان است
نگاه درست به خدا داشتن و ذکر خدا را کردن، آدم را آرام میکند. ابزار این ناآرامی شیطان است. چه کار میکند ما را به هم میریزد؟ وقتی میخواهم خرید کنم، یک فروشنده یکوقتی که میخواهد من را وادار به خرید کند، آرامش مرا به هم میریزد؛ بدو بدو! آتش زدم به مالم... اینقدر شلوغ میکند، آرامش و تصمیمگیری شما را به هم میریزد. خرید که میکنی میگویی: من اصلاً این را نیاز داشتم خریدم؟ سؤالی که روز قیامت از خودمان میکنیم که چرا مبتلا به این گناه شدم؟ شروع به وعده دادن میکند، اینقدر شلوغ میکند که دیگر قدرت تصمیمگیری نداری. خرید میکنی و میآیی و نگاه میکنی کار شیطان همین است.«وَ إِذْ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُم» (انفال/48) کار شیطان زینت است که مشتری جذب کند. میروی یک جا خرید کنی، روی میوهها لامپ روشن کردند، چشم را میزند. میوهها میدرخشند، دو کیلو میوه میخری، میوه را میشویی نگاه میکنی میبینی میوهها خراب است. میگوید: الآن میروم پس میدهم! میروی میبینی وانتی رفته است. دیگر فرصت نیست. «رَبِّ ارْجِعُونِ» (مؤمنون/99) خدایا ما را برگردان! موقعی که چشمها باز میشود، خدایا همه اینها خراب است! این عمل من بود، صدقه بود، ولی با منت خرابش کردم. منت سر دیگری گذاشتم، مالی که به عنوان صدقه بود، باطل شد.
همه وعدهها تو خالی و پوچ است
وقتی یاد چیزی مرا مشغول کرد از غیر آن در امان میمانم. خاصیت یاد خدا همین است، دل آدم را پر میکند و قابلیت پر شدن هم دارد. یعنی دروغ نیست. وعده شیطان دروغ است. یادش هم دروغ است. در زندگی هم امتحان کردیم، دائم میگوید: برایت خوشبختی میآورم. همه وعدهها تو خالی و پوچ است.اگر چشم ما باز شد، همان لحظه وعده میفهمیم چه اتفاقی دارد میافتد. یعنی لحظه مواجه با گناه که مخالف با یاد خداست، میفهمیم «أَ یُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ یَأْكُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتاً» (حجرات/12) خود این گناه است، گوشت برادر مرده را خوردن است. منتهی گاهی ذائقه ما تعطیل میشود. حس نمیکند. سوخته است. بعضی مواقع انسان فقط با گناه حالت خوب برایش ایجاد میشود. چون ذائقه از بین رفته است.
می گویی: کدام لذت ذکر خدا؟ کدام لذت نماز؟ کدام لذت عبادت؟ ذائقه را سوزاندی. یاد خدا اینها را تثبیت میکند. حالت بهم ریختگی و سوختن این ذائقهها را تثبیت میکند. اینها را از شما دور میکند. مزه چشیدن غذاهای مختلف لذت دارد. به هر عبادتی یک ناخنک بزنیم، مزهاش را حس کنیم.
با یاد خدا دل را آرام کنیم و بعد تصمیم گیری در عبادت درست میشود. مینشینی کلاه خودت را قاضی میکنی. چرا دیگر من لذت عبادت را نمیبرم؟ چرا در نوجوانیام حالت بهتری داشتم؟
پژواک عمل را جدی بگیریم
فراموش نکنیم که وقتی به هم میریزیم نتیجه این است که دیگری را به هم ریخته ایم. پژواک عمل من است. در دینمان یک کسب حلال داریم، یک خرج کردن حلال داریم. یک زیبایی را خدا به من داده و خدادادی است، یکی اینکه چطور خرج کنیم. از عفت و زیبایی خودم در مسیر به دردسر انداختن دیگران استفاده کنم. از مال خودم هم میتوانم استفاده کنم. ولی در زور گفتن به دیگران، آرامش دیگران را به هم نزنیم تا آرامش ما به هم نخورد.- نظرات (0)
پاککننده گناهان امت

عاشورا و جانبازی جمعی از عاشقان
این دسته از تحریفات ریشه در تفسیر عرفانی از نهضت عاشورا دارد. در نگاه عرفانی، امام حسین(ع) انسان کاملی تصویر میشود که با تن دادن به قضای الهی، همچون ابراهیم(ع) به قتلگاه کربلا رفت و پس از قربانی کردن اسماعیلهایش، از راه شهادت، در ذات معشوق و معبود خود فانی شد.در حالی این تحلیل، شهادت امام و یارانش را هدف قیام و نهضت عاشورا میداند که با روایاتی از امام ناسازگار است؛ امام هدف قیام خود را اصلاح امت جدش، امر به معروف و نهی از منکر معرفی میکنند.
عمان سامانی حرکت امام حسین(ع) به جانبازی جمعی از عاشقان به رهبری یک عاشق ممتاز الهی تعبیر میکند که او یاران و اصحاب خود را در راه معشوق و برای رساندن به او قربانی کرد.[1]
در حالی این تحلیل، شهادت امام و یارانش را هدف قیام و نهضت عاشورا میداند که با روایاتی از امام ناسازگار است؛ امام هدف قیام خود را اصلاح امت جدش، امر به معروف و نهی از منکر معرفی میکنند.
نگاه عرفانی به حادثه کربلا یک سویه، غیر جامع و ناقص است؛ آنچه در تفسیر عرفانی ارائه میشود، زمینههای روحی و معنوی حماسه حسینی است؛ یعنی اگر سؤال شود چه کسی میتواند چنین حماسهای را خلق کند؟ در جواب باید گفت کسانی که روح بزرگ الهی داشته، عارف و عاشق بوده باشند. در واقع تفسیر عرفانی عاشورا فلسفه قیام آن حضرت نیست و به اشتباه به جای تفسیر این واقعه و تعلیل قیام امام به کار رفته است.
اگر شمر و یزید نبودند، نعمت شهادت امام حسین(ع) را نداشتیم
این رویکرد به شهادت امام حسین(ع)، انحرافاتی را در طول تاریخ به دنبال داشته؛ از جملهی این کج رویها، تقدیس قاتلین امام است.عمان سامانی درباره اشقیای دشت کربلا میگوید: «آنها هم مأمور هستند و ایشان سر مستان "می" شقاوتند و آنها هم باید باشند تا امام حسین به آن درجه برسد.»[2]
البته این نوع نگاه، در تفکر طرفداران ابن عربی وجود دارد؛ به طور مثال یکی از روحانیون اخیراً گفته بود: «قبل از اینکه ما برویم بهشت، میبینیم یزید و اینها رفتهاند. ما میگوییم الان ما چقدر باید متشکر شمر و عمر سعد باشیم؟ دین خدا و ناموس خدا که باقی ماند، یعنی چیزی نشد که اینها ضرر به ناموس خدا بزنند... همه روز قیامت میگوییم که حق شمر هم هست که این همه بالا بیاید. ایشان باعث شد ما الان اینجا آمدیم. مردم همه شمر را رد میکردند اما خود امام حسین به او میگوید بیا.»[3]
خروج حسین بن علی؛ فرار از مرگ، فنای عرفانی یا سودای حکومت؟آیا حسین بن علی(ع) از ترس جان خروج کرد؟قیام برای تصاحب حکومت
باید در محرم شاد بود و نه غمگین
عدهای دیگر از کسانی که رویکرد عرفانی به عاشورا دارند، از آنجایی که هدف امام را شهادت در راه خدا و بسیار مقدس میدانند، در ایام محرم مسرت و شادی را مناسبتر از عزاداری تلقی میکنند.در مقابل این گروه کسانی هستند که می گویند باید در مصیب امام گریه کرد؛ چراکه گریه اباعبدالله(ع)، عامل پاک شدن از گناه است.
سید بن طاووس نیز چنین عقیدهای دارد، ولی با این تفاوت که میگوید چون اهل بیت ما را به عزاداری برای امام حسین(ع) دعوت کردهاند، اطاعت میکنیم؛ او در مقدمه کتاب لهوف مینویسد: «اگر نبود امتثال فرمان سُنّت پیامبر و کتاب پروردگار در پوشیدن لباس جزع و مصیبت زدگی ... هرآینه در مقابل این نعمت بزرگ، جامههای سرور و بشارت به تن میکردیم.»
اباعبدالله به مثابه مسیح امت اسلامی
در مقابل این گروه کسانی هستند که میگویند باید در مصیبت امام گریه کرد؛ چراکه گریه بر اباعبدالله(ع)، عامل پاک شدن از گناه است.ملا آقای دربندی در کتاب اسرار الشهاده ادعا میکند در کربلا یک میلیون و ششصد هزار نفر سپاه عمر سعد بودند که امام حسین سیصد هزار نفر از این افراد را روز عاشورا کشتند.
شهید مطهری در نقد این تحلیل میگوید: «ابا عبد الله(ع) که برای مبارزه با گناه کردن قیام کرد، ما گفتیم قیام کرد که سنگری برای گنهکاران بشود. ما گفتیم حسین یک شرکت بیمه تأسیس کرد، بیمهٔ گناه؛ گفت شما را از نظر گناه بیمه کردم، در عوض چه میگیرم؟ شما برای من اشک بریزید، من در عوض گناهان شما را جبران میکنم، اما شما هرچه میخواهید باشید، ابن زیاد باشید، عمر سعد باشید.»[5]
روز عاشورا امام حسین(ع) سیصد هزار نفر را به درک واصل کرد!
انحراف دیگری که نگاه عرفانی به وجود میآورد، اسطورهسازی از امام حسین و سایر شهدای کربلا است. وقتی عدهای میخواهند از امام و یارانش اسطوره بسازند، مجبور میشوند در واقعیتهای تاریخی دست ببرند و تاریخ را هم تحریف کنند.به طور مثال ملا آقای دربندی در کتاب اسرار الشهاده ادعا میکند در کربلا یک میلیون و ششصد هزار نفر سپاه عمر سعد بودند که امام حسین سیصد هزار نفر از این افراد را روز عاشورا کشتند. [6]
و یا ملا حسین کاشفی در روضه الشهدا ادعا میکند که یکی از یاران امام حسین(ع)، زعفر جنی بوده است. البته متاسفانه باب خرافه گویی و اسطورهسازی از حادثه کربلا را همین کتاب باز کرد و حتی اینکه گفته میشود روضه امام حسین، به پانصد سال پیش، یعنی تاریخ تألیف این کتاب بر میگردد. [7]
اشکال دیگری که اسطورهسازی دارد، دست نیافتنی شدن اهداف امام حسین(ع) برای مردم است و حال اینکه امام حسین(ع) فرموده است: «لکم فی اسوه».[8]
پینوشتها:
[1]ماجرای تفقد میرزای شیرازی از عمان سامانی/ مرکز خبر حوزه، در گفتوگو با دکتر علیزاده؛
2]همان
[3] برگرفته از فایل صوتی منسوب به حجت الاسلام صمدی آملی؛
[4]کتاب روح مجرد، ص 78 و 79
[5]مجموعه آثار استاد شهید مطهری جلد 17 ، ص 109
[6] همان، ص 78
[7] همان، ص94
[8] طبری، ج 4، ص 605، کامل، ج 2، ص 553
- نظرات (0)
آثار مثبت جنگ و جهاد با دشمن

پس از حمله تروریستی به جمعی از مردم بیگناه اهواز در مراسم رژه نیروهای مسلح چهرههای مختلف، واکنشهای مختلفی نشان دادهاند که در این میان در کمال تعجب برخی چهرههای معروف در واکنش به این حمله تروریستی و کاملاً یکطرفه از واژه «نه به جنگ» استفاده کردهاند.
چندی پیش هم پس از پاسخ کوبنده سپاه به حمله تروریستی در غرب کشور که منجر به شهادت شماری از هموطنان و سربازان کشور شد باز هم برخی چهرهها آن را محکوم کردند و از واژههایی مانند «نه به خشونت» و «نه به جنگ» استفاده کردند و فراموش کردند فرزندان این مملکت چگونه با حمله ناجوانمردانه تروریستها به خاک و خون کشیده شدند.
از حادثه امروز که بگذریم جهاد و جنگ با دشمن دستور مستقیم خداوند است اما گویا برخی مدام بر این جمله تأکید دارند و نمیخواهند بپذیرند که گاهی جنگ در دفاع از آب و خاک و ارزشها است و جنگ جدا از آثار منفیاش فواید زیادی دارد که از جمله آن رسیدن به امنیت و آرامش است.
برای رسیدن به پاسخ این سؤال که جنگ چه فوایدی دارد و آیا باید در همه حال بگوییم «نه به جنگ» یا نه؟ به سراغ قرآن کریم و تفسیر آن بر اساس تفاسیر نور و نمونه رفتیم.
خداوند در آیه ۲۱۶ سوره مبارکه بقره به موضوع تکلیف بندگان درباره جهاد اشاه میکند و میفرماید: جهاد برای شما مقرر شده زیرا خیر شما در آن است و چه بسا چیزهایی که دوست دارید و خیر شما در آن نیست.
اکراه از جنگ یا به خاطر روحیّه رفاه طلبى است و یا به جهت انسان دوستى و رحم به دیگران و یا بخاطر عدم توازن قوا و برترى دشمن است. قرآن مىفرماید: شما آثار و نتایج جهاد را نمىدانید و فقط به زیانهاى مادّى و ظاهرى آن توجّه مىکنید، در حالى که خداوند از اسرار و آثار امروز و فرداى کارها در ابعاد مختلفش آگاه است.
حال برخی تنها به دنبال راحتی و عافیت هستند و همیشه و در همه حال با جهاد و جنگ مخالفت میکنند در حالی که عافیت و راحتی به دنبال امنیت میآید و گاهی باید برای بدست آوردن امنیت جلوی تهاجم دشمن را گرفت و از ارزشها و آرمانها دفاع کرد.
در مورد جهاد، افراد سطحى که تنها ضرب و جرح و مشکلات جهاد را مىنگرند، ممکن است آن را ناخوش داشته باشند، ولى افراد دورنگر که مى دانند شرف، عظمت، افتخار و آزادى انسان در ایثار و جهاد است یقیناً با آغوش باز از آن استقبال مىکنند، همان گونه که افراد ناآگاه از داروهاى تلخ و بد طعم بر اثر سطحى نگرى متنفرند، اما هنگامى که بیندیشند سلامت و نجات آنها در آن است، آن را با جان و دل پذیرا مى شوند.
خداوند در این آیه به یک قانون کلى و اصلى اساسى که حاکم بر قوانین تکوینى و تشریعى خداوند است، اشاره مىکند و مىفرماید: «چه بسا شما از چیزى اکراه داشته باشید در حالى که براى شما خیر است و مایه سعادت و خوشبختى» (وَ عَسى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ).
به عکس، کنارهگیرى از جنگ و عافیتطلبى ممکن است خوشایند شما باشد در حالى که واقعاً چنین نیست «چه بسا چیزى را دوست داشته باشید و آن براى شما شرّ است»
به متن آیه و ترجمه آن توجه کنید
کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ کُرْهٌ لَکُمْ وَعَسَى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَهُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ
ترجمه
جهاد بر شما مقرّر شد، در حالى که براى شما ناخوشایند است و چه بسا چیزى را ناخوش دارید، در حالى که خیر شما در آن است و چه بسا چیزى را دوست دارید، در حالى که ضرر و شرّ شما در آن است. و خداوند (صلاح شما را) مىداند و شما نمىدانید.
کلمه «کُرْه» به مشقّتى گفته مىشود که انسان از درون خود احساس کند، مانند ترس از جنگ و «کَرْه» به مشقتى گویند که از خارج به انسان تحمیل شود، مانند حکم اجبارى در آیه «اتینا طَوعاً او کَرهاً قالَتا اَتینا طائعین» (فصّلت، 11) به آسمانها و زمین گفتیم: یا با رغبت بیایید یا با اکراه، گفتند: ما با رغبت مىآییم.
آیه قبل مربوط به مال دادن بود و این آیه مربوط به جان دادن است.
جنگ با همه سختىهایى که دارد، آثار مثبت و فوایدى نیز دارد. از جمله:
الف: توان رزمى بالا مىرود.
ب: دشمن جسور نمىشود.
ج: روح تعهّد و ایثار در افراد جامعه بوجود مىآید.
د: قدرت و عزت اسلام و مسلمین در دنیا مطرح مىشود.
ه: امدادهاى غیبى سرازیر مىگردد.
و: روحیّه استمداد از خدا پیدا مىشود.
ز: اجر و پاداش الهى بدست مىآید.
ح: روحیّه ابداع و اختراع و ابتکار بوجود مىآید.
جهاد در ادیان دیگر
برخلاف تبلیغاتى که دنیا براى صلح و علیه خشونت دارد، مسئله جهاد در راه دین، در تمام ادیان آسمانى بوده و یک ضرورت حتمى است.در تورات مىخوانیم:
ساکنان شهر را بدم شمشیر بکش و اموالشان را جمع نماى. (تورات، سِفر تثنیه، باب 13، جمله 15)
همگى ایشان را هلاک ساز و ترحّم منما. (تورات، سفر تثنیه، باب 7، جمله 3)
چون براى مقاتله بیرون روى و دشمن را زیاد بینى، نترس. (تورات، سِفر تثنیه، باب 20، جمله 1)
برادر و دوست و همسایه خود را بکشد تا کفّاره گوساله پرستى باشد. (تورات، سِفر خروج، جمله 26)
موسى جمعیّتى را به سوى جنگ حرکت داد و مقاتله مهمّى صورت گرفت. (تورات، سِفر اعداد، باب 31، جمله 34)
در انجیل هم آمده است:
گمان مبرید که آمدهام تا سلامتى بر زمین بگذارم، نیامدهام تا سلامتى بگذارم، بلکه شمشیر را. (انجیل متى، باب10، جمله7)
هرکه جان خود را دریابد (و به جنگ نیاید) آنرا هلاک سازد و هرکه جان خود را به خاطر من هلاک کرد آنرا خواهد یافت. (انجیل متى، باب 10، جمله 39)
در انجیل لوقا مىخوانیم:
دشمنان را که نخواستند من بر ایشان حکمرانى کنم، در اینجا حاضر ساخته، پیش من به قتل رسانید. (انجیل لوقا، باب19، جمله28)
هرکس شمشیر ندارد، جامه خود را فروخته آنرا بخرد. (انجیل لوقا، باب22، جمله36)
در قرآن نیز در سورههاى آل عمران، (آلعمران، 147) مائده (مائده، 24) و بقره (بقره، 246) از وجود جنگ و جهاد در ادیان گذشته، سخن به میان آمده است.
پیامها
ملاک خیر و شر، آسانى و سختى و یا تمایلات شخصى نیست، بلکه مصالح واقعى ملاک است و نباید به پیشداورى خود تکیه کنیم. «عسى ان تکرهوا شیئاً وهو خیر لکم»کراهت و محبّت نفسانى، نشانه خیر و شرّ واقعى نیست. «تکرهوا... و هو خیر لکم... تحبوا... و هو شرّ لکم»
جنگ و جهاد در راه دین، مایهى خیر است. «کُتب علیکم القتال... و هو خیر لکم»
تسلیم فرمان خدایى باشیم که بر اساس علم بىنهایت به ما دستور مىدهد، گرچه ما دلیل آنرا ندانیم. «واللّه یعلم و انتم لا تعلمون»
- نظرات (0)
معرفت امام

اخلاق کریمه و اخلاق رذیله، دو جریان هستند که به دو نظام گسترده تبدیل می شوند و بر محور این دو نظام و این دو دستگاهِ اراده، یک حیات اجتماعی و تاریخی شکل می گیرد؛ یعنی دو تا جریان دارید: یک جریان بر محور صفات رذیله، و یکی هم بر محور صفات کریمه. باطن جامعه مادی، صفات رذیله است. کما اینکه باطن جامعه الهی، صفات حمیده است. آنچه در جامعه مادی حتی به یک تمدن تبدیل می شود، استکبار نسبت به خدای متعال هست که نظام و قوا و جنود و صفات پیدا می کند و به یک تمدن تبدیل می شود.
شما الان در دستگاه توسعه غرب اگر خوب دقت بفرمایید، آن سوختی که در آن دستگاه ریخته می شود، حرص به دنیا و حسد به دنیا است، تحریص به دنیا می کنند. وقتی برای توسعه در یک جامعه برنامه ریزی می کنند، بنیانش این است که اخلاق مادی را بسط و حرص به دنیا را افزایش دهند. شدت روانی به دنیا وقتی افزایش پیدا کرد، این شدت روانی را مدیریت می کنند که تبدیل به توسعه شود.
شما دو دستگاه اخلاقی دارید: یک دستگاه بر محور نبی اکرم و به تبع انبیاء و اوصیاء و اهل بیت علیهم السلام است، و یک طرف هم جامعه اخلاقی بر محور شیطان و شیاطین دارید که آن طرف هم اخلاق مادی بسط پیدا می کند؛ که در نهایت، این دو اخلاق و این دو دستگاه وقتی از هم تفکیک شوند، بهشت و جهنم می شود؛ یعنی جنت و نار، حاصل این دو جریان است؛ و بر همین اساس هم اشاره کردیم که محور سلوک اخلاقی و تهذیب، تولی و تبری است.
در این درگیری ای که بین عقل و جهل برای گسترش و بسط بندگی خدای متعال و شیطنت هست، ما باید تلاش کنیم که اراده ما در مدار اراده نبی اکرم قرار بگیرد و از مدار اراده جهل خارج بشود؛ یعنی تبری جامع و تام نسبت به جهل و تولی نسبت به عقل، محور حیات اخلاقی ما است. کما اینکه محور رذائل اخلاقی هم تبری نسبت به دستگاه انبیاء و تولی نسبت به دستگاه جهل و شیاطین است.
همه صفات نورانی در ما محقق خواهد شد
باید توجه کرد که محور تهذیب نفسانی؛ محور رسیدن به اخلاق این نیست که در درون ما قوه عاقله ما بر قوه مثلاً وهم و خیال و امثال اینها حاکم بشود. اینکه در فلسفه اخلاق یونانی گاهی گفته می شود که «اعتدال اخلاقی، به حاکمیت قوه عاقله بر غضبیه و شهویه و وهمیه است»، این حرف تمام نیست؛ بلکه اعتدال اخلاقی و کمال اخلاقی به این است که انسان، بر مدار امام حرکت بکند؛ البته ممکن است برای حرکت کردن بر مدار امام نیاز باشد که قوه عاقله انسان هم تهذیب بشود و این قوه عاقله، غلبه بر قوای دیگر پیدا بکند ولی مدار عدالت، حاکمیت امام بر قوای اخلاقی و روحی انسان است؛ یعنی اگر امام، محور تعلقات روحی انسان بشود و بسط روحی انسان بر مدار ولایت امام باشد و نور امام در قلب انسان ظهور پیدا بکند، اعتدال در انسان محقق می شود.به تعبیر دیگر اگر ما بتوانیم تحمل ولایت امام علیه السلام را بکنیم، از طریق جریان ولایت امام در ما، همه صفات نورانی در ما محقق خواهد شد. همه فضائل اخلاقی در انبیاء و اوصیاءشان در ابتدا ظهور پیدا می کند؛ به خاطر اینکه آنها در تحمل ولایت، به مرحله کمال رسیدند. بر این اساس نکته مهمی که باید به آن توجه کرد این است که تهذیب نفس، از محور یک درگیری همه جانبه عبور می کند، یک درگیری همه جانبه بین عقل و جهل که ما باید در این میدان و معرکه که میدان جهاد اکبر است، ورود پیدا بکنیم و به نحو تام قوای خودمان را تسلیم به عقل یا وجود مقدس معصوم بکنیم و از جهل تبری پیدا بکنیم. این درگیری همه جانبه، محور تهذیب نفس است و تهذیب نفس، بر مدار جهاد و درگیری با جریان کفر و نفاق شکل می گیرد. این نکته بسیار مهمی است که شما مدار تهذیب نفس را به مدار جهاد و درگیری با دستگاه باطل برگردانید. محور تهذیب، معرفت الامام هست.
حدّ و اندازه و طریق کسب معرفت امام چقدر است؟
در معرفت الامام باید به اکتناه به نورانیت امام برسید؛ یعنی انسان باید به آن مقام نورانیت امام که کلمه نور الهی است و خدای متعال در عالم آفریده، و به تعبیر دیگر به مَثَل نور الهی راه پیدا کند. تنزل نور الهی و هدایت الهی در عالم و سیر ما در رفعت تا رسیدن به سرچشمه نور، در آیه نور ذکر شده است.در مورد طریق این راه هم از تسلیم شروع می شود. انسان به جای ریاضت نفس، باید تسلیم به امام شود. تسلیم هم از تسلیم ظاهری تا تسلیم باطنی است. انسان عقل و حس و قلبش تسلیم شود. بخصوص تسلیم قوای ظاهری، ساده ترین مرحله تسلیم است؛ اینکه انسان چشم و گوش و زبانش را تسلیم می کند. اینجا نرو، اینجا نخور، نگاه نکن، قدم برندار. این هم کار سختی است؛ اما این اولین مرحله است.
مرحله دوم، تسلیم فهم است. انسان، فهم خودش را تسلیم کند. این همان جایی است که آدم را تفرعن نفس برمی دارد و می گوید پس عقل من چه می شود و خود من چه؟! بحث تعطیل عقل نیست؛ بحث نورانی شدن عقل به تسلیم به امام است. انسان می تواند نپذیرد و اگر استکبار کرد، عقل و فهم انسان تحت سیطره ابلیس قرار می گیرد.
بعد تسلیم روحی است که شاید از همه مشکل تر است. انسان به مرحله درک قوای روحی خودش، لبّ خودش، سرّ خودش، قلب خودش برسد و بعد او را تسلیم کند. یک موقع آدم اصلاً از قلب غافل است و فقط چشمش را می بیند و می گوید: من باید نگاه حرام نکنم. یک موقعی عوالم باطنی خودش را می بیند و به درک عالم قلب و درک عالم روح و درک عالم لبّ می رسد؛ حالا این را تسلیم کردن، خیلی دشوار تر از تسلیم کردن چشم و گوش و فهم است.
اگر انسان تسلیم شود، این مقدمه ظهور است، مقدمه تطهیر است. تطهیر هم مقدمه ظهور حقیقت ولایت امام و نورانیت امام در قلب انسان است که آغاز سیر در مقامات توحیدی است. آخر خط هم نیست؛ چون وقتی انسان به نور امام رسید، دیگر از حجب ظلمانی خارج شده، و سیرش در حجب نور هست تا به مبدأ نور برسد که همان مَثَل اعلای الهی یا «مَثَلُ نُورِهِ»(نور/35) است که حقیقت نورانیت نبی اکرم و اهل بیت است.
سیر ما در قوس صعود و سیر جریان هدایت و نور هدایت الهی در قوس نزول، در آیه نور آمده است. قوس نزول که خیلی روشن است، و در چهار مرحله است. «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ». مرحله دوم، «مَثَلُ نُورِهِ». این مَثَل نور که وجود مقدس نبی اکرم(ص) بر اساس روایت توحید صدوق هست، خودش می شود «کمِشْکاةٍ فیها مِصْباحٌ»؛ یعنی جریان مشکات نور نبی اکرم در عوالم است. تا مرحله چهارم که «فی بُیوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یذْکرَ فیهَا اسْمُهُ»(نور/36). حضور ما در آن مقامات، از حضور در این بیوت آغاز می شود. کسی که در این بیوت آمد، اجازه رفعت و ذکر پیدا می کند. رفعت که پیدا شد، انسان از این بیوت به مشکات نور می رسد، از مشکات نور به مَثَل نور می رسد که عوالمی دارد
منبع:
پایگاه اطلاع رسانی حجت الاسلام سید مهدی میرباقری؛ "تبیین مبانی
گفتمان تمدن نوین اسلامی/ مرجع صفات انسانی در محیط ولایت و بهجت به صفات
اولیاء
- نظرات (0)
- ««123456789101112131415161718192021222324252627282930313233343536373839404142434445464748495051525354555657585960616263646566676869707172737475767778798081828384858687888990919293949596979899100101102103104105106107108109110111112113114115116117118119120121122123124125126127128129130131132133134135136137138139140141142143144145146147148149150151152153154155156157158159160161162163164165166167168169170171172173174175176177178179180181182183184185186187188189190191192193194195196197198199200201202203204205206207208209210211212213214215216217218219220221222223224225226227228229230231232233234235236237238239240241242243244245246247248249250251252253254255256257258259260261262263264265266267268269270271272273274275276277278279280281282283284285286287288289290291292293294295296297298299300301302303304305306307308309310311312313314315316317318319320321322323324325326327328329330331332333334335336337338339340341342343344345346347348349350351352353354355356357358359360361362363364365366367368369370371372373374375376377378379380381382383384385386387388389390391392393394395396397398399400401402403404405406407408409410411412413414415416417418419420421422423424425426427428429430431432433434435436437438439440441442443444445446447448449450451452453454455456457458459460461462463464465466467468469470471472473474475476477478479480481482483484485486487488489490491492493494495496497498499500501502503504505506507508509510511512513514515516517518519520521522523524525526527528529530531532533534535536537538539540541542543544545546547548549550551552553554555556557558559560561562563564565566567568569570571572573574575576577578579580581582583584585586587588589590591592593594595596597598599600601602603604605606607608609610611612613614615616617618619620621622623624625626627628629630631632633634635636637638639640641642643644645646647648649650651652653654655656657658659660661662663664665666667668669670671672673674675676677678679680681682683684685686687688689690691692693694695696697698699700701702703704705706707708709710711712713714715716717718719720721722723724725726727728729730731732733734735736737738739740741742743744745746747748749750751752753754755756757758759760761762763764765766767768769770771772773774775776777778779780781782783784785786787788789790791792793794795796797798799800801802803804805806807808809810811812813814815816817818819820821822823824825826827828829830831832833834835836837838839840841842843844845846847848849850851852853854855856857858859860861862863864865866867868869870871872873874875876877878879880881882883884885886887888889890891892893894895896897898899900901902903904905906907908909910911912913914915916917918919920921922923924925926927»»